✳️منتظران ظهور
#نشانه_های_ظهور
⏮ #قسمت_اول
#نام_دجال
یکی از نشانه هایی که درباره آن، مطالب زیادی مطرح شده و جزء علائم غیرحتمی است، خروج دجال است. آنچه در توصیف دجال معروف است، این است که وی مردی است کافر (برعکس سفیانی که ادعای مسلمانی می کند و ذکر یارب یارب می گوید و...) یک چشم بیشتر ندارد، آن هم در پیشانی اش واقع شده و مانند ستاره ای می درخشد.
عده ای می گویند: نام دجال "صائد ابن صید"یا "ابن صیاد" است؛ و برخی مخالف رأی ایشان را گفته اند.
خروج دجال
در روایات متعددی بر گریز ناپذیر بودن خروج دجال، به عنوان یکی از رویدادهای آخرالزمان، تأکید شده است. امام علی (علیه السلام) در روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل می کند: پیش از ساعت (قیامت) ده رویداد گریز ناپذیر است؛ خروج سفیانی، خروج دجال، و....
⏮ #ادامه_دارد ..........
🕊🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹🕊
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/969867267Ca9a4e980c6
هدایت شده از
✳️منتظران ظهور
#درس_مهدویت
ویژهٔ #نهم_ربیع_الاول روز بیعت با امام زمان (عج)
📌 #قسمت_اول
🔹هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری، امام عسکری (ع) به شهات رسید و فرزندش، امام مهدی (ع)، جانشین ایشان شد. اولین بیعت گران افتخارآمیز امام زمان (ع)، کاروانی از ایران و از شهر قم و مناطق غربی ایران بودند.(۱)
✅آغاز تاریخی به همان دلیلی که باید عید غدیر خم " را جشن گرفت و اهتمام ورزید و جایگاه امامت و رهبری امام معصوم را ارج نهاد، آغاز امامت هر امام نیز، شایسته تکریم است، ولی نسبت به ائمه دیگر چنین رسمی نبوده و معمولاً روز شهادت هر امام، آغاز امامت امام بعدی است یعنی هم داغ شهادت امام و هم تهنیت و بیعت برای امام بعدی درباره حضرت ولی عصر (ع)این مسئله اهمیت خاصی پیدا می کند، چون آن امام، هم اکنون زنده و حاضر است و دوران امامت اوست. و برای این که دل ها و ذهن ها توجه بیشتری به آن حضرت پیدا کند و مسئله امامت در عصر غیبت از یادها نرود و شوق انتظار در دل ها برافروخته تر شود، سالروز آغاز امامت آن حجت الهی را یاد می کنیم و جشن می گیریم؛ به خصوص با توجه به شرایط حاضر در جهان معاصر که نسبت به وجود آن حضرت، از سوی دشمنان، دشمنی می شود و وجود نازنینش را زیر سوال می برند، گرامیداشت این روز، تلاش برای ریشه دارتر کردن این باور اسلامی و شیعی در دل های اهل ایمان و منتظران ظهور آن حضرت است.
👈این شیوه حتی امروزه معمول است که وقتی رهبر یک مجموعه از دنیا می رود و پس از او شخص دیگری جانشین می شود اگر این جایگزینی از قبل تدارک دیده شده باشد بلافاصله فرد جدید به عنوان رهبر، شناخته شده و طبق آداب و رسوم آن جامعه به وی تهنیت می گویند و چه بسا در سال های بعدی آن روز را گرامی می دارند. دربارهٔ امامان معصوم و رهبران شیعه نیز این شیوه مرسوم بود و بلافاصله پس از رحلت هر امام، جانشین او که از سوی پیامبر و به دستور خدای متعال و با تأکید پیشوای پیشین تعیین شده بود به ریاست و زعامت جامعه شیعه می رسید. خواص و نزدیکان آن امام ضمن تسلیت شهادت پدر (یا برادر در خصوص امام سوم) با پیشوای جدید بیعت می کردند. هر چند اوضاع سیاسی ورعایت تقیه، غالباً مانع از بیعت عمومی یا حتی اطلاع همگانی از موضوع بود.
☀️در خصوص دوازدهمین امام شیعیان نیز همین روش جاری است و از آنجا که آن حضرت، امام زمان ماست شایسته است زمان شروع امامتش گرامی داشته شود و به دلیل غیبت طولانی آن بزرگوار و لزوم توجه به ایشان، هرساله به مناسبت آغاز امامتش تجدید عهد و پیمان صورت گیرد.🌟
📚منابع
۱. رضایی، نهم ربیع، ص ۲۱
📘 کتاب:"بیعتی تا همیشه "
✍حجت الاسلام محمد رضا #نصوری
#اَلَّلهُمـّعجِّللِوَلیِڪَالفَرَج
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
http://eitaa.com/joinchat/2311716878C52740aaed2
فوروارد یادت نشه
هدایت شده از
✳️منتظران ظهور
#آخرین_خاندان_پادشاهي_حجازدرآخرالزمان
#قســـمت_اول
ملك عبدالله پادشاه عربستان
سرزمین حجاز (عربستان کنونی) در روایات مربوط به آخر الزمان، آبستن حوادث بسیار مهمی است.
از مهمترین این حوادث می توان به اختلافات داخلی در خاندان پادشاهی حجاز،(2) درگیری های نظامی در سرزمین حجاز،(3) قتل نفس زکیه در مسجدالحرام،(4) خسف یا فرو رفتن سپاهیان سفیانی در بیابان بیداء عربستان(5) و مهمتر از همه، ظهور حضرت مهدی (عج) از شهر مکه،(6) اشاره کرد.
بسیاری از نشانه ها و وقایع نامبرده، مربوط به سال ظهور و یا اندکی پس از ظهور حضرت مهدی (عج) می باشد که به همین دلیل بررسی آنها در حال حاضر امکان پذیر نمی باشد؛ اما در این میان، وقایع مربوط به اختلافات خاندان پادشاهی حجاز و مرگ آخرین پادشاه مقتدر این خاندان به نام عبدالله، نشانه ای است که در سالهای نزدیک به ظهور اتفاق می افتد(7) و نشانه ي مهمي برای نزدیکی زمان ظهور می باشد.
همانگونه که ذکر شد، در روایات مربوط به آخرالزمان، سخن از اختلاف در پادشاهی حجاز به میان آمده است. نکته ي بسیار جالب و عجیبی که دیده می شود، این است که در عصر حاضر که اکثریت کشورها حکومت جمهوری را پذیرفته اند و حتی تعدادی از کشورهای عربی همچون عراق، سوریه، مصر، الجزایر و ... نیز صاحب حکومت جمهوری شده اند،(8) کماکان کشور عربستان توسط حکومت پادشاهی اداره می شود(9) و این نکته از نظر انطباق با روایات بسیار مهم و قابل توجه است؛ چرا که در روایات درباره ي حکومت حجاز (عربستان) ذکر شده است که حکومت حجاز در عصر ظهور، در دست خاندان بنی فلان یا آل فلان است.(10)
از آنجا که در روایات سخن از یک خاندان شده است (آل فلان یا بنی فلان)، می توان دریافت که حکومت حجاز در عصر ظهور قاعدتاً باید پادشاهی باشد تا افراد مختلفی که همگی به یک خاندان تعلق دارند، در رأس حکومت قرار گیرند.
مطمئناً احتمال اینکه در یک حکومت جمهوری، افراد متعددی از یک خاندان بتوانند رئیس جمهور شوند بسیار بعید است. (توجه کنید که ما ذکر کردیم چند نفر، نه 2 نفر از یک خاندان؛ چرا که گهگاه دیده شده است که یک پدر و یک پسر توانسته اند رئیس جمهور یک کشور شوند؛ مثل آمریکا که بوش پدر و بوش پسر به ریاست جمهوری رسیده اند،(11)
یا سوریه که حافظ اسد و بشار اسد رئیس جمهور گشته اند؛(12) اما در هر صورت تا به حال دیده نشده است که افراد متعددی از یک خاندان رئیس جمهور شوند.)
همانگونه که ذکر شد، در تعدادی از روایات، سخن از بنی فلان یا آل فلان به میان آمده است. در زیر، یکی از این روایات را ملاحظه می فرمايید:
« از ابوبصیر نقل شده است که گفت:
خدمت امام صادق (ع) عرض کردم : ابو جعفر (امام باقر (ع)) می فرمود: قائم آل محمد (عج) 2 غیبت دارد که یکی طولانی تر از دیگری است. فرمود: آری. این امر تحقق نیابد مگر آنکه در خاندان فلان اختلاف به وجود آید و حلقه تنگ شود و سفیانی ظهور کند و بلا سخت گردد و مرگ و کشتار مردم را فرا گیرد و آنان به حرم خدا و پیامبرش پناهنده شوند. »(13)
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
http://eitaa.com/joinchat/2311716878C52740aaed2
فوروارد یادت نشه
هدایت شده از
✳️منتظران ظهور
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
🔴ماجرای توبه نصوح❗️
#قسمت_اول
🍃نصوح مردى بود شبیه زنها، صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند.
تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.
کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى، حاضر نـشد که وى را تفتیش کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و…
این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند. نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید میلرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: "خداوندا گرچه بارها توبهام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد".
نصوح از ته دل توبه واقعی نمود ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت. او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
شبی در خواب دید که کسی به او می گوید: “ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد». همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگ هاى سنگین حمل کند تا گوشت هاى حرام تنش را آب کند.
نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.
وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.
رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2311716878C52740aaed2
فوروارد یادت نشه
هدایت شده از
4_5915866014817453458.mp3
11.98M
🔊 #کلیپ_صوت_مذهبی
💽 غربت و مظلومیت بزرگ ترین عید خدا..!!!😔
👌 #بسیار_مهم
↩️ #قسمت_اول
👈 #تبلیغ_غدیر_واجب_است
🎤 #استاد_دارستانی
🎧 گوش کنید و نشر دهید📡
@emamgharib
✳️منتظران ظهور
💟 #زندگینامه_امام_زمان
♻️ #قسمت_اول
🌸امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم كنيه حضرت پيامبر اكرم(ص) است. در روايات آمده است كه شايسته نيست آن حضرت را با نام و كنيه، اسم ببرند تا آن گاه كه خداوند به ظهورش زمين را مزيّن و دولتش را ظاهر گرداند.
🌺 از القاب دیگر ایشان می توان به مهدى، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب الزمان، قائم و خلف صالح اشاره کرد
شيعيان در دوران غيبت صغرى ايشان را «ناحيه مقدسه» لقب داده بودند. در برخى منابع بيش از 180 لقب براى امام زمان(ع) بيان شده است.
💠وی یگانه فرزند امام عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان است. امام زمان حضرت مهدی (عج) در سحرگاه نیمه شعبان 255 ق در سامرّا چشم به جهان گشود و پس از پنج سال زندگی تحت سرپرستی پدر، و مادر بزرگوارشان نرجس خاتون، در سال 260 ق به دنبال شهادت حضرت عسکری علیه السلام ـ همچون حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام که در سنین کودکی عهده دار نبوّت شده بودند ـ در پنج سالگی منصب امامت شیعیان را عهده دار شدند. آن بزرگوار پس از سپری شدن دوران غیبت با تشکیل حکومت عدل جهانی احکام الهی را در سرتاسر زمین حاکمیت خواهد بخشید.
🍀آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست. همان گونه که این دو پیامبر بزرگ الهی تحت شدیدترین تدابیر امنیتی فرعونیان و نمرودیان به اراده خداوند و به سلامت در کنار کاخ فرعون و نمرود متولّد شدند، حضرت مهدی(عج) نیز در حالی که جاسوسان و مأموران خلیفه عباسی تمام وقایع خانه امام یازدهم علیه السلام را زیر نظر داشتند، در کمال امنیت و بدون آن که دشمنان بویی ببرند، در سحرگاه روز جمعه نیمه شعبان قدم به جهان هستی گذاشتند.
🔰ادامه دارد........
❣اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ❣
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
@emamgharib1
✳️منتظران ظهور
🔴ماجرای توبه نصوح❗️
#قسمت_اول
🍃نصوح مردى بود شبیه زنها، صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند.
تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد. از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.
کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى، حاضر نـشد که وى را تفتیش کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و…
این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند. نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید میلرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: "خداوندا گرچه بارها توبهام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد".
نصوح از ته دل توبه واقعی نمود ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت. او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
شبی در خواب دید که کسی به او می گوید: “ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد». همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگ هاى سنگین حمل کند تا گوشت هاى حرام تنش را آب کند.
نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود. لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.
وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.
رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.
ادامه دارد....
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
@emamgharib1
✳️منتظران ظهور
🌸داستان زیبا شنیدنی و تکان دهنده حتماً تا آخرش بخونید:
#قسمت_اول
👇👇👇
🌼بعد از اتمام مناسک حج و برگشت حجاج بیت الله الحرام به دیارشان زمان برگشت از حج در سالن انتظار درفرودگاه جده دو نفر با یکدیگر ملاقات کردند و آشنا شدند .
بعد از آشنایی سفره دل را گشودند
و از سفر حج تعریف کردند .
🍃یکی از آن دو گفت: بنده پیمانکار
ساختمان هستم الحمدلله امسال دهمین بار است که فریضه حج را بجا می آورم.
نفر دوم که سعید نام داشت .
این موفقیت را به ایشان تبریک گفتند،
از خداوند حج مقبول و سعی مشکور و ذنب مغفور مسئلت نمودند .
مرد تبسم کرد و گفتند :همچنین
🌺جناب آقا سعید: شما هم قبلا حج کرده اید؟
سعید جواب دادند:بخدا همین یک حج که بجا آورده ام قصه و داستان بلندی دارد و نمی خواهم سرت را بدرد بیارم .
مرد خنده بر لبانش نشست و گفت: تو را بخدا تعریف کن ,همان طور که می بینید حالا حالاها خبری از پرواز نیست جز انتظار کاری از ما ساخته نیست.
سعید تبسم کرد و گفت: راست میگی باید هنوز منتظر باشیم و داستان من هم از انتظار شروع می شود .
سالها انتظار کشیدم تا به آرزوم رسیده ام و حج را بجا آوردم.
من پزشک متخصص هستم و در
بیمارستان خصوصی کار می کنم
بعد از سی سال کار کردن در بیمارستان خصوصی توانستم هزینه حج را پس انداز کنم .
🌷اما روزی که رفتم برای دریافت حقوق از امور مالی, همان روز با مادر یکی از مریضهایم که فرزند معلولی داشت روبرو شدم .
از صورتش متوجه شدم که غمگین و ناراحت است .
به من گفت: برادر سعید جان،شاید دیگرنتوانیم همدیگر را در این بیمارستان ملاقات کنیم و این آخرین دیدار ما باشد و شما را بخدا می سپارم .
💐تعجب کردم از سخنانش فکر کردم از معالجه کردن ما در این بیمارستان راضی نیست و می خواهد پسرش جایی دگر منتقل کند .
به من گفت :نه برادر, اینگونه نیست,
خدا را گواه می گیرم از پدر برای فرزندم دلسوزتر بوده اید و علاج شما روی فرزندم خیلی تاثیر گذاشته هر چند
نا امید بودیم اما اینجا امیدوار شدیم.
🌻این خانم با ناراحتی رفت !!!
🍁مردی که داستان سعید را گوش می داد تعجب کرد ،با وجود این که فرزندش داشت بهبود می یافت پس چرا می خواستند بروند؟
🌸سعید جواب داد :بهتر است بگویم دکتر سعید.
دکتر سعید جواب دادند : این چیزی بود که ذهنم را به خود مشغول کرده بود،
رفتم قسمت اداری بیمارستان و پیگیر حل معما شدم .
به من گفتند: پدر این مریض از کار اخراج شده و دیگر توانایی پرداخت هزینه
بیمارستان خصوصی را ندارند.
مردی که از دکتر سعید سوال می کرد ناراحت شد و گفت : لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم
آخر چکار کردند؟
دکتر سعید جواب دادند :رفتم پیش مدیر و ازش خواهش کردم بزار مریض رو حساب بیمارستان درمان شود.
اما مدیر قبول نکرد.
و به من گفت : این جا بیمارستان خصوصیه ،نه موسسه خیریه
🌼با نا امیدی از پیش مدیر خارج شدم
در حالی که دلم بحال این مریض می سوخت ,ناگهان دستم به جیبم که پول حج در ان بود خورد،یه لحظه به فکر فرو رفتم .این پول کی و کجا باید هزینه شود.
سرم به سمت و سوی آسمان بلند کردم و خطاب به خداوند گفتم :(بار خدایا : خودت می دانید آرزوی دلم را و می دانید هیچ چیز از رفتن به حج بیت الله الحرام و زیارت مسجد نبوی برایم محبوب تر نیست ،برای رسیدن به آن تمام عمرم را تلاش نمودم .
بار خدایا من این زن مسکین و فرزند مریضش را بر خودم و رفتن به حج ترجیح می دهم.
خدایا مرا از فضل و کرمت بی نصیب مگردان .)
🌹مستقیم رفتم حسابداری هر چه پول داشتم همه را یکجا به صندوق دار تحویل دادم.
گفتم :این پول شش ماه پیش پرداخت
برای بستری و علاج و درمان مریض معلول می باشد, خواهش که از شما دارم
به مادر مریض نگویید من پرداخت کرده ام .
بلکه، بگوئید بیمارستان هزینه بیمار شما تقبل کرده است .
🌷مردی که به سخنان دکتر سعید گوش می داد ،تحت تاثیر قرار گرفت و چشمانش اشک باران شد و گفت خداوند طول عمر با عزت و بابرکت نصیبت شما و امثال شما بگرداند.
و گفت: شما که پولی نداشته اید پس چگونه به حج آمده اید ?
دکتر سعید در پاسخ فرمودند : به خانه برگشتم و ....
ادامه دارد....
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
@emamgharib