انوار القرآن
#رمان_قرآنی 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋 4️⃣ زیارت خانه خدا هرگز احساس درونیم قابل توصیف نیست هنگامی که برای نخستین ب
#رمان_قرآنی
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
5️⃣ زیارت خانه خدا
🔸عنایت دیگر پروردگار به من این بود که هر کس از هیئت های اعزامی مرا می دید به من اظهار محبّت و علاقه می نمود و آدرسم را برای نامه نویسی و مکاتبه درخواست می کرد و همچنین دوستان همسفرم به من محبّت می ورزیدند.
هر چند در اوّلین دیدار که با آنها در پایتخت تونس داشتم و آماده سفر بودیم، مرا کوچک شمردند و من این احساس را آز آنها دریافتم و صبر کردم چرا که قبلاً نیز می دانستم،
شمال شهری ها، اهل جنوب را تحقیر می کنند و آنان را عقب افتاده می انگارند و چه زود نظرشان نسبت به من در همین چند روز مسافرت و کنفرانس عوض شد و من آبروی آنها را نزد دیگر هیئت های اعزامی خریدم و روسفیدشان کردم،
از بس که شعر از برداشتم و جایزه های🏆🏆زیادی در مسابقه های گوناگونی که به هر مناسبت برگزار می شد، بدست آوردم، و بدینگونه هنگام بازگشت به وطنم، بیش از بیست آدرس از دوستان گوناگون و باملیت های مختلف
اقامت ما در عربستان🌴بیست و پنج روز بود که بیشتر با علماء ملاقات داشته و سخنرانیهایشان را می شنیدیم.
و نتیجه این شد که به برخی از عقائد وهابیت تمایل پیدا کردم و آرزو می کردم مسلمانان دیگر نیز این عقیده ها را داشتند!😳🤦♂️
و در آغاز، فکر می کردم که حتما خداوند آنان را در میان دیگر بندگانش برای نگهبانی خانه اش برگزیده و آنها پاکترین و داناترین بندگان خدا بر روی زمین اند و خداوند آنها را با «نفت» بی نیاز ساخته تا بیشتر در خدمت حاجیان و مهمانان الهی باشند و برای سلامتی آنان وقت خود را صرف کنند!
✅ ادامه دارد...
📝 #هنر_و_قرآن
📚 #رمان_قرآنی
#آنگاه_هدایت_شدم
#دکتر_محمد_تیجانی_تونسی
╔═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╗
عضو کانال انوارالقرآن شوید
👇👇👇👇👇👇
@AnwarAlquran
╚═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╝
انوار القرآن
#رمان_قرآنی 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋 5️⃣ زیارت خانه خدا 🔸عنایت دیگر پروردگار به من این بود که هر کس از هیئت های ا
#رمان_قرآنی
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
6️⃣ زیارت خانه خدا
و هنگام بازگشت از سفر حج، لبـاس سعودی را با «عقال» پوشیده بودم و بی اختیار مواجه شدم با آن استقبال عظیمی که پدرم برایم فراهم آورده بود، چه اینکه بسیاری از مردم در فرودگاه منتظر قدومــم بودند و پیشاپیش آنها رهبر طریقت عیساوی و رهبر تیجانی و رهبر قادریان با تار و طنبور به چشم می خورند.
مرا با هلهله و تـکبیر در خیابانـهای شهر می گرداندند و به هر مسجدی که می رسیدیم، چند لحظه ای بر عتبۀ مسجد می ایستاندند تا مردم به دیدار و معانقه ام بشتابند بویژه پیرمردان و ریش سفـیدان شهر که از شدّت شوق دیدار خانۀ خدا🕋و مرقــد پیامبر اکرم ﷺ مرا غرق بـوسه مـی کردند، خصوصاً که تا آن روز هیچ حاجی به سنّ و سـال من ندیده بودند و در «قفصه» چنین چیزی را سراغ نداشتند.
✅ ادامه دارد...
📝 #هنر_و_قرآن
📚 #رمان_قرآنی
#آنگاه_هدایت_شدم
#دکتر_محمد_تیجانی_تونسی
╔═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╗
عضو کانال انوارالقرآن شوید
👇👇👇👇👇👇
@AnwarAlquran
╚═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╝
انوار القرآن
#رمان_قرآنی 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋 6️⃣ زیارت خانه خدا و هنگام بازگشت از سفر حج، لبـاس سعودی را با «عقال» پوشیده
#رمان_قرآنی
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
7️⃣ زیارت خانه خدا
شیرین ترین روزهای عمرم را در آن ایّام گذراندم؛ همواره شخصیت ها و بزرگان شهر به منزل ما می آمدند و تبریک می گفتند و برایم دعا می کردند و بسیاری از من می خواستند که «سوره فاتحه» و دعا🤲در حضور پدرم بخوانم و من گاهی خجالت میکشیدم و گاهی هم تشویق می شدم. و یادم نمیرود که هرگاه زیارت کنندگان می رفتند، مادرم🧕بخور می آورد و اسپند دود می کرد که مرا از دیدگان حسودان دور سازد و مکر شیاطین را برطرف نماید.
پدرم سه شب متوالی به عنوان ولیمه به پیشگاه حضرت تیجانی، گوسفند سر می برید و مردم را اطعام می کرد،
و مردم از هر مطلب کوچک و بزرگی از من می پرسیدند و معمولاً پاسخهایم پر بود از تقدیر و احترام فوق العادۀ سعودیها و خدمات آنان در نشر اسلام و یاری مسلمین!!!.
مردم شهر مرا «حاجی» لقب دادن و از آن روز هر جا این نام برده می شد،
ذهن ها فقط متوجّه من می گشت و پس از آن پیوسته معروف تر و مشهورتر می شدم خصوصاً در میان افراد متدیّن مانند گروه «اخوان المسلمین» و من هم وظیفه خود می دانستم که به مسجدها سر بزنم و مردم را از بوسیدن ضریح ها و درست کشیدن بر چوبها منع کنم و آنان را با تمام توان قانع سازم که این کارها شرک است!
و بدینسان فعالیّت من بیشتر و بیشتر می شد.
✅ ادامه دارد...
📝 #هنر_و_قرآن
📚 #رمان_قرآنی
#آنگاه_هدایت_شدم
#دکتر_محمد_تیجانی_تونسی
╔═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╗
عضو کانال انوارالقرآن شوید
👇👇👇👇👇👇
@AnwarAlquran
╚═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╝
انوار القرآن
#رمان_قرآنی 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋 7️⃣ زیارت خانه خدا شیرین ترین روزهای عمرم را در آن ایّام گذراندم؛ هموا
#رمان_قرآنی
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
8️⃣ زیارت خانه خدا
و بدینسان فعالیّت من بیشتر و بیشتر می شد تا آنجا که گاهی قبل از خطبه امام در روزهای جمعه در مساجد، درس می دادم و از «مسجد ابویعقوب»🕌 به «مسجد بزرگ»🕌منتقل می شدم،
زیرا نماز در وقتهای متفاوت در این مساجد برگزار می شد،
مثلا اگر در آن مسجد نماز ظهر می خواندند، در مسجد دیگر نماز عصر در همان وقت خوانده می شد!
و غالباً به مجالس درس دین روزهای یکشنبه من، بیشتر شاگردان دبیرستانی می آمدند که من در آن دبیرستان، درس«تکنولوژی» و «مقدمات تکنیک» تدریس می کردم و از درس من خیلی خوششان می آمد و محبّت و تقدیرشان نسبت به من افزونتر می گشت زیرا من از وقت خود بیشترین مایه را می گذاشتم که از افکار و اذهانشان،
ابرهای اندیشه های استادان فلسفه الحادی و مادی و مارکسیستی را بزدایم، و چه بسیار بودند اینان!
به هرحال بچه ها با بی تابی منتظر وقت درسها دینی بودند و برخی از آنها به منزل،
نزد من می آمدند و من هم برای اینکه خود را آماده پاسخگوئی کرده باشم،
کتابهای مذهبی زیادی خریده بودم و به خوبی مطالعه کرده بودم تا آمادگی لازم را برای پاسخ دادن به سئوالهای گوناگون داشته باشم.
✅ ادامه دارد...
📝 #هنر_و_قرآن
📚 #رمان_قرآنی
#آنگاه_هدایت_شدم
#دکتر_محمد_تیجانی_تونسی
╔═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╗
عضو کانال انوارالقرآن شوید
👇👇👇👇👇👇
@AnwarAlquran
╚═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╝
انوار القرآن
#رمان_قرآنی 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋 8️⃣ زیارت خانه خدا و بدینسان فعالیّت من بیشتر و بیشتر می شد تا آنجا که
#رمان_قرآنی
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
9⃣ زیارت خانه خدا
و ضمناً در آن سالی که به حج🕋رفتم، با ازدواجم، نیمی از دینم را نگه داشتم چرا که مادرم – خدایش رحمت کند – خیلی مایل بود پیش از مرگ، مرا داماد کند زیرا او تمام فرزندان شوهرش را بزرگ کرده بود و در مراسم ازدواجشان حاضر بود و اکنون تنها آرزویش این بود که دامادی مرا نیز جشن بگیرد و خداوند آرزویش را براورده کرد و من دستورش را اطاعت کردم با دختری که تا آن روز او را ندیده بودم، ازدواج کردم و مادرم نیز پس از حضور در جشن ولادت اولین و دومین پسرم، درگذشت درحالی که از من راضی و خوشنود بود و پدرم دو سال پیش از آن، بدرود حیات گفت در حالی که حج خانۀ خدا را بجای آورد و دو سال قبل از وفاتش، تو بۀ کاملی انجام داد.
در ان دوران که مسلمانان و اعراب رنج شکست در جنگ با اسرائیل را می کشیدند، انقلاب لیبی به پیروزی رسید و یک جوان به رهبری انقلاب انتخاب شد که به نام سخن می گفت و با مردم در مسجد، نماز جماعت می خواند و ندای آزادی قدس سر میداد که این امر مرا به وی جذب کرده بود همچنان که بسیاری از جوانان مسلمان در کشورهای عربی و اسلامی، شیفته او شده بودند، و از این روی بر آن شدیم که یک مسافرت فرهنگی به لیبی تنظیم کنیم و چهل نفر از معلّمین را جمع کرده و با هم به زیارت کشور برادر لیبی، در آغاز پیروزیش، رفتیم. و پس از بازگشت خیلی خرسند و امیدوار به آینده¬ای بودیم که به صلاح امت عربی و اسلامی در جهان بود.
در طول سالهای گذشته، نامه های محبّت آمیزی با برخی از دوستان رد و بدل می شود و با بعضی از آنها بقدری علاقه و صمیمیّت داشتیم که از من با اصرار می خواستند به زیارتشان بروم. من هم خود را آماده یک مسافرت طولانی که تمام مدّت تعطیلی تابستان را در بر میگرفت، نمودم و برنامه ام این بود که از راه خشکی، از لیبی گذشته به مصر روم و سپس از راه دریا به لبنان و آنگاه به سوریه، اردن و عربستان و آنجا بیش از جاهای دیگر مورد نظرم بود که هم می خواستم عمره را بجای آورم و هم تجدید عهدی با وهّابیت بنمایم؛ همان وهّابیّتی که خود مبلّغ و مروّج آن در میان توده های محصلین مدارس و در مساجدی که«اخوان المسلمین» بیشتر رفت و آمد داشتند، بودم.
✅ ادامه دارد...
📝 #هنر_و_قرآن
📚 #رمان_قرآنی
#آنگاه_هدایت_شدم
#دکتر_محمد_تیجانی_تونسی
╔═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╗
عضو کانال انوارالقرآن شوید
👇👇👇👇👇👇
@AnwarAlquran
╚═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╝
#رمان_قرآنی
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
0️⃣1️⃣ زیارت خانه خدا
🔺آوازۀ من از شهر خودم فراتر رفته و به شهرهای مجاور رسیده بود و چه بسا مسافرینی که نماز جمعه می خواندند و به یکی زا مجالس درس و موعظه ام حاضر می شدند و از جامعه خود مطالبی می گفتند.
و سخن به «شیخ اسماعیل هادفی» رسید، همو که بنیانگزار یکی از طریقه های معروف متصوفه در شهر «توز ر» پایتخت «جزید» و مسقط الرأسِ شاعر معروف تونس «ابوالقاسم الشابی» بود. و این شیخ، پیروان و مریدانی در سراسر تونس و خارج از تونس در میان کارگردان – حتی در فرانسه و آلمان- داشت.
او از من دعوت کرد که به دیدارش روم.
دوت او از راه نمایندگانش در«قفصه» بود که نامه بلند و بالائی به من نوشته بودند و از خدمات من نسبت به اسلام و مسلمین، سپاس فراوان کرده بودند و ادّعا داشتند که این همه خدمت، پشیزی نزد خدا ارزش ندارد، مگر اینکه از طریق یکی از شیوخ عرفا باشد.
اینها معتقدند به یکی از احادیث! – که نزد خودشان مشهور است- و در آن می گویند: «هر کس شیخی ندارد، پس شیخ او شیطان است».
و همچنین به من گوشزد می کردند که: باید یکی از مشایخ متوصوفه، اشتباهاتت را تصحیح کند و گرنه نیمی از علمت ناقص است و آنگاه به من بشارت میدادند که «صاحب الزمان» -و مقصودشان همان شیخ اسماعیل بود- ترا منهای مردم دیگر انتخاب کرده که از اطرافیان نزدیکش باشی!
✅ ادامه دارد...
📝 #هنر_و_قرآن
📚 #رمان_قرآنی
#آنگاه_هدایت_شدم
#دکتر_محمد_تیجانی_تونسی
╔═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╗
عضو کانال انوارالقرآن شوید
👇👇👇👇👇👇
@AnwarAlquran
╚═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╝
انوار القرآن
#رمان_قرآنی 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋 0️⃣1️⃣ زیارت خانه خدا 🔺آوازۀ من از شهر خودم فراتر رفته و به شهرهای مجاور رسی
#رمان_قرآنی
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
1️⃣1️⃣ زیارت خانه خدا
🔴 این خبر بقدری مرا خردسند نمود که از شدّت شوق به گریه افتادم و این را نیز از نعمت های پروردگارم می دانستم که همواره مرا از مقامی به مقام والای دیگری می رساند زیرا که در گدشته پیرو آقای «هادی الحفیان» بودم و او از شیوخ و اکابر صوفیّه است و کرامت های زیادی به او نسبت می دهند و من جزء یکی از عزیزترین دوستانش قرار گرفته بودم و همچنین با آقای «صالح بالسائح» و «الجیلانی» و دیگارن از وابستگان به طریقت های گوناگون متصوّفه، دوست بودم، و از این روی، با بی تابی منتظر دیدار آن شیخ شدم.
هنگامی که به مجلس شیخ اسماعیل وارد شدم، مجلس پر بود از مریدان و از پیرانی که لباسهای سفید در بر داشتند، و با دقت در چهره ها می نگریستم.
پس از تمام شدن مراسم سلام و احوالپرسی، شیخ اسماعیل وارد شد و همه از جا برخاستند و با احترامی فراوان دست شیخ را بوسه زدند.
نمایندۀ شیخ با اشارۀ چشمش به من فهماند که: «این همان شیخ است» ولی من چندان تاب و تبی از خود بروز ندادم، زیرا آنچه انتظارش می کشیدم غیر از چیزی بود که می دیدم.
من در ذهن خودم، چهرۀ دیگری از شیخ ترسیم نموده بودم با آن همه کرامت ها و معجزه ها که نماینده ها و پیروان شیخ از او نقل می کردند ولی اکنون مواجه بودم با یک شیخ معمولی که هیچ وقار و هیبتی در نظرم نداشت.
در هر صورت، نماینده شا مرا به او معرفی کرد، او هم خوشامد گفت و مرا در طرف راستش نشاند و غذا را به من تعارف کرد.
پس از تمام شدن غذا، یک بار دیگر، نماینده اش مرا معرفی کرد تا اینکه پیمان نامه ای از شیخ بگیرم و پس از آن همگی به من تبریک و تهنیت گفته، مرا غرق بوسه های خود کردند.
✅ ادامه دارد...
📝 #هنر_و_قرآن
📚 #رمان_قرآنی
#آنگاه_هدایت_شدم
#دکتر_محمد_تیجانی_تونسی
╔═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╗
عضو کانال انوارالقرآن شوید
👇👇👇👇👇👇
@AnwarAlquran
╚═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╝
انوار القرآن
#رمان_قرآنی 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋 1️⃣1️⃣ زیارت خانه خدا 🔴 این خبر بقدری مرا خردسند نمود که از شدّت شوق به گریه
#رمان_قرآنی
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
2️⃣1️⃣ زیارت خانه خدا
🔻 ازسخنان و تبریک هایشان چنین استنباط کردم که از من شناخت زیادی دارند، لذا این غریر مرا واداشت که در برخی پاسخهای شیخ به سئوال کنندگان، اعتراض و اشکال کنم و با قرآن و سنّت، اشکالات خود محکم و قوی نمایم. ولی حاضرین از این بچّگی!
و نادانی خیلی نگران شدند و آنرا اسائۀ ادب در محضر شیج تلقی کردند، چه اینکه عادت کرده بودند جز با اجازه اش، در حضورش لب به سخن نگشایند.
شیخ که آن وضعیت را مشاهده کرد با یک زرنگی مخصوص، آن پرده ها را بالا زد و گفت: «هر که آغازش سوزان باشد، انجامش درخشان است.»
حاضرین آنرا مدال افتخاری برای من از حضرتش دانستند، و از اینکه قطعاً نهایتی پر افتخار خواهم داشت، مرا دگربار تهنیت گفتند، ولی شیخ طریقت که خیلی زرنگ و کاردان بود، مجالی به من نداد که با اشکالهایم، باز هم او را آزرده و سرگردان نمایم، لذا داستانی را از یکی از عارفان نقل کرد که: یکی از علما به خدمتش مشرّف شد، عارف به او گفت: بلند شو و غسل کن!
✅ ادامه دارد...
📝 #هنر_و_قرآن
📚 #رمان_قرآنی
#آنگاه_هدایت_شدم
#دکتر_محمد_تیجانی_تونسی
╔═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╗
عضو کانال انوارالقرآن شوید
👇👇👇👇👇👇
@AnwarAlquran
╚═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╝
انوار القرآن
#رمان_قرآنی 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋 2️⃣1️⃣ زیارت خانه خدا 🔻 ازسخنان و تبریک هایشان چنین استنباط کردم که از من شن
#رمان_قرآنی
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
3️⃣1️⃣ زیارت خانه خدا
⚪️ عالم از نو برخاست و این بار با دقّت فراوانی غسل کرد، شاید که در نخستین غسل کوتاهی کرده باشد و آمد بنشیند، این بار باز هم شیخ عارف به او نهیبی زد و دستورش داد که برای سوّمین با غسل کند، عالم گریست و عرض کرد:
سرور من! هم از علمم و هم از علم غسل کردم (و خودم را از علم و عمل جدا ساختم) و چیزی نمانده است جزاینکه خداوند بر دست مبارکت، راه خیری بر من بگشاید. آنجا بود که عارف بدو گفت: اکنون بنشین!
من دانستم که غرض او از داستان، خودم می باشم،
حاضرین هم به همین نتیجه رسیدند لذا پس از خروج شیخ، مرا سرزنش کردند و قانع نمودند که سکوت را تا آخر احتیار کنم و احترام «صاحب الزمان»!
را بجای آورم تا اینکه خدای نخواسته، اعمالم حبط نشود و به این آیۀ کریمه استدلال کردند:
يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَرْفَعُوا أَصْوٰاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ اَلنَّبِيِّ وَ لاٰ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمٰالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لاٰ تَشْعُرُونَ ﴿الحجرات، 2﴾
ای مؤمنان! صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر نکنید، و آن گونه که با یکدیگر بلند سخن می گویید با او بلند سخن نگویید، مبادا
آنکه اعمالتان تباه و بی اثر شود و شما تباهی آن را درک نکنید.
من هم قدر خودم را شناختم و اوامر و پندهای آنان را با دل و جان گوش دادم و شیخ هم مرا بیش از پیش به خود نزدیک کرد.
✅ ادامه دارد...
📝 #هنر_و_قرآن
📚 #رمان_قرآنی
#آنگاه_هدایت_شدم
#دکتر_محمد_تیجانی_تونسی
╔═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╗
عضو کانال انوارالقرآن شوید
👇👇👇👇👇👇
@AnwarAlquran
╚═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╝
انوار القرآن
#رمان_قرآنی 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋 3️⃣1️⃣ زیارت خانه خدا ⚪️ عالم از نو برخاست و این بار با دقّت فراوانی غسل کرد
#رمان_قرآنی
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
4️⃣1️⃣ زیارت خانه خدا
⚪️ سه روز نزد او ماندم که در این مدّت سوال های زیادی از او می کردم و بعضی از آن سئوال ها برای آزمایش بود و او خود می دانست، لذا به من چنین پاسخ می داد که قرآن را ظاهری است و باطنی، و باطن آن به هفت بطن منتهی می شود.
ضمنا گنجۀ مخصوص خود را برایم گشود و شجره نامه اش را به من نشان داد که در آن نام سلسه صالحان و عارفان نیز به چشم می خورد که سندش متّصل می شد به «ابوالحسن شاذلی» و به اولیای زیادی می رسید تا منتهی می شد به امام علی بن ابی طالب کرّم الله و جهه و رضی الله عنه!
لازم به یادآوری است که این حلقات عارفانه را که برگزار می کردند، در آعاز، شیخ با قرائت چند آیه از قرآن کریم - به گونه تلاوت و تجوید - آنرا افتتاح می کرد سپس قصیده ای می خواند و آنگاه مریدان، مدائح و اذکاری را که از بر داشتند، می خواندند و بیشتر آن چکامه ها و اذکار در مذّمت دنیا و ترغیب در آخرت و زهد و پارسائی بود.
✅ ادامه دارد...
📝 #هنر_و_قرآن
📚 #رمان_قرآنی
#آنگاه_هدایت_شدم
#دکتر_محمد_تیجانی_تونسی
╔═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╗
عضو کانال انوارالقرآن شوید
👇👇👇👇👇👇
@AnwarAlquran
╚═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╝
انوار القرآن
#رمان_قرآنی 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋 4️⃣1️⃣ زیارت خانه خدا ⚪️ سه روز نزد او ماندم که در این مدّت سوال های زیادی ا
#رمان_قرآنی
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
5️⃣1️⃣ زیارت خانه خدا
⚪️ آنگاه اولین مریدی که در طرف راست شیخ نشسته بود، جند آیه قرآن تلاوت می کرد و پس از گفتن «صدق الله العظیم» شیخ اولین بیت یک قصیدۀ نو را می سرود و بقیه در سرودن آن مشارکت می جستند و بدینسان، حاضران در خواندنِ ولو یک آیه از قرآن، به نوبت، شرکت می کردند، تا اینکه حالی به آنها دست بدهد و به راست و چپ همگام با خواند اشعار مدح، متمایل شوند و خود را حرکت دهند و سپس شیخ بلند شود و دیگران نیز قیام کنند و یک حلقه ای تشکیل دهند که شیخ، قطب و محور آن حلقه باشد و این کلمه را بر زبان جاری سازند:
آه، آه، آه... و شیخ در میان آنان به حرکت در آید و در هر بار متوجه یکی از آنها شود و برنامه، حسابی گرم شود و حرکت ها و ناله ها شبیه به طبل زدن گردد و برخی در حرکت هائی جنون آمیز به این طرف و آن طرف جست و خیز کنند و و صداها یکنواخت بلند گردد که گاهی خیلی رنج آور و خسته کننده است تا اینکه آرام آرام، آرامش بازگردد و با یک قصیدۀ ختامیه از شیخ پایان پذیرد
پس همگی می نشینند و سر و دوش شیخ را نثار بوسه های خود می نمایند.
من نیز در برخی از این حرکت ها با آنان هم صدا و هم نوا می شدم هر چند به آن قانع نمی شدم و در درون خود احساس یک نوع تناقض می کردم و چرا که معتقد شده بودم که نباید به غیر خدا توسّل جست، و لذا یک بار بر زمین افتادم وبسیار گریستم، زیرا که سرگردان و متحیر بین دو خط متناقض،
گرفتار شده بودم، یکی خط صوفیان بود که انسان در فضائی روحانی بسر می برد و در اعماق وجودش احساس زهد و ترس از خدا و نزدیک شدن به او از راه اولیاء و عرفا می نمود و دیگری خط وهابیّت بود که از آن آموخته بودم که تمام این توسّل جستن ها شکر به خدا است و هرگز الله این شرک ها را نمی بخشد.
و اگر توسّل جستن به پیامبر که رسول خداست فایده ای نداشت، توسّل حستن به اولیاء و عرفا چه ارزشی می توانست داشته باشد؟!!!!
✅ ادامه دارد...
📝 #هنر_و_قرآن
📚 #رمان_قرآنی
#آنگاه_هدایت_شدم
#دکتر_محمد_تیجانی_تونسی
╔═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╗
عضو کانال انوارالقرآن شوید
👇👇👇👇👇👇
@AnwarAlquran
╚═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╝
انوار القرآن
#رمان_قرآنی 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋 5️⃣1️⃣ زیارت خانه خدا ⚪️ آنگاه اولین مریدی که در طرف راست شیخ نشسته بود، جند
#رمان_قرآنی
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
6️⃣1️⃣ زیارت خانه خدا
⚪️ و علی رغم منصب جدیدم که شیخ به من واگذار نموده بود و مرا نماینده خود در قفصه معرفی کرده بود، در درون خویش، قانع نشده بودم و هر چند، تمایلی به روشهای صوفیان از خود نشان می دادم و به خاطر اولیای صالح خداوند، برای آنها اجترامی بسزائی قائل بودم، با این حال گاهی بحث و مجادله می کردم و به سخن خداوند احتیاج می نمودم که می فرماید:
وَ لاٰ تَدْعُ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ... ﴿القصص، 88﴾
و با خدا معبودی دیگر مخوان، جز او معبودی نیست،...
و اگر کسی پاسخم می داد:
يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ اِبْتَغُوا إِلَيْهِ اَلْوَسِيلَةَ ... ﴿المائدة، 35﴾
ای اهل ایمان! از خدا پروا کنید و دست آویز و وسیله ای [از ایمان، عمل صالح و آبروی مقرّبان درگاهش] برای تقرّب به سوی او بجویید؛
به سرعت جوابش می دادم - همانگونه که علمای عربستان مرا آموخته بودند - که وسیله همان عمل صالح است!
و بهر حال آن دوران را با اضطراب و تشویش خاطر به سر بردم و گاهی می شد که برخی از مریدان در منزل، نزد من می آمدند و همان حلقه های ذکر صوفیان را تا بیگاه از شب با آنها برگزار می کردیم.
همسایه ها کم و بیش از صداهای ملال انگیز و خسته کننده ای که از گلوهایمان بلند می شد و آه، آه، می کردیم، به ستوه آمده بودند ولی خودشان به من چیزی نمی گفتند، و تنها از راه همسرانشان، به همسرم شکایت می بردند. و هنگامی متوجه این معنی شدم، از گروهمان خواستم که این جلقات ذکر را در منزل یکی دیگر از دوستان انجام دهند و عذر آوردم که بمدت سه ماه، به خارج از کشور مسافرت خواهم کرد.
و بدینسان با خوانده و خویشاندان، خداحافظی کردم و به سوی پروردگارم روانه شدم و بر او توکل نمودم که غیر از او خدائی را نیم شناسم
✅ ادامه دارد...
📝 #هنر_و_قرآن
📚 #رمان_قرآنی
#آنگاه_هدایت_شدم
#دکتر_محمد_تیجانی_تونسی
╔═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╗
عضو کانال انوارالقرآن شوید
👇👇👇👇👇👇
@AnwarAlquran
╚═─┅─═ .🕋. ═─┅─═╝