امشب رو باید یادم بمونه، یه دقیقه بیشتر باعث شد بعد از مدتها دور هم جمع بشیم و با خالهها و داییها بگیم و بخندیم. فال حافظ نگرفتیم چون یادمون رفت، اما به جاش یه چیز دیگه یادمون اومد، اونم اینه که وقتی دنیا تاریکتر از همیشهست، پیش هم بمونیم و امید دل هم بشیم.
این مهمونی خیلی رندوم بود چون اصلا قرار نبود کاری کنیم، اما یه تماس ساده، یه شب قشنگ رو ساخت، همیشه شب یلدای ایدهآل توی ذهنم همین بود.
وقتی از در بیرون اومدم تا مهمونها رو بدرقه کنم، مه شدید رو دیدم که توی کوچه رو گرفته بود. دوباره من، تنهای تنها، کوچه تاریک، هوای سرد، اما این بار یه چیزی فرق داشت. شعله ی امید توی دلم روشن بود.
We’ve all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on. That’s who we really are.
Sirius Black