پَرپَرِ بازیگوشی که آسمان را قلمروِ شادیهایش کرده! برخلاف اژدهایان افسانهای، جثهاش کوچک و دوستداشتنی است، اما دلش به اندازهٔ تمام ابرها پهناور است. ساعتها با دوستان بالدارِ سیاهش – پرندگانی که سایههایشان مثل نگهبانان وفادار دورش حلقه میزنند – در آسمانِ رنگبهرنگِ غروب میرقصد. او زبانِ بیزبانیِ همهٔ موجودات را میفهمد؛ از برگهای لرزانِ جنگل تا سنگهای خاموشِ کوهستان. هیچ دشمنی در طبیعت ندارد، چون زمین و آسمان، خانهٔ مشترکِ همهٔ آنهاست.
اما انسانها... آه، انسانها گاهی فراموش میکنند که شرارتشان میتواند آتش خشمِ حتی مهربانترین موجودات را برافروزد. اگر جرئت کنند آسیبی به او برسانند، تمام قلمروهایشان زیر سایهٔ بالهای خشمگینش او و همراهانش به باد خواهد رفت... پس بهتر است به جای ترس، به او عشق بورزند!
آیا میتوان او را نوازش کرد؟
بله، با تمام وجود! پَرهای نرمش مثل ابریشمِ تابیدهشده زیر نور ماه است. اگر آرام سرش را نوازش کنید، با چشمانی درخشان و پر از اعتماد به شما نگاه خواهد کرد و شاید حتی با صدایی ملایم، مثل زمزمهٔ باد، برایتان آواز بخواند. فقط مراقب باشید... مبادا این نوازشها آنقدر دلچسب شود که دیگر رهایش نکنید!
برای رزی عزیز
#تقدیمی
https://eitaa.com/anyth77
ٜ𐇽࣪۫ް𖫲ٜ࣪ ꨴ𐇽۫ް𝐻𝑜𝑢𝑠𝑒 𝑜𝑓 𝐷𝑟𝑎𝑔𝑜𝑛●~*
تقدیمی بقیه vs تقدیمی من :
به این خوبی
مشکل داری؟مشکل خودته