eitaa logo
انوار الهی💥
301 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
15.2هزار ویدیو
268 فایل
حال خوش را با ما تجربه کنید💖
مشاهده در ایتا
دانلود
❣🖇❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣ ❣ 🎗 ۳۷ 📢‼️ این داستان واقعی است !! 🎬 این قسمت | بیت المال احدی حریف من نبود، گفتم یا مرگ یا !! به هر قیمتی باید برم .. دیگه عقلم کار نمی‌کرد .. با مجوز بیمارستانِ صحرایی خودم رو رسوندم اونجا .. اما اجازه جلوتر برم !! دو هفته از رسیدنم می ‌گذشت .. هنوز موفق بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن!! آتیش روی خط شده بود .. جاده هم زیر آتیش .. به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی‌تونست به خط برسه .. توپخونه خودی هم حریف نمی‌شد .. حدس زده بودن کار یه دیدبانه و داره گرا میده .. چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن .. علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن .. بدون پشتیبانی گیر کرده بودن ... ارتباط بی‌سیم هم قطع شده بود!! دو روز تحمل کردم .. دیگه نمی‌تونستم .. اگر زنده پرتم می‌کردن وسط ، تحملش برام راحت‌تر بود .. ذکرم شده بود .. علی علی .. خواب و خوراک نداشتم .. طاقتم شد .. رفتم کلید آمبولانس رو برداشتم !! یکی از بچه‌های سپاه فهمید .. دوید دنبالم .. - خواهر .. خواهر ... جواب ندادم ... - پرستار .. با توئم پرستار .. دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه .. با عصبانیت داد زد ... - کجا همین طوری رو انداختی پایین؟ فکر کردی اون جلو دارن پخش می‌کنن؟ رسما کردم ... - آره ... دارن حلوا پخش می‌کنن .. حلوای شهدا رو .. به اون که نرسیدم .. می‌خوام برم حلوا خورون .. - فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ .. توی جاده جز لاشه سوخته ماشین‌ها و .جنازه سوخته بچه‌ها هیچی نیست .. بغض گلوش رو گرفت .. به جاده نرسیده می‌زننت .. این ماشین هم بیت الماله .. زیر این آتیش نمیشه رفت .. ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن !! - بیت المال .. اون بچه‌های تکه تکه شده ان .. من هم ملک نیستم .. من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن .. و پام رو گذاشتم روی .. دیگه هیچی برام مهم نبود .. حتی جون خودم ...... ... @anvar_elahi ❣ ❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣🖇❣