eitaa logo
انوار الهی💥
297 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
15.2هزار ویدیو
268 فایل
حال خوش را با ما تجربه کنید💖
مشاهده در ایتا
دانلود
❣🖇❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣ ❣ 🎗 ۵۴ 📢‼️ این داستان واقعی است !! 🎬 این قسمت | پله اول پشت سر هم حرف می‌زدن… یکی تندتر، یکی نرم‌تر .. یکی فشار وارد می‌کرد، یکی چراغ سبز نشون می‌داد !! همه‌شون با هم بهم حمله کرده بودن و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود .. وسوسه و پشت وسوسه و فشار، و هر لحظه شدیدتر از قبل … پلیس خوب و بد شده بودن و همه با یه هدف یا باید از اینجا یا باید شرایط رو بپذیری!! من ساکت بودم اما حس می‌کردم به اندازه یه ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم به پشتی صندلی تکیه دادم … – زینب این کربلای توئه چی کار می‌کنی؟!! کربلائی میشی یا ؟!! چشم‌هام رو بستم بی‌خیال جلسه و تمام آدم‌های اونجا : – خدایا!!.. به این بنده کوچیکت کمک کن نزار جای حق و باطل توی نظرم بشه نزار حق در چشم من، باطل، و باطل در نظرم حق جلوه کنه … خدایا به رضای تو … با دیدن من توی اون حالت، با اون چشم‌های و غرق فکر .. همه شون ساکت شدن .. سکوت کل سالن رو پر کرد … خدایا به امید تو … بسم الله الرحمن الرحیم … و خیلی آروم و شمرده، شروع به کردم … – این همه امکانات بهم دادید که دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید .. حالا هم بهم می‌گید یا باید شرایط شما رو بپذیرم یا باید … امروز و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می‌کنید .. فردا میگید پوشیدن لباس و یقه باز چه اشکالی داره؟ … چند روز بعد هم لابد می‌خواید حجاب سرم رو هم !! چشم‌هام رو باز کردم … – همیشه، همه چیز، با رفتن روی اون پله اول شروع میشه … سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … ... 🌸🍃 ❣ ❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣🖇❣