یکی از بهترین خاطره ی من از مشهد رفتن برمی گردد به دروان کودکی که تقریبا 4سال داشتم پدر و مادرم از مهربانی های امام رئوف و زیبای های حرم امام رضا برایم تعریف میکرد و قول داده بودن در تابستان به همراه خانواده به این سفر معنوی برویم و من هر روز لحظه شماری میکردم آن روز زودتر برسد بلاخره روز موعود فرا رسید من و خانواده ام راهی این سفر معنوی شدیم و زمانی که به مشهد رسیدیم پیدا کردن مسافرخانه مناسب با این همه شلوغی... خیلی سخت بود من هم مشتاق بودم زودتر به حرم امام رئوف بروم اما پدرم میگفت اول جای مناسبی پیدا کنیم بعد حرم، من هم آرزو میکردم زودتر مسافر خانه نزدیک به حرم پیدا کنیم بلاخره با هر سختی شد تا غروب مکان مناسبی پیدا کردیم همان طور که پدرم قول داده بود ما را به حرم برد اولین بار بود گنبد زیبای امام رضا را از نزدیک می دیدم وقتی نزدیک حرمش شدم دیدم که مادرم به او سلام داد،هم گریه می کرد،من هم سلام دادم یهو به گریه افتادم. بعد زیارت به حیاتی که کبوتر های حرم امام رضا آنجا بود رفتیم مادرم مقداری گندم برای کبوتر های ریخت و برای من دیدن این همه کبوتر زیبا در یکجا خیلی شگفت انگیز بود الان هم هر موقع به زیارت امام رضا مشرف میشوم اولین خاطره شیرین کودکانم همراه با پدرو مادر مهربانم بودم برایم تداعی میشود
#خاطره_ناب و #امام_رضایی_ام
┏━━━━🌺🍃━┓
@antghbat
┗━━🍃🌺━━━┛