eitaa logo
Anti_liberal🚩
7.5هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
15.6هزار ویدیو
87 فایل
✨️پیشنهادات و انتقادات: @Jahadi68✨️ ✨ادمین تبادل و تبلیغات : @mahwm21 ✨ 🛑کانالی برای سوزش برعندازان😂 🛑تحلیل جالب از اتفاقات روز دنیا👌 🛑دفاع منطقی از ایدئولوژی انقلاب🇮🇷 🛑متناسبترین واکنش به رویدادهای روز دنیا🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
Anti_liberal🚩
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| 📍[#پارت_چهل_و_ششم] رفت کنار پنجره،عکس منوچهر را روے
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| اسمش محمد بود، مادرش او را ميرزا صدا ميزد ومردم او را مسيح كردسـتان ميناميدند. او به سال 1333 در روستاي دره گرگ به دنيا آمد. دره گرگ روستاي كوچكي است در اطراف شهرستان بروجرد. پنج ساله بود كه پدرش را از دسـت داد. از آن پس مادرش، براي او هم مادر بود و هم پدر. مادر محمد مانـد و پـنج طفل يتيم. ميبايست هر طور شده، اين چند بچه را سروساماني بدهد. اين بود كه باروبنديل ناچيزش را جمع كرد و ريخـت عقـب وانتـي و آمـد تهـران. خـواهر كوچكترش خديجه و شوهرش استاد رضا، كوكب و بچههايش را پناه دادند. اما كوكب بچه هاي خوبي داشت. علي پسر بزرگش نوجوان بود و در كارگـاه تشكدوزي مشغول كار شد. محمد هفت ساله هـم هـر روز همـراه بـرادرش بـه كارگاه تشكدوزي ميرفت و خودش هم در خانه، با ابرهاي خُرد شده پشتي پـر ميكرد. همة اعضاي خانواده هر يك به نوعي كار مـيكردنـد تـا چـرخ زنـدگي بچرخد. اگر چه در ابتدا پيكر، صاحب تشـكدوزي بـا اكـراه محمـد كوچـك را بـه شاگردي پذيرفت اما خيلي زود فهميد كه محمد از هوش سرشاري بهرهمند است. چند ماه بعد، محمد كوچكترين شاگرد كارگاه اما مـاهرترين آنهـا بـود. مهـارت محمد در دوخت تشك، پرده و ... باعث شد كه پيكر صاحب كارگـاه بتوانـد بـا هتلهاي چهارستاره و مهم تهران قرارداد ببندد و كـار و بـارش بهتـر شـود. ايـن موضوع ميبايست به نفع محمد هم باشد. اما آشنايي او با يكي از مبارزان مسلمان مسير زندگي او را تغيير داد. اين جوان محمد را با مسجد، جلسات مذهبي و آنچه در آن جلسات ميگذشت، آشنا كرد. در اين جلسات بود كه محمد با انديشههاي امام خميني(ره) آشنا شد و توانست اين شخصيت بـزرگ را بشناسـد. در همـين آشنايي بود كه او علت مخالفت و مبارزه امام را با شاه براي محمد توضيح داد. از اين به بعد محمد بروجردي، امريكا و توطئههـاي ريـز و درشـتش را شـناخت و فهميد كه بيگانگان تا چه حد بر دستگاه حكومت شاه و برنامههاي او نفوذ دارنـد. همين آشنايي بود كه محمد را به مبارزه با رژيم شاه كشاند. '🌼🌿' @Antiliberalism
Anti_liberal🚩
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| #پارت1 اسمش محمد بود، مادرش او را ميرزا صدا ميزد ومردم
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| با شركت در اين جلسات، محمد آگاهيهاي سياسي و مذهبي خود را بالا برد و رفته رفته رشد كرد. حالا كه او فهميده بود تنها راه نجات مردم از تسلط امريكا و اسرائيل آگاهي و پيروي از امام خميني(ره) است، همة همت خويش را در اين راه به كار بست. او شبها اعلاميه های امام را در كوچه پس كوچه ها ميبرد و به داخل خانه ها و مغازه ها مي انداخت تا مردم با مطالعه آن بفهمنـد كـه دوروبرشـان چـه ميگذرد. محمد با كساني كه سروكار داشت، صـحبت مـيكـرد و مسـائل را برايشـان توضيح ميداد. كم كم كارش به جايي رسـيد كـه تعـدادي از جوانهـاي مبـارز و مسلمان را دورهم جمع كرد تا كارهاي بزرگ و اساسي انجام دهند. اين گروه كه به گروه توحيدي صف معروف بود، كارهاي بزرگي براي پيروزي انقلاب انجام داد. گروه توحيدي صف، اگرچه يك گـروه مسـلح بـود و مبـارزه مسلحانه با رژيم شاه را انتخاب كرده بود اما با ديگر گروههـاي مسـلح آن زمـان فرق اساسي داشت. فرق اين گروه با بعضي گروههاي مسلح ديگر اين بود كـه در هر كاري اجازه امام، اصلي‌ترين مقوله بود. آنها هر طرحي را كه ميريختند، پيش از به اجرا درآوردن آن با امام، يا يكـي از نماينـدگان مـورد اعتمادشـان تمـاس ميگرفتند و درباره چند و چون طرح سؤال مـيكردنـد. اگـر طـرحشـان تأييـد ميشد،حتماً آن را اجرا ميكردند، وگرنه از آن صرفنظر ميكردند. از جمله طرحهايي كه گروه توحيدي صف به رهبري محمد بروجـردي انجـام داد انفجار كافه خوانسالار بود. اين كافه محل عيش و عشرت امريكاييان در ايران بود، محلي كه جوانان ايراني را در آنجا به فساد ميكشاندند. گروه توحيدي صف، با شناسايي اين كافه، طرحي ريخت تا بتواند به داخل آن نفوذ كند. چرا كـه جـز امريكاييان و ايرانيانی كه به دربار وابسته بودند، كـس ديگـري را بـه داخـل راه نميدادند. دو نفر مسئول اين كار شدند و بعد از مدتها كار و رفت و آمد و آشنا شدن با نگهبانها توانستند به داخل كافه راه پيدا كنند. بعد از آن،با طرح پيچيـده ای مقـدار زيادی مواد منفجره را به داخل كافه بردند و آنجا را منفجر كردند. در اين انفجـار تعداد زيادي مستشار امريكـايي كشـته شـدند و بعـد از آن چنـان ترسـي در دل امريكاييان افتاد كه ديگر تا مدتها در چنين جاهايي آفتابي نميشدند. '🌼🌿' @Antiliberalism
Anti_liberal🚩
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| #پارت2 با شركت در اين جلسات، محمد آگاهيهاي سياسي و مذه
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| گروه توحيدي صف با اين كار به رژيم شاه فهماند كه نميتوانند هر كـاري را بدون توجه به خواست مردم مسلمان ايران انجام دهند. طرح ديگر اين گـروه كـه باز هم در جهت جلوگيري از تاخت و تاز بيگانگان بود، انفجار هليكـوپتر نظـامي بود. اين هليكوپتر كه چند مستشار امريكايي در آن سوار بودند، منفجر شد و آنهـا به هلاكت رسيدند. با همين هدف، گروه توحيدي صف، يك ميني بوس حامل چند نظامي امريكايي را مورد هدف قرار داد و با انداختن دو نارنجك به داخل آن باعث كشته و زخمي شدن نظاميان امريكايي شدند. اين چنـد طـرح دو هـدف بـزرگ داشت؛ يكي اينكه هم رژيم شاه و هـم خـود امريكاييهـا خيـال نكننـد، مـردم از توطئه هايشان خبر ندارند و يا كسي نيست كه جلو اينها بايستد. مبـارزان بـه ايـن وسيله ميخواستند به آنها بفهمانند كه اگرچه امام خميني(ره) را به خارج از ايران تبعيد كرده اند، اما ياران و پيروان او در صـحنه پيكـار هسـتند و راه او را دنبـال ميكنند. هدف دوم اين بود كه به جواناني كه دلشان خون بود و از كارهاي ضـد مردمي رژيم شاه عصباني بودند، راه را نشان دهند و مسيرِ مبارزه را ترسيم كننـد. چرا كه اگر الگوي مناسبي نبود، ممكن بود اين جوانان به بيراهه بروند. همين آگاه سازيها بود كه وقتي در دي ماه سال 1356 رژيم شاه مقاله اي عليـه امام خميني(ره) در يكي از روزنامه هايش چاپ كـرد، مـردم مسـلمان ايـران، بـه خيابانها ريختند و خشم خودشان را نشان دادند. تظاهرات مردم در بعضي شهرها، مثل شهر قم، چنان شديد بود كه رژيم مجبور شد مأموران مسلح خود را به مقابله با مردم به خيابانها بفرستد و آنها را سركوب كند. آنها فكر ميكردنـد بـا كشـتن گروهي از مردم، ديگران ميترسند و به خانه هايشان پناه ميبرند. اما حساب رژيـم كاملاً اشتباه بود. كشتار مردم نه تنها آنها را نترساند، بلكه اين تظـاهرات شـديدتر هم شد. در چهلم شهداي قم، مردم تبريز به خيابانها ريختند و مراكز دولتي رژيـم را به آتش كشيدند. و با كشتار مردم تبريز، مردم يزد بـه خيابانهـا آمدنـد و ايـن حركت و همبستگي سراسري ادامه داشت، تا جايي كه رژيم ازترس اينكـه مبـادا مردم به كاخهاي او بريزند، در شهرهاي بزرگ ايران حكومت نظامي اعلام كرد. '🌼🌿' @Antiliberalism
Anti_liberal🚩
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| #پارت3 گروه توحيدي صف با اين كار به رژيم شاه فهماند كه
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| اما اعلام حكومت نظامي هم هيچ ثمري نداشت. در همـان اولـين روز، مـردم همه شهرها به خيابانها ريختند. تظاهرات مردم تهران آن چنان عظيم بود كه رژيـم شاه به وحشت افتاد و باز هم دست به كشتار زد. شـهداي هفـده شـهريورِ سـال 1357 ،اين افتخار را داشتند كه اُبهت رژيم را شكسـتند و پوشـالي بودنـد آن را نشان دادند؛ به طوري كه بعد از واقعه هفده شهريور، در هر كوچه پس كوچه‌اي، حتي بچه‌ها هم تظاهرات ميكردند و مرگ بر شاه ميگفتند. در اين دوره هم گروه توحيدي صف، طلايه‌دار بود. رساندن اعلاميه‌هاي امام و نوارهاي سخنراني آن حضرت در كوتاهترين زمان به دست مردم از جمله كارهاي اساسي گروه محمد بود، همچنين شركت در تظاهرات به صورت مسلحانه و براي حمايت از مردم. آنها در بين مردم پخش ميشدند تا اگر جايي مأموران شاه قصـد حمله به مردم را داشته باشند، با آنها مقابله كنند. عاقبت مبارزه مردم با همراهي و دلسوزي افرادي چـون محمـد بروجـردي و يارانش، كار را به جايي رساند كه شاه مجبور شد از ايران فرار كند. با رفتن شـاه زمزمه آمدن امام به وطن بر سر زبانها افتاد و اين زمزمه‌ها كم کم جدي شـد و در هفته اول بهمن ماه آمدن امام به وطن به صورت جدي مطرح شد. براي ورود امام لازم بود كه گروهي مسلح حفاظت از ايشان را بر عهده بگيرد. چرا كه ساواكي‌ها و ضد انقلاب‌ها كه نميخواستند انقلاب به پيروزي برسد بهتـرين راه را براي به نتيجه نرسيدن انقلاب، نبودن امام ميدانستند. شوراي انقلاب پس از بحث و گفتگوهاي بسيار گروه توحيدي صف را انتخاب كردند تا كار حفاظت از امام را هنگام بازگشت به وطن بر عهده گيـرد. وقتـي شـهيد بهشـتي و شـهيد مطهري اين پيشنهاد را به محمد دادند، او اشك شوق بـه چشـم آورد. مسـئوليت بزرگي بود. آنها مي‌بايست از قلب و جان ملت ايران حفاظت مـيكردنـد و او را سالم به منزل ميرساندند. كار، كار سخت و طاقت‌فرسـايي بـود. محمـد حـدس ميزد كه چه جمعيت انبوهي به خيابانها خواهند آمد. در ميان اين جمعيـت انبـوه چه ميشد كرد؟ '🌼🌿' @Antiliberalism
Anti_liberal🚩
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| #پارت4 اما اعلام حكومت نظامي هم هيچ ثمري نداشت. در همـ
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| آن هم جمعيتي كه سالها منتظر امامشان بودند و همه براي ديـدن او بي‌تابي ميكردند. آنها مي‌بايست امام را كيلومترها از ميان چنين جمعيتي عبـور دهند. از طرف ديگر، نيروهاي امنيتي شاه و ضد انقلاب هم بودند كه خيلي راحت ميتوانستند خودشان را در ميان مردم پنهان كنند و دست به هر توطئه‌اي بزنند. اما با همه سنگيني بار، محمد مردانه پذيرفت و مقدمات كار را آماده كـرد. مهم‌تـرين مسأله آماده‌سازي نيروها بود؛ توجيه آنها براي پيشامدهاي مختلف. آن روز، يعني 12 بهمن سال 57 ،روزي بزرگ و سرنوشت‌ساز بود و كاري كه محمد و گروهش انجام دادند، كاري براستي تاريخي بود. شـب، وقتـي محمـد و بچه‌هاي گروهش در يكي از اتاقهاي مدرسه رفاه دور هم جمع شـدند، دسـت در گردن هم انداختند و از اينكه در اين كار بزرگ موفق بيرون آمدند، اشـک شـوق ريختند. اما حوادث انقلاب چنان سريع و غيرقابل پيش‌بيني بود كه محمد فرصت سـر خاراندن نداشت. آمدن امام حوادث را سرعت بخشيده بود. در فاصله 12 بهمن تا 22 بهمن كه انقلاب به پيروزي رسيد، حوادث مهم و سرنوشت‌سازي پشـت سـر هم اتفاق افتاد. مهمترين آنها، معرفي دولت موقت بود. محمد بـراي پوشـش دادن خبرهاي اقامتگاه امام به بيرون آن و دست كم خانه‌هاي اطراف، شبكه تلويزيـوني راه انداخت. بعد هم يك دستگاه گيرنده قوي نصب كرد كه در روزهاي بيسـت و بيست و يكم بهمن در پيروزي انقلاب نقش زيادي داشت. محمـد از طريـق ايـن دستگاه بيسيم مكالمات بين سران ارتش را شنود ميكرد و از فعل و انفعالات آنها با خبر ميشد تا بتواند عكس‌العمل مناسب نشان دهد. او از طريق همين بيسيم بود كه از طرح حمله آنها با تانك و زره‌پوشها باخبر شد و نيروها را بـراي مقابلـه بـا آنها فرستاد. حتي از طريق همين بيسيم و گوش كردن بـه مكالمـات بـين سـران ارتش به كودتايي در شُرف وقوع پي برد. وقتي خبر بـه امـام رسـيد، اعلاميـه‌اي صادر كردند و از مردم خواستند كه خيابانها را ترک نكنند و به خانه نروند. و باز از طريق شنود همين مكالمات بود كه محمد به وضعيت داخل پادگان‌ها پي بـرد و فهميد كه افراد داخل آنها چند نفر هستند. '🌼🌿' @Antiliberalism
Anti_liberal🚩
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| #پارت5 آن هم جمعيتي كه سالها منتظر امامشان بودند و هم
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| با پيروزي انقلاب توطئههاي دشمنان داخلي و خارجي هـم شـدت گرفـت و حالا ديگر ضرورت تشكيل نيروي نظامي وفادار به انقلاب به شدت حس ميشـد. برخي از افراد فعال شوراي انقلاب هم اين ضرورت را حس كردند و بـا امـام در ميان گذاشتند. امام دستور تشكيل چنين نيرويي را صادر كردند و محمد جزء چند نفري بود كه براي تشكيل سپاه پاسداران انقلاب دورِ هم جمع شدند و حرف زدند و بعد هم عمل كردند. تشكيل سپاه، يعني جمع كردن شمارِ بسياري نيروي جوان، سـازماندهي آنهـا، آموزش نظامي و فرهنگي و سياسي آنها تا بتوانند در شـرايط انقلابـي خـاص آن دوره، هم با توطئههاي فرهنگي مبارزه كنند؛ هم بـا دسيسـههـاي سياسـي و هـم نظامي. توطئهها عليه انقلاب در شهرهاي مرزي ايران بيشـتر بـود. مخصوصـاً در كردستان كه به علت هممرزي بـا عـراق، بيشـترين توطئـههـا را بـه خـود ديـد. توطئههايي كه هم باعث ويراني آن سرزمين شد و هم باعـث كشـتار بسـياري از مردمش. در چنين اوضاع و احوالي، محمد به فكر كردستان افتاد و براي برقـراري آرامش، نيرو به آنجا فرستاد. اما اوضاع چنان به سرعت بحرانـي شـد كـه خطـر سقوط شهر پاوه به ميان آمد و امام خميني(ره) طي فرماني همة نيروها را موظـف به دخالت و آزادسازي پاوه كردند. ديگر جاي درنـگ نبـود و بروجـردي روانـة كردستان شد. اگرچه پيش از ورود محمدبه پاوه، آن شهر به وسـيله يـاران و نيروهـايي كـه فرستاده بود، آزاد شده بود، اما دامنة توطئه چنان گسترده بود كـه همـه شـهرهاي كردستان محل تاخت و تاز ضد انقلاب شده بود '🌼🌿' @Antiliberalism
Anti_liberal🚩
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| #پارت6 با پيروزي انقلاب توطئههاي دشمنان داخلي و خارجي
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| محمد در همـان زمـان كـه بـه مقابله با ضد انقلاب مشغول بود به تجزيه و تحليل اوضاع منطقه نيز پرداخت و به اين نتيجه رسيد كه؛ تنها راه نجـات كردسـتان، تشـكيل نيرويـي از خـود مـردم كردستان است تا با داشتن سلاح و آشنايي با فرهنگ و زبان مردم بومی بتوانند به مقابله با ضد انقلاب مشغول بود، به تجزيه و تحليل اوضاع منطقه نيز پرداخت و و به مقابله با توطئه‌ها بپردازند. برپايه چنين اعتقادي، محمد سـازمان پيشـمرگان كـرد مسلمان را تأسيس كرد و به آموزش و تجهيز آنها پرداخت. بسياري از افراد، حتی نزديكان، دوستان و همفكران محمد در اين كار با او مخالف بودند و مسلح كردن مردم كردستان را به صلاح نميدانستند. اما بروجردي آن چنـان بـه مـردمِ بـومي اعتقاد داشت كه بي هيچ ترديدي نقشه خود را عملي كرد. وقتي اولـين عمليـات اين گروه و نقش آنها در آزادسازي كامياران مشخص شد، محمد به درست بـودن فكرش بيشتر اميدوار شد. اين كار، تا اندازه‌اے هم دهان مخالفـان را هـم بسـت. تشكيل سازمان پيشمرگان كرد مسلمان ضربه سختي به ضد انقلاب بود و بيشترين فشار آنها هم براي انحلال اين سازمان بود. با بودن اين گروه، ضد انقـلاب خلـع سلاح ميشد. افراد اين سازمان همـه كـرد بودنـد و هـيچ اتهـامي هـم بـه آنهـا نميچسبيد. با همت و پشتكار محمد و افراد سپاه و همكاری و همياری پيشمرگان مسلمان، شهرهای كردستان يكی يكی آزاد شدند و از سلطه ضد انقلاب درآمدنـد و مردم توانستند ثمرات و نتايج انقلاب را ببينند. محمد در تمام عمليات، به مردم فكر ميكرد و به منافع آنها مي‌انديشيد. هر جا ذره‌ای منافع مردم به خطرميافتاد، نقشه‌اش را عوض ميكـرد و طـرح را طـوری مي‌ريخت كه به مردم ضرری نرسد. همه سفارشش به نيروها اين بـود كـه سـعی كنيد با مردم كردستان رودررو نشويد و آنها را از خـود بدانيـد. آنهـا را دوسـت بداريد و بدانيد كه برای خدمت به اينها به منطقه آمده‌ايد. مردم نيـز چنـان بـا اوصميمی بودند كه هر مشكلی برايشان پيش می‌آمد، به سراغ او مـيرفتنـد و از او كمک ميخواستند. حتي پدر و مادر كساني كه در صف ضد انقلاب بودنـد و بـا محمد ميجنگيدند،از او ميخواستند كه بچه‌هايشان را نجات دهد و كمكشان كند. همين جوانهـا كـه اسـلحه دسـت گرفتـه بودنـد و بـا محمـد و نيروهـايش مي‌جنگيدند، وقتی به اسارت درميآمدند، از اخلاق و رفتار محمد دچـار حـالتی ميشدند كه افكار گذشته را يكسره از دست ميدادنـد و از محمـد چـاره‌جـويي ميكردند. بسياري از اين زندانيان از محمد ميخواستند كه برنامه‌ای اجرا كند تـا ديگر جوان‌ها در دامان ضدانقلاب نيفتند. '🌼🌿' @Antiliberalism
Anti_liberal🚩
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| #پارت7 محمد در همـان زمـان كـه بـه مقابله با ضد انقلاب
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| يكي از كارهاي مهم ديگر بروجردي، تشكيل نيروي آموزش ديده و منسجم از بچه‌هاي سپاه بود. اين گروه كه به تيپ ويژه شهدا معروف بودند، بيشترين نقش را در آزادسازي شهرها به عهده داشتند. فرماندهان ايـن تيـپ از بهتـرين پاسـداران كردستان بودند؛ افرادي مثل شهيد ناصر كاظمي و محمد چنان به كردستان و مردم آن منطقه فكر ميكردند كه درست زماني كه شهيد حجت‌الاسلام محلاتی نماينده امام در سپاه پيشنهاد فرماندهي كل سپاه را به محمد داد، او نپـذيرفت و خـودش پيشنهاد كرد فرماندهي تيپ ويژه شهدا را به او بدهند، تا اين تيپ از هم نپاشـد و دچار مشكل نشود. چرا كه فكر ميكرد اگر اين تيپ از هم بپاشد، ديگـر نيرويـی نيست تا از كردستان دفاع كند. اما مسئول ناحيه غرب، صلاح نميدانست محمـد را كه در حد فرماندهي كل سپاه بود، به فرمانـدهي يـك تيـپ بگمـارد. او فكـر ميكرد كه اين مسئوليت براي شخصيتی مثل بروجردي كم اسـت. امـا محمـد آن قدر اصرار كرد تا عاقبت پذيرفتند و حكم فرماندهي تيـپ ويـژه شـهدا را بـه او دادند. با گرفتن حكم، همه سعي و تلاش محمد در اين راه بود. او منطقه را بررسـي كرد و جاي مناسبي براي ايجاد پادگان در نظر گرفت؛ زمين بسـيار بزرگـی كنـارِ جاده اصلي كه از نظر موقعيت نظامي در جای مناسبی قرار داشت و به نظـر هـم چنين می‌آمد كه خطری افراد داخل پادگان را تهديد نخواهد كرد. روزی كه بروجردی ميخواست برای بازديـد محـل اسـتقرار تيـپ بـرود، از دوستانش خداحافظي كرد و از همه حلاليت طلبيد. در آن چند روزه برخوردهای بروجردی طوری بود كه همه بـرای او احسـاس خطر ميكردند؛ به سفارش يكی از دوستانش، اجازه ندادند محمد تنها برود و يک ماشين با تيربار او را اسكورت كرد. اما وقتي به سه راه نقده رسيدند، محمد افـراد اسكورت را مجبور كرد تا برگردند و خودش تنها روانه شد. ماشين راه افتاد. كمي جلوتر ماشين او به وسيله مـينِ ضـدتانک منفجـر شـد. عجيب اينكه قدرت انفجار مين ضد تانك به قدري بالاست كه ميتواند يك تانك را از كار بيندازد و متلاشي كند، اما در آن حادثه فقط محمد بروجـردي مجـروح شد و بقيه سالم ماندند. شدت جراحات محمد آن قدر زياد بود كه چند لحظه بعد روح پاكش به ملكوت پيوست. '🌼🌿' @Antiliberalism
Anti_liberal🚩
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| #پارت8 يكي از كارهاي مهم ديگر بروجردي، تشكيل نيروي آمو
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| محمد شوهرخاله‌اش را كه ديد، به او سلام كرد و دويد به طرف آشپزخانه تـا خاله‌اش را ببيند. اما مادر تنها بود. با تعجب پرسيد: «پس، خاله جان كو؟» مادر همان طور كه مشغول بود، گفت: «اوس رضا تنها آمده!» محمد كه از نديدن خاله‌اش كمي پكر شده بود، به اتاق برگشـت. تـا آن روز اوس رضا هيچ وقت تنها به خانه آنها نيامده بود. محمد فكر كرد: چـه شـده كـه اوس رضا تنها به خانه آنها آمده است؟ حتماً اتفاقی افتاده است. نكنـد خالـه بـا اوس رضا دعوايش شده؟ شايد هم اتفاق ديگری افتاده است. محمد ميخواسـت اين را از اوس رضا بپرسد، اما خجالت كشيد. محمد در حالي كه سعي داشت، مؤدب كنار اوس رضا بنشيند، عجلـه داشـت كه هر چه زودتر ته و توي قضيه را در بياورد. اما كنجكاوي او زياد طول نكشيد. اوس رضا استكان چاي‌اش را سركشيد، نگاهي به درِ آشپزخانه انداخت و آهسـته سر درگوش محمد گفت: «محمد آقا! فردا جمعه تعطيلي؟» محمد كه حس كرد حدسش درست از آب درآمده، پرسيد: «آره تعطيلم، كاري داريد؟» اوس رضا با همان لحن آهسته‌اش گفت: «ميتواني يك سر بيايي مغازه؟» محمد كه كنجكاويش بيشتر شده بود، گفت: «مي‌آيم، آره كاري ندارم. چيـزي شده؟» اوس رضا كه سعي داشت بر هيجان خود مسلط باشد، لبخندي زوركـي زد و گفت: «نه، چه مشكلي پسرجان! كار كوچكي دارم. ميخواهم برايم انجام دهي!» '🌼🌿' @Antiliberalism