eitaa logo
انوار الهی💥
298 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
15.2هزار ویدیو
268 فایل
حال خوش را با ما تجربه کنید💖
مشاهده در ایتا
دانلود
❣🖇❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣ ❣ 🎗 ۲۷ 📢‼️ این داستان واقعی است !! 🎬 این قسمت | حمله زینبی بیچاره نمی‌دونست .. بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم .. با دیدن من و وسایلم، خنده کرد و بلند شد، نشست ... از حالتش خنده‌ام گرفت ... - بزار اول بهت شام بدم .. وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سِرُم هم بزنم ... کارم رو شروع کردم ... یا رگ پیدا ... یا تا سوزن رو می‌کردم توی دستش، رگ می‌شد ... هی سوزن رو می‌کردم و در می‌آوردم ... می‌انداختم دور و بعدی رو برمی‌داشتم ... نزدیک ساعت ۳ صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم .. ناخودآگاه و بی‌هوا، از خوشحالی داد زدم!!! - آخ جووون .. بالاخره خونت در اومد ... یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده ... زده بود به ما ... با چشم‌های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می‌کرد ... و گفتم ... - مامان برو بخواب .. چیزی نیست !! انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ... - چیزی نیست؟.. رو تیکه تیکه کردی ... اون وقت میگی چیزی نیست؟ ... تو یا مامان مایی؟ ... و حمله کرد سمت من ... علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محکم بغلش کرد... + چیزی نشده زینب گلم .. بابایی مَرده ... مردها راحت دردشون نمیاد .. سعی می‌کرد آرومش کنه اما فایده‌ای نداشت ... محکم علی رو بغل کرده و برای باباش می‌کرد ... حتی نذاشت بهش دست بزنم ... اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علی ... سوراخ سوراخ ... و قلوه کن شده بود ... ... @anvar_elahi ❣ ❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣🖇❣