🌷خاطراتی از زندگیِ
#شهید_اسماعیل_خانزاده
*قسمت بیست و ششم
✍ آقااسماعیل شخصیتی دو بُعدی داشت؛ یک بعد بسیار بذله گو و یک بعد باطنیِ معنوی که انگار پشت تمام شوخی هایش پنهان بود.
یکی از خصلتهای ویژه آقااسماعیل گیرآوردن تازه واردها و شوخی کردن باآنها برای دوستی های صمیمی تر درآینده بود.
روز اول ورودم به گردان بود و ازقضا به محض ورود به دفتر سرهنگ، آقااسماعیل که یک گروهبان۲ ساده بود برروی صندلی جناب سرهنگ نشسته بود و با دیدن ما بسیار جدی شروع کرد به پرسیدن اسامی ما چند تازه وارد. ماهم از همه جا بی خبر با اضطراب پاسخ می دادیم. نوبت که به اسم من_ساسان عباسی_ رسید، با عصبانیت گفت: "چی؟ ساسان!؟ این دیگه چه اسمیه!؟ یکصدوبیست وچهارهزار پیامبر، ۱۲ امام کدومشون اسمشون ساسان بود؟" ترس مردود شدنم بخاطر اسمم تمام وجودم را گرفته بود. آقااسماعیل به بنر شهدای پشت سرمان اشاره ای نمود و شهیدی را نشان داد و گفت: "از امروز اسم تو، اسم اون شهیده؛ #مهدی_آبشار." من هم با گفتن چشم پذیرفتم.
با اینکه آن روز متوجه شدیم که کل آن سناریو یک شوخی بیشتر نبود ولی دیگر اسم مهدی آبشار روی من ماند و همه مرا به این نام می شناختند؛ اما نکته ی جالب این انتخاب اسم که بعدها خودش برایم راجبش توضیح داد این بود که اسم اصلی شهید آبشار، بابک بود و درست در روزی که اسمش را تغییر داد و مهدی گذاشت، شهید شد و آقااسماعیل دقیقا به همین نیّت که ان شاالله یک روز بنده هم شهید شوم آن اسم را روی من گذاشته بود.
#راوی: ساسان عباسی (دوست و همرزم شهید)
#آدرس_مدیر_کانال 👇
@Abdorreza1360
#آدرس_کانال 👇
💁♂️https://eitaa.com/antitoxin28