eitaa logo
‌〖سفـࢪه‌آسمانے!‌‌‌〗
628 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
992 ویدیو
72 فایل
هو‌المحبوب(((:🍃 السلام‌علیڪ‌یابقیہ‌اللّٰھ‌فی‌ارضه . . سر‌راهت‌در‌انتظار‌م‌برده‌هجرت‌صبر‌و‌قرارم جز‌ظهورت‌ای‌گل‌زهرا‌به‌خدا‌حاجتی‌ندارم !'
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ‌
✳️منتظران ظهور ✨✨✨داستانی شگفت انگیز از زندگی شخصی که نماز اول وقت او مانع عزرائیل میشود و اجازه نمیدهد که عزرائیل جان او را بگیرد✨✨✨✨✨✨✨✨ ✅ داستانی از شفاعت نماز اول وقت آی رفقایی که به نماز اول وقت عادت کرده اید، همین نماز اول وقت شما را نزد ملک الموت شفاعت می کند. یک کسی گفت: من یک کسالتی داشتم، گفت: اشتهای زیادی به گوشت پیدا کرده بودم، گفتم: یک لقمه گوشت به من بدهید! گفتند: اگر ما به تو گوشت بدهیم؛ تو از بین خواهی رفت. گفت: بالاخره آهسته، بدون اینکه کسی بفهمد، محل گوشت کوبیده را پیدا کردم و از آن خوردم! تا خوردم، دل درد سختی گرفتم! طبیب آمد و آهسته به اطرافیان من گفت: این مریض چه کار کرده که در مخاطره افتاده است؟ گفتند: از خودش بپرس. به طبیب گفتم؛ آقا من گوشت خورده ام. طبیب گفت: امیدی به درمانت نیست! ایشان به امام زمان "علیه السلام" متوسل می شود. گفت: همان شب دیدم یک شخص فوق العاده زیبارو با یک شخص دیگر که چنگکی در دستش بود، وارد شدند. این شخص حضرت ملک الموت بوده است و شخص زیبارو هم اون شخص هر چه ملک الموت می خواست که این چنگک را بیندازد و از نوک پنجه روح را بکشد، آن شخص زیبارو جلوی دست او را می گرفت! بالاخره مانع از قبض روح توسط ملک الموت شد. بین شما و مرگ شما می کند. مبادا از دست بدهید. [از ملک تا ملکوت ج1 صک- دروس اخلاق آیت الله حق شناس] این اتفاق برای خود ره افتاده بود که تو سن هفده سالگی اتفاق افتاده آیت الله حق شناس ره میفرمود سل گرفته بودم نوعا کسی اون زمان بیماری سل میگرفت از بین میرفت. 🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃 http://eitaa.com/joinchat/2311716878C52740aaed2 فوروارد یادت نشه
هدایت شده از ‌
✳️منتظران ظهور 📣📣📣 روایت داستانِ و و مهندس سال۱۳۷۹ درخدمت مرحوم ابوی برای عیادت دوست بیماری رفته بودم... پیرمرد شیک و کراوات زده ای هم آنجا حضور داشت، برحسب اتفاق ، چنددقیقه بعداز ورود ما مغرب میگفتند... آن آقای پیر کراواتی، باشنیدن اذان کیف چرمی ظاهرا گرانقیمتش را باز کرد و سجاده اش را درآورد و زودتر از سایرحضار مشغول شد! شخصا برای من جالب بود که یک پیرمرد شیک و صورت تراشیده و کراواتی اینطور مقید به باشد...  بعداز اینکه همه نمازشان خواندند ، مرحوم پدرم خطاب به ایشان با صدای بلند(بدلیل سنگینی گوش پیرمرد) گفتند: آقای مهندس، قضیه نماز اول وقت و مرحوم حاج شیخ و را برای مجتبی تعریف کنید ... دوستدارم از زبان خود جنابعالی بشنود... حس کنجکاوی ام تحریک شده بود که بدانم ماجرا ازچه قرارست که، آقای مهندس لبخندی زدند و اینطور شرح دادند: مدتی بود که از طرف سردارسپه(از القاب رضاشاه) مسئول اجرای قسمتی از طرح تونل کندوان درجاده چالوس شده بودم..، ازطرفی فرزند دومم که پسربزرگم باشه، مبتلا به خون شده بود، حتی اطباء فرنگ جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظر مرگ بچه بودیم. خانمم یکروز گفت که برای شفای بچه بریم مشهد دست بدامن ع بشیم... البته آنموقع من اینحرفهارو قبول نداشتم ولی چون مادربچه خیلی مضطرب و دلشکسته بود قبول کردم... که رسیدیم تقریبا آخرشب بود، فردا صبح بچه را بغل کردم و رفتیم حرم... وارد صحن که شدیم، خانمم خیلی آه و ناله و گریه میکرد... گفت بریم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه و... بچه را ازمن گرفت و گریه کنان رفت داخل سمت ضریح و.... یک مُلای پیر کوچولو توجه منو بخودش جلب کرد...روی زمین نشسته بود و سفره کوچکی که مقداری انجیر و نبات خرد شده در آن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند... هرکس مشکلش را به آن آخوندپیر میگفت و او یا چندعدد انجیر یا مقداری نبات درون دست طرف میگذاشت و بنده خدا خوشحال و خندان تشکرمیکرد و میرفت. به خودم گفتم عجب مردم احمق و ساده ای داریم ما... پیرمرد چطور همه را دلخوش میکند ، آنهم با انجیر یا تکه هایی از نبات! حواسم از خانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که شیخ نگاهی بمن انداخت و بعد با دست اشاره کرد یعنی بروم جلو... رفتم جلو سلام کردم ... بعداز لحظاتی بمن گفت: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟! گفتم: چه شرطی؟... برای چی؟! شیخ گفت: قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت، یکسال تمام نمازهای یومیه را سروقت اذان بخوانی!!! خیلی تعجب کردم... ازکجا میدانست... این چه شرطی بود...   کمی فکرکردم دیدم اگر راست بگوید ارزشش را دارد که یکسال نماز بخوانم... خلاصه گفتم: قبوله! شیخ تکرار کرد: یکسال نماز اول وقت و سر اذان درمقابل سلامتی اولادت، قبوله؟ بااینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم و اصلا قبول نداشتم، گفتم: قبوله آقا: هنوز دقایقی از این ماجرا نگذشته بود که دیدم فرزندم و همسرم دوان دوان از سوی صحن به طرف من میایند و فرزند بیمارم کاملا سرحال بود که بعد از مراجعه به پزشک متوجه شدم که هیچ اثاری از بیماری در فرزندم نیست. به خاطر همان قول بود که همواره نماز اول وقت خود را می خواندم تا اینکه روزی دیدم تعداد زیادی سرباز و تشریفات به طرف محل کارگاه ما در پروژه ی جاده ی کندوان می ایند. فهمیدم رضاشاه برای بازدید آمده است. از طرفی نماز اول وقت هم شده بود. به هرحال تصمیم گرفتم که نمازم را شروع کنم. تا اینکه متوجه شدم سایه ای نزدیک من میاید. از ترس شدید می لرزیدم. می ترسیم به خاطر عدم ادای احترام جان مرا بگیرد. صبر کرد تا نمازم تمام شود. به او ادای احترام کردم و عذرخواهی کردم. نگاهی به من انداخت و به مسئول ارشدی که همراه وی بود گفت: مردک؛ این مرد نمی تواند دزد باشد و دزد تو متیکه هستی..... خلاصه نماز اول وقت هم جان مرا نجات داد و هم جان فرزندم را و از آن موقع تا کنون به قولی که به حاج شیخ حسن نخودکی دادم وفا می کنم و نمازم را اول وقت می خوانم. اگه قبول داری قدرت خدا از همه قدرتمندان بیشتره تو هم از امشب نیت کن هر وقت اذان گفتند کارت و تعطیل کنی و بخونی خدا آدم و باید نجات بده نه رئیس خدا نجات و تو قرار داده نه تو پارتی کاری کن که پارتیت خدا باشه تصمیم بگیر که همه نمازات و اول وقت بخونی تا تو همه کارات موفق باشی 🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃 http://eitaa.com/joinchat/2311716878C52740aaed2 فوروارد یادت نشه
هدایت شده از ‌
✳️منتظران ظهور ⁉️ 🌸خاطره‌ای بسیااااااااااااااار جالب و خواندنی از ✨✨✨✨✨✨✨✨ حضرت 🔅بابا جان، جواب همان است‼️ 🔸مرحوم استاد آیت‌الله بهجت بودند مکرر در نصایح‌شان این عبارت را از مرحوم قاضی نقل می‌فرمودند: «اگر کسی واجبش را بخواند و به نرسد مرا کند.» یا در جای دیگری فرمودند: «به صورت من آب دهان بیاندازد» 😐 🔆یکی از علما می‌فرمود: «سال‌ها پیش، یک روز خدمت حضرت رفته بودیم. به ایشان گفتم: «راهی به ما نشان دهید تا آدم شویم.» آقای بهجت فرمودند: 📿« را بخوانید!» 🌀 این عالم بزرگوار می‌گوید: «در دلم گفتم حاج آقا ما را 👈تحویل نگرفت. ما که خودمان می‌خوانیم!» 🔸یک‌سال از آن ماجرا گذشت. قرار بود به یک جلسه مهمانی بروم و در آن مهمانی دوباره خدمت آقای بهجت برسم. در راه به خودم گفتم: «این دفعه از آقا سوال کنم، ببینم اگر بخواهد راهی معرفی کند تا من به همه‌جا برسم، چه راهی را معرفی می‌کند؟» 🔸وقتی خدمتشان رفتم، همراه جمعی بودیم و ایشان داشتند صحبت می‌کردند. هنوز هیچ سخنی نگفته بودم که ایشان وسط صحبتشان فرمودند: «بعضی‌ها پیش ما می‌گویند چکار کنیم تا آدم شویم و رشد پیدا کنیم؟ به ایشان می‌گوییم بخوانید. می‌روند سال بعد می‌آیند، پیش خودشان می‌گویند حاج آقا ما را تحویل نگرفت! دوباره از حاج آقا بپرسیم که چه باید بکنیم؟ همان حرف بنده را 👈دقیق گوش نکردند و رعایت نکردند،👉 حالا دوباره می‌خواهند سؤال کنند! بابا جان، جواب همان است، همیشه جواب همان است.» 🔸این عالم بزرگوار می‌فرماید: «من دیگر هیچ حرفی نزدم. آقای بهجت راست می‌گفتند. من برخی از نمازهایم را به وقتش نمی‌خواندم. شروع کردم و آن را هم درست کردم.» آن عالم بزرگوار کم‌کم به جاهایی که دلش می‌خواست و حتی فوق تصورش بود، رسید. 📚 بخشی از کتاب "چگونه یک خوب بخوانیم؟" 🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃 http://eitaa.com/joinchat/2311716878C52740aaed2 فوروارد یادت نشه
هدایت شده از ‌
#نماز_اول_وقت_و_رفع_فقر_شدید #نماز_اول_وقت حضرت #آیت_الله_بهجت می فرمایند از آقا سید عبدالهادی شیرازی رحمه الله که عالم👈 واقعی بود، نقل کرده‌اند که در کودکی بعد از فوت پدرم، میرزای بزرگ، تکفل خانواده به عهده من بود. ایشان می‌گوید: پدرم را در خواب دیدم. از من پرسیدند: آقا سید عبدالهادی! حال شما چطور است؟ در جواب گفتم: خوب نیست. فرمود: «به بچه ها و اهل خانه سفارش کنید که #نماز_اول_وقت بخوانند، تنگدستی شما رفع می‌شود» 🌹آثار و برکات نماز اول وقت، ص ۲۱ @emamgharib