eitaa logo
انوار توحید
33.7هزار دنبال‌کننده
760 عکس
258 ویدیو
0 فایل
کانال رسمی موسسه تحقیقاتی پویندگان انوار توحید سایت فروش کتاب https://anwartohid.ir/store/ کانال فروش کتاب @anwartohid_shop ادمین پاسخ به سئوالات @Anwartohid_bookstore تعرفه تبلیغات کانال انوار توحید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2178744952C0173e11ad9
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄═﷽═┄ تهیه آثار اینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/276759056Cf6df0d9671 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی 🆔 @anwartohid_ir 🌐 www.anwartohid.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄═﷽═┄ تهیه آثار اینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/276759056Cf6df0d9671 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی 🆔 @anwartohid_ir 🌐 www.anwartohid.ir
✍در حالات مرحوم آیت اللّه حق شناسه رحمه اللّه علیه می‌خواندم که در زندگی به سه کار خیلی اهمیّت می‌دادند: یکی نماز اوّل وقت. اگر در تمام کلمات علما بگردید، سفارش اوّل و آخر آن‌ها به نماز است، آن هم نماز اوّل وقت. به نماز خیلی اهمیت می‌دادند. خدمت آیت اللّه ناصری بودم. جوان‌ها یکی یکی می‌آمدند. به ایشان اظهار علاقه می‌کردند و دست ایشان را می‌بوسیدند. ایشان هم نصیحت می‌کردند. دو جمله را تکرار می‌کردند، جوان ها، نماز، نماز، نماز، گناه نکنید، گناه نکنید، گناه نکنید، نماز اول وقت، گناه نکنید. ما حرف پیچیده ای نداریم. دومین چیزی که مرحوم آیت اللّه حق شناس به آن اهمیت می‌دادند، نماز جماعت بود. حتی از دیگران تقاضا می‌کردند بیایید می‌خواهیم نماز جماعت بخوانیم. و سوم ترک غیبت. تهیه آثار اینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/276759056Cf6df0d9671 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی 🆔 @anwartohid_ir 🌐 www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉
💠 حکایت ✍باد تكبر یکی از دوستان می‌گفت: مدت‌ها در اصفهان پای خطبه‌های نماز جمعۀ مرحوم آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب بودم. ایشان مقامات علمی و معنوی فراوانی داشتند. ایشان می‌فرمودند: تازه یک خیابانی از وسط تخت فولاد که قبرستانی در شهر اصفهان است، کشیده بودند. یک روز از این خیابان عبور می‌کردم. دیدم استخوان‌های کسانی که دفن کرده بودند بیرون ریخته بود. هنوز ساخت خیابان تمام نشده بود و کسی توجهی به این‌ها نداشت. نگاه من به جمجمه یک میّت افتاد. دیدم بچه‌ها آن را وسیلۀ بازی قرار داده اند و مثل یک توپ با جمجمۀ این آدم بازی می‌کنند. وظیفۀ هر مسلمانی است که جمجمه را بگیرد و دفن کند. من آن جمجمه را از بچّه‌ها گرفتم و با سر عصای خود مقداری چال کردم و آن را دفن کردم. شب در عالم رؤیا یک آقایی را در خواب دیدم؛ آقایی که قیافۀ مذهبی داشت و مدام از من تشکر می‌کرد. می‌گفت: آقای ارباب خیلی من از شما متشکرم. شما امروز به من لطف كرديد. من مديون شما هستم. گفتم: من شما را نمی شناسم. برای چه تشکر می‌کنی؟ گفت: من صاحب جمجمه هستم که شما از دست بچّه‌ها گرفتید. ولی من مستحق این مقدار عقوبت بودم. باید همین جا در عالم برزخ، بدن من عقوبت می‌شد. سؤال کردم چرا؟ گفت: برای این که سر من یک مقدار باد داشت و متکبّر بودم. به خاطر این تکبر باید این طور مجازات می‌شدم. اگر انسان این رذائل اخلاقی را این جا از بین نبرد و ریشه کن نکند و همراه او باشد در آن جا تبدیل به عذاب قبر می‌شود. عذاب قبر بازتاب اعمال خود ماست. تهیه آثار اینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/276759056Cf6df0d9671 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی 🆔 @anwartohid_ir 🌐 www.anwartohid.ir
✍ارزش تفکر عبرت آموز بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ حسن بن صیقل می‌گوید: (از امام صادق (ع) پرسیدم: مردم از پیامبر روایت می‌کنند (اندیشیدن یک ساعت، بهتر از عبادت یک شب است)، چگونه اندیشه ای است؟ ). امام صادق (ع) فرمود: هنگامی که انسان از کنار خرابه یا خانه (رها شده ای) می‌گذرد، بگوید: (این ساکنوک، این بانوک، ما بالک لاتتکلمین) (آنها که در میان تو سکونت داشتند، کجایند؟ آنها که تو را ساختند کجایند؟ چرا سخن نمی گوئی؟ (۹) (به این ترتیب، هم امام، آن روایت را تصدیق فرمود و هم چگونگی تفکر ارزشمند را بیان داشت و براستی که چنین است، فکری که مایه عبرت فکری گر چه اندک باشد، بهتر از عبادات طولانی، ولی سطحی و بی عمق خواهد بود). 📚 داستان های بحارالانوار ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی 🆔 @anwartohid_ir 🌐 www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉
💠عمل اندک کجاست؟! به مرحوم شیخ انصاری رحمه اللّه علیه «خاتم المجتهدین» می‌گویند. (الآن ۱۵۰ سال است که حوزه‌های ما مهمان سفرۀ علمی این بزرگوار است). مرحوم شیخ انصاری در سکرات مرگ بود. به او گفتند: این دعا را بخوان. دعایی که دم مرگ می‌خوانند: يَا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِير اقْبَلْ مِنّى الْيَسِيرَ وَ اعْفُ عَنِّى الكثيرَ إِنَّكَ أَنْتَ الغَفُورُ الرَّحِيم؛ [۱] ای خدایی که عبادت کم را قبول می‌کنی و گناهان زیاد را می‌بخشی، از من عمل ناچیز را قبول کن و از گناهان فراوان من بگذر که تو بخشنده و مهربانی! به شیخ انصاری گفتند: بگو: «يَا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ؛ ای خدایی که کم را قبول می‌کنی! » شیخ جواب داد: «أَيْنَ اليَسير»؛ من يسير و عمل اندک هم ندارم. يسير من کجاست که به خدا بگویم ای خدا کم مرا بپذیر؟! ---------- [۱]: من لا يحضره الفقيه، ج ۱، ص ۱۳۲؛ الامالی للطوسی، ص ۶۵؛ بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۲۳۳ تهیه آثار اینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/276759056Cf6df0d9671 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی 🆔 @anwartohid_ir 🌐 www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉
✍️ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و خوش قولی 🔹سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان قرار داشت و حضرت دائماً به او سر می زد. روزی حضرت به حجره کفاشی او آمدند در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند سید عبدالکریم کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می‌زنی؟ سید عرض کرد آقا جان به صاحب این کفش قول داده ام که کفش را برایش حاضر کنم، اگر الآن مشغول پینه زدن کفش های شما بشوم، نمی‌ توانم به قولی که دادم عمل کنم. آقا جان من نوکرتم اجازه بدهید به قولی که دادم عمل کنم بعداً … پس از دقایقی دوباره حضرت فرمودند آقا سید عبدالکریم کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می‌زنی؟ سید می‌گوید آقا جان قربان‌تان بشم خدمت‌ تان که عرض کردم، من قول دادم ... وقتی حضرت خواسته‌ شان را برای بار سوم تکرار کردند، سید کفش را کنار گذاشت، بلند شد و دستش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت: قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید کفش مرا پینه می‌زنی فریاد میزنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش هستید پیش من است، بیایید زیارتش کنید! حضرت شـروع کرد بـه خندیدن و فرمود آفرین! خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی. ما شما را برای خودمان نمی خواهیم، برای خدا می‌خواهیم؛ هرچه بنده تر باشید، ما شما‌ را بیشتر دوست داریم. تهیه آثار اینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/276759056Cf6df0d9671 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی 🆔 @anwartohid_ir 🌐 www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉
🥀عکس یادگاری 🔹روز دوم، سردار برای ملاقات فرزندشان و دیدن دوقلو‌ها به بیمارستان آمدند. نمی‌دانم مقدمات امنیتی برای حضور ایشان در مکان‌های عمومی را چطور فراهم می‌کردند، هر چه که بود سردار ساده و بی تکلف از همان جلوی در بخش وارد شدند. پرستار‌ها خوشحال بودند از دیدن سردار، ولی روی اینکه جلو بروند را نداشتند. اما سلام و احوالپرسی ساده و صیمی حاج قاسم یخ پرستاران را آب کرد و در چشم بر هم زدنی همه پرستاران بخش دور ایشان حلقه زدند. قرار شد عکس یادگاری بگیریم. 🔹دقت نظر سردار برای من خیلی جالب بود. همه پرستاران بخش اطراف ایشان جمع شدند و آماده برای گرفتن عکس، هنوز عکس یادگاری ثبت نشده بود که سردار به انتهای سالن اشاره کردند. یکی از نیرو‌های خدماتی در حال تِی کشیدن سالن بود، سردار ایشان را صدا کردند و گفتند شما هم درعکس یادگاری ما باشید. ✍️دکتر محمد ترکمن، فوق تخصص اطفال تهیه آثار اینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/276759056Cf6df0d9671 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی 🆔 @anwartohid_ir 🌐 www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉
✍بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ اسحاق پسر عمار می‌گوید: به محضر امام صادق (ع) رفتم، داستان خودم را در رابطه با ملاقات با مردم و گوناگون بودن سطح فکری آنها در پذیرش سخنم، با آن حضرت در میان گذاشتم و عرض کردم: ۱- گاهی نزد بعضی از انسانها می‌روم، قسمتی از سخنم را به او می‌گویم، ولی او (با هوش تیزی که دارد) همه سخن و مقصود مرا می‌فهمد. ۲- و با بعضی دیگر سخن می‌گویم، وقتی که تمام سخنم را به او گفتم، او مقصودم را می‌فهمد و به من جواب می‌دهد. ۳- ولی با بعضی دیگر وقتی سخن می‌گویم، مقصودم را نمی فهمد، می‌گوید: دوباره بگو، (به این ترتیب انسانها در درک مطالب، متفاوت هستند، علت چیست؟ ) امام صادق (ع) در پاسخ من فرمود: (آیا علتش را نمی دانی؟ )، گفتم: نه. فرمود: شخص اول، که مقصود تو را از قسمتی از گفتار تو می‌فهمد، کسی است که در همان هنگام که نطفه بوده، عقلش با نطفه اش بهم آمیخته است و شخص دوم کسی است که: عقلش در رحم مادرش، به او ملحق شده است، ولی شخص سوم که سخنت را نمی فهمد و می‌گوید دوباره بیان کن، کسی است که عقلش پس از بزرگ شدنش، به او پیوسته است. (۱۲) بنابراین تیز هوشی و کند هوشی و میانه هوشی، مربوط به ریشه‌های تعقل او است که اگر زودتر به او ملحق شده، تیزهوش می‌گردد و اگر دیرتر ملحق شده به همان نسبت، کند هوش می‌شود. 📚 داستانهای اصول کافی تهیه آثار اینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/276759056Cf6df0d9671 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی 🆔 @anwartohid_ir 🌐 www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉
💠یکی از مسلمانان، در وضو گرفتن، وسوسه داشت، چندین با اعضاء وضو را می‌شست، ولی به دلش نمی چسبید و آن را نادرست می‌خواند و تکرار می‌کرد. عبدالله بن سنان می‌گوید: به حضور امام صادق (ع) رفتم و از او یاد کردم، گفتم: با اینکه او یک مرد عاقل است، در وضو وسوسه می‌کند. امام صادق (ع) فرمود: (این چه عقلی است که در او وجود دارد، با اینکه از شیطان پیروی می‌کند؟ ) گفتم: چگونه از شیطان پیروی می‌کند؟ فرمود: از او بپرس، این وسوسه کاری از کجا به او روی می‌آورد؟، خود او جواب خواهد داد که: (از کار شیطان است) (۱۳) چرا که او می‌داند وسوسه و تزلزل درا اراده، از القائات شیطان است، زیرا خداوند (در قران در سوره ناس آیه ۴، ۵) می‌فرماید: (من شر الوسواس الخناس - الذی یوسوس فی صدور الناس) : (پناه می‌برم از شر وسوسه‌های شیطان مرموز، که در سینه‌های انسانها وسوسه می‌کند) - ولی هنگام عمل بر اثر ضعف اراده، قادر بر جلوگیری از اطاعت شیطان نیست). ارزش علم و دانش 📚 داستان های اصول کافی تهیه آثار اینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/276759056Cf6df0d9671 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی 🆔 @anwartohid_ir 🌐 www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉
✍️🌺داستان دختر شاهزاده فراری و شهوتی کردن میرداماد طلبه جوان🌺 🍃شب طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد. دختر گفت: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد. 🍃از آن طرف چون این دختر فراری شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا فرار کرده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند. 🍃صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ... . محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... . لذا علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند. 🍃شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگران وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود. تهیه آثار اینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/276759056Cf6df0d9671 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی 🆔 @anwartohid_ir 🌐 www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉