اندازه ے
تمام نَفَـس هاے خسته ات؛
#مـــــــــادر
به من نَفَـس بده
تا #نوڪــری ڪــــــنم
#یا_فاطمہ_زهرا_س🥀
#ایام_فاطمیه🥀
@anvar_elahi
🔆امام صادق (عليه السلام):
سه چيز فرزند بر عهده پدر است:
🧕 برگزيدن#مادر خوب براى او ،
🌸 نهادن#نام نيک بر او ،
🌾و تلاش فراوان در #تربيت او!
📚 تحف العقول، ص 322
#تربیت_فرزند
✨✨✨✨✨✨
🆔 @anvar_elahi
🔴 یک بار هم نشد حرمت موی سفید ما را بشکند
یک بار هم نشد حرمت موی سفید ما را بشکند یا بیسوادیِ ما را به رخمان بکشد. هر وقت وارد اتاق می شدم ، نیم خیز هم که شده از جاش بلند می شد . اگر بیست بار هم می رفتم و می آمدم بلند میشد. می گفتم : علی جان ، من که غریبه نیستم ، #مادَرِتَم ؟
🔵👈 چرا اینقدر به خودت زحمت می دی؟ میگفت: احترام به #والدین ، دستور خداست. یک روز که خانه نبودم ، از جبهه آمده بود . دیده بود یک مشت لباس نَشُسته گوشه ی حیاطه ، همه را شسته بود و انداخته بود روی بند .
🔵👈 وقتی رسیدم بهش گفتم : الهی بمیرم برات #مادر ، تو با یه دست ، چطوری این همه لباس رو شستی؟! گفت : اگه دو دست هم نداشتم ، باز هم وجدانم قبول نمی کرد من اینجا باشم و تو زحمت شستن لباس ها را بکشی !
📝 روایتی از مادر شهید علی ماهانی - منبع : کتاب نماز،ولایت و والدین
✅ متن خیلی فوق العاده👌 حتما مطالعه بفرمایید🙏
✨❤️✨❤️✨❤️
🆔 @anvar_elahi
❣🖇❣🖇❣🖇❣🖇❣
📢‼️ این داستان واقعی است !!
🎗#بدون_تو_هرگز ۳
🎬 این قسمت | آتش
چند روز به همین منوال میرفتم مدرسه
پدرم هر روز زنگ میزد خونه تا مطمئن بشه من #خونهام
میرفتم و سریع برمیگشتم ... مادرم هم هر دفعه برای پای تلفن نیومدن من، یه بهانه میاورد ...
تا اینکه اون روز، #پدرم زودتر برگشت
با #چشم های سرخش که از شدت عصبانیت داشت از حدقه بیرون میزد .. بهم زل زده بود،
همون وسط خیابون حمله کرد سمتم
موهام رو چنگ زد
و با خودش من رو کشید تو ... .
اون روز چنان کتکی خوردم که تا چند روز نمیتونستم درست راه برم!!
حالم که بهتر شد دوباره رفتم #مدرسه
به زحمت میتونستم روی #صندلیهای چوبی مدرسه بشینم ...
هر دفعه که پدرم میفهمید بدتر از دفعه قبل #کتک میخوردم ... چند بار هم طولانی مدت زندانی شدم .. اما عقب نشینی هرگز جزء صفات من نبود!!
.
بالاخره پدرم رفت و پروندهام رو گرفت ... وسط #حیاط آتیشش زد ... هر چقدر #التماس کردم ... نمرات و تلاشهای تمام اون سالهام جلوی چشمهام میسوخت
هرگز توی عمرم عقب نشینی نکرده بودم اما این دفعه فرق داشت، اون آتش داشت جگرم رو میسوزوند
تا چند روز بعدش حتی قدرت خوردن یه لیوان آب رو هم نداشتم ... خیلی داغون بودم ... بعد از این سناریوی مفصل، داستان#عروس کردن من شروع شد !!
اما هر #خواستگاری میومد جواب من #نه بود ... و بعدش باز یه کتک مفصل .. علی الخصوص اونهایی که پدرم ازشون بیشتر خوشش میاومد ...
ولی من به شدت از#ازدواج و دچار شدن به سرنوشت #مادر و خواهرم وحشت داشتم
ترجیح میدادم بمیرم اما ازدواج نکنم ...
تا اینکه مادرِ #علی زنگ زد ...
✍ نویسنده: #شهید_سید_طاهای_ایمانی
#ادامه_دارد
❣🖇❣🖇❣🖇❣🖇❣
@anvar_elahi
❣🖇❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣
❣
🎗#بدون_تو_هرگز ۵
📢‼️ این داستان واقعی است !!
🎬 این قسمت | میخواهم درس بخوانم
اون شب تا سر حد مرگ #کتک خوردم
بیحال افتاده بودم کف خونه
مادرم سعی میکرد جلوی پدرم رو بگیره اما فایده نداشت، نعره میکشید و من رو میزد
اصلا یادم نمیاد چی میگفت
چند روز بعد، مادر علی تماس گرفت، اما مادرم به خاطر فشارهای پدرم، دست و پا شکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفیه
#مادرِ علی هم هر چی اصرار کرد تا علتش رو بفهمه فقط یه جواب بود :
شرمنده، نظر #دخترم عوض شده ...
چند روز بعد دوباره زنگ زد :
من وقتی جواب رو به پسرم گفتم، ازم خواست علت رو بپرسم و با دخترتون حرف بزنم
#علی گفت : #دختر شما آدمی نیست که همین طوری روی #هوا یه حرفی بزنه و پشیمون بشه
تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم فایده نداره
بالاخره مادرم کم آورد، اون شب با #ترس و لرز، همه چیز رو به پدرم گفت ... اون هم عین همیشه #عصبانی شد :
- بیخود کردن!! چه حقی دارن میخوان با خودش حرف بزنن؟
بعد هم بلند داد زد
#هانیه
این دفعه که زنگ زدن، خودت میای با زبون خوش و محترمانه جواب رد میدی
#ادب؟ #احترام؟
تو از ادب فقط نگران حرف و حدیث مردمی
این رو ته دلم گفتم و از جا بلند شدم
به زحمت دستم رو به دیوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توی حال ... یه شرط دارم
باید بزاری برگردم #مدرسه....
✍نویسنده؛شهید سید طاهای ایمانی
.
#ادامه_دارد
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣
#داستان
🌸ادب و تواضع مرحوم شیخ اعظم #انصاری، (استاذ الفقهاء والمجتهدین) در برابر #مادر🌸
مرحوم شیخ اعظم انصاری رحمة الله تعالی علیه، فقیه بزرگ، مادرش را تا نزدیک حمام به دوش می گرفت و او را به زن حمامی سپرد و ایستاد تا بعد از پایان کار او را به خانه برگرداند.
هر شب به دست بوسى مادر مى آمد، و صبح با اجازه او از خانه بیرون مى رفت.
پس از مرگ مادر به شدت مى گریست فرمود گریه ام براى این است كه از نعمت بسیار مهمى چون خدمت به مادر محروم شدم، شیخ پس از مرگ مادر با كثرت كار و تدریس و مراجعات تمام نمازهاى واجب عمر مادرش را خواند، با آنكه مادر از متدیّنه هاى روزگار بود.
🆔 @niki_be_valedein
#سخن_بزرگان
🍃 از استاد آیت الله تحریری پرسیدند :
در مواقعی که کارمان گره خورده چه کنیم ؟ فرمودند :
🔸 در اولین مرحله ، مشکلات را از خودمان ریشه یابی کنیم . به خودمان برگردیم ، در #اعتقادات و #اعمال ، ایرادی داریم یا نه .
🔸 مساله مهم دیگر ، #پدر و #مادر هستند . آیا از ما راضی هستند یا نه .
🔸 خواندن #آیت_الکرسی برای رفع مشکلات خیلی موثر است.
🔸 #اذان گفتن در منزل ، بطوری که در فضای اتاقها شنیده شود ؛ موثر است.
🔸 #تلاوت_قرآن در منزل ، خیلی مهم است.
@niki_be_valedein
🌸🍃🌸🍃
🎗#بدون_تو_هرگز ۱۰
📢‼️ این داستان واقعی است !!
🎬 این قسمت | چند لحظه مکث کرد
زل زد توی چشمهام و گفت :
واسه این ناراحتی میخوای #گریه کنی؟
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه ..
- آره افتضاح شده
با صدای بلند زد زیر #خنده
با صورت خیس، مات و مبهوتِ خندههاش شده بودم ... رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت
#غذا کشید و مشغول خوردن شد ...
یه طوری غذا میخورد که اگر یکی میدید فکر میکرد غذای #بهشتیه
یه کم چپ چپ
زیرچشمی بهش نگاه کردم
- میتونی بخوریش؟خیلی شوره، چطوری داری قورتش میدی؟
از هیجان پرسیدن من، دوباره خندهاش گرفت
+ خیلی عادی همین طور که میبینی، تازه خیلی هم عالی شده .. دستت درد نکنه
- مسخرَم میکنی؟
+ نه به خدا
#چشمهام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم ... جدی جدی داشت میخورد،
کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم، گفتم شاید برنجم خیلی بینمک شده، با هم بخوریم خوب میشه
قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم، غذا از دهنم پاشید بیرون ... سریع خودم رو کنترل کردم و دوباره همون ژست #معرکه ام رو گرفتم
نه تنها برنجش بینمک نبود بلکه اصلا درست دَم نکشیده بود، مغزش خام بود!!
دوباره چشمهام رو ریز کردم و زل زدم بهش حتی سرش رو بالا نیاورد
+ #مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی #املت درست کنی!
سرش رو آورد بالا با #محبت بهم نگاه میکرد
+ برای بار اول، کارت #عالی بود
اول از دستم مادرم #ناراحت شدم که اینطوری لوم داده بود ... اما بعد خیلی خجالت کشیدم
شاید بشه گفت برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک میکرد ...
.
#ادامه_دارد ...
@anvar_elahi
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣
🌺✵ ﷽ ✵🌺
🌼 #حدیث
✍#رسول_اکرم (ص) :
✯↫همچنان که فرزند نباید به والدین خود
بی احترامی کند ،❌
💢#پدر و #مادر نیز نباید به فرزند خود (اگر صالح باشد) بی حرمتی روا دارند.⛔️
📚میزان الحکمه ج۱۳_۲۲۷۳۵
🍃🌾🍃🌾🍃
🌹اَلسَّلامُ عَلَیک یا رَسولَ اللّهِ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیک یا خاتَِمَ النَّبِیینَ
🆔 @anvar_elahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منکه با این فیلم حالم یجوری شد!
مادر این فرزند در هنگام زایمان میمیره
و قلب مادر به اون آقایی که پیراهن مشکی داره اهدا میشه
حالا واکنش این بچه دیدنی هست 👌
#مادر
@anvar_elahi
هجده یادآور سن کم یک #مادر است
هجده یادآور یک مادر و یک لشکر است .
در مقام رمز و راز گر براندازش کنی
هجده یادآور فصل خزان #حیدر است
#ایام_فاطمیه🥀
#شهادت_حضرت_زهرا_س🥀
#تسلیت_باد🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐
☀️ #حدیث_روز
💐 پیامبر اکرم «صلّی الله عليه وآله»⇩:
↫✙ 🤲 دعای #مادر از موانع اجابت دعا میگذرد.☘
#روز_مادر
📚{مشکات الانوار:271}
@anvar_elahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌مژده پیامبرصلیالله علیه وآله به شما ...
#مادر 🌸
@anvar_elahi
∞🖤∞
محمدجان...وصیٺمیڪنم[💔]
#دل من ماتمی دیگر ندارد
غمی جز غربت #ڪوثر ندارد
شب وصلت ڪنار #یاس من باش
ڪه زهرا دخترت #مادر ندارد😔💔
#فراقهمراهرسولاللهتسلیٺباد[🖤🕯]
❣ #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ ❣
🍂
#سحر_هجدهم💔
هجده یادآورِ سن کم یڪ « #مادر» است...
هجده یادآورِ یڪ مادر و یڪ لشکر است...
در«مقام» رمز و راز گر براندازش کنی...
هجده یادآور فصل خزان « #حیدر» است...💔🥺
#التماس_دعا🙏🥀
#روضه_امام_صادق علیه السلام 🖤
▪️😭▪️
چقدر روضه تو روضه #مادر😭 دارد
آتش خانه تو خاطره از در دارد
مثل انروز در خانه پر از هیزم شد
ناله اهل حرم بین هیاهو گم شد
تا که درسوخت عجب سوختن در دیدی
ناله ها را که شنیدی به خودت لرزیدی
....😭😭
روضه 😭 روزیمون شد....)
#امام_صادق
#پست_ویژه
❄️گفتم مادر! گفت جانم
🌸گفتم درد دارم! گفت : بجانم
❄️گفتم خسته ام! گفت: پريشانم
🌸گفتم گرسنه ام!
❤️ گفت : بخور از سهم نانم
❄️گفتم كجا بخوابم!
❤️گفت: روى چشمانم
🌸اما يكبار نگفتم!
💔 مادر!، خوبم، شادم...!
❄️هميشه از درد گفتم و از رنج..
🌸جوانیت رو با بچگی هایم پیر کردم
❄️مرا به موی سپیدت ببخش مادر
🌸دستان پر مهرت را
❄️بوسه باران میکنم
#حسین_پناهی
🌹تقدیم به مادرم وهمه مادران آسمانی😭
❄️اونهایی که مادر دارید قدر مادرانتون را بدانید🌹
#محرم 🖤 ¦⇠#امام_حسین
#مادر