🌷خاطراتی از زندگیِ
#شهید_اسماعیل_خانزاده
*قسمت بیستم
✍ آنقدر مصیبت شهادت داداش اسماعیل برایم سنگین بود که اصلا تا مدتها نه می توانستم درست درس بخوانم و نه اصلا به ازدواج فکر می کردم.
شب قبل از مراسم یکی از سالگردهایی که برای داداش گرفته بودیم در عالم رویا داداش اسماعیل را دیدم که شخصی را به من معرفی کرد؛ عکاس،امیر عباس کنطورچیان.
صبح وقتی در حیاط خانه مشغول تهیه غذای مراسم بودیم، همسر داداش اسماعیل، فاطمه خانم، به من خبر می دهد که همسر شهید #سیدجواداسدی تلفنی از من برای فردی خواستگاری نموده است. من ناگهان پرسیدم:"اسم طرف امیرعباس کنطورچیان بود؟"
همه با تعجب به من نگاه کردند و قطعا فکرهایی اشتباه از ذهن شان راجبم گذشت. فاطمه خانم پرسید: "بله...مگر طرف رو میشناسی؟" گفتم: "نه، فقط یک اسم ازشون میدونم."
بعد از ازدواج بنده با آقا امیرعباس کنطورچیان که فردی بسیار خوش دل و متدیّن هستند داستان رویایم و انتخاب همسرم توسط برادر شهیدم را برای خانواده ها تعریف نمودم و بعدها متوجه شدیم که آقا امیرعباس هم در رویایی وعده ی همسری که با شرایط خانوادگی آنها تطبیق داشته باشد را از شهید #سیدمجتبی_علمدار گرفته بود.
الحمدلله ثمره ی این ازدواج شهدایی مان پسر عزیزمان آقا محمد اسماعیل کنطورچیان شده است.
#راوی: زهرا خانم خانزاده(خواهر شهید)
#آدرس_مدیر_کانال 👇
@Abdorreza1360
#آدرس_کانال 👇
💁♂️https://eitaa.com/antitoxin28