نصّ الکرتون👇🏻
لِکل حِکایة بِدايةٌ و قِصَتنا تَبدأُ هُنا، عام الف و مِئةٍ و ثمانيةِ و أربعين.
المكان سوريا على مشارف المدينة الجميلة دِمَشق.
كان زَمَنُ صراعات فيه الخطَر يهوم في كل المَكان.
یحکی النّاس عَن فارِسٍ عظيم سياتي يوماًما.
آها!!! لن تمسک بي أبداً، مرحباً يا عمر. طارق! أهرُب أيّها الجبان!!! مرحباً يا عمر. صلاح الدّين...أهرب مِن سيفي!!!
أين كنّا؟ آه... أجَل فارسٌ عظيم سيأتي یوماً...
شهیٌّ و لذيذ خبزُ هذا الصّباح... افصِحُوا الطريق
يا لها مِن صيّادّ رقيقَة!! أُترُكني!
للأَسَف سنُضطر إلی قطعيها أیّتها اللثّة. آه...تَوَقَّفي...عودي الى هُنا.
معنی النصّ بالفارسیة👇🏻
هر داستانی شروعی داره و داستان ما از اینجا آغاز می شه که در سال هزار و صد و چهل و هشت؛
در بلندی های شهر زیبای دمشق در كشور سوریه شرایط جنگی بود و خطر همه رو در هر جایی تهدید میکرد.
مردم از سوارکاری میگفتند که خواهد آمد...
آهان! عمراً بتونی منو بگیری. سلام عمر... طارق! فرار کن ترسو! سلام عمر
صلاح الدین... از شمشیر من فرار کن!
کجا بودیم؟ آهان... بله یه روزی یه سوارکار بزرگی خواهد آمد...
خوشمزه و لذیذه نون امروز صبحه... راه رو باز کنید.
چه دزد لطیفی!! ولم کن! متاسفانه مجبوریم قطع اش کنیم. آه... بایست... برگرد به اینجا.
نکات:
حکایات» قصة، روایة (جمعُ حکایة)
مشارف» طَلّ (جمعُ مُشرَف)
صراعات» حرب، خصومة (جمعُ صراع)
فارِس» خیّال
تمسک» تحرص، تعلق
جبان» خائف
شهیّ» لذیذ
صيّاد» مدفعی
رقیق» لطیف
لص» حرامی، سارق
عودی» إرجعی
#ترجمه_کارتون✍🏼
#صلاحالدین
🌴 @arabesm 🌴 عربیسم 🌴
8.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌سریال کارتونی جذاب صلاح الدین، بخش دوم از قسمت اول👇🏻
🔻عربی:
صلاح الدین: هل أنتِ بخير؟
أنيسة: أجَل! دعني و شأني!
صلاح الدين: إذا لماذا تختبئين فى القمامة؟
طارق: ماذا تفعل يا صلاح الدين؟ نحن لا نعرف من هذا؟
صلاح الدين: طارق، كن لطيفاً!
طارق: آسف! لا تغضبی.
بائع الخبز: هل أنتِ؟ لقد وجدتكِ!
صلاح الدين: هيّا
طارق: ألا تَسمعني أبداً؟! إنتظرني.
بائع الخبز: لقد رأيتكما! أأأ .... توقَّفوا لصوص ...لصوص.
صلاح الدين: هل كان لُصوص؟
أنيسة: لصوص؟ لم أسمعَه بِوضوح!بالمناسبَة أنا أنيسة، خبزاً؟
صلاح الدين: أنتِ سَرَقتِ هذا الخُبز منه؟
أنيسة: ليست سرقة بل هی إقتراض للابد.
أنيسة: سلامٌ إذن يا صلاح الدين و بعد هذا إبتعد عن طريقي.
🔻فارسی:
صلاح الدین: حالت خوبه؟
انیسه: بله! منو به حال خودم رها کن!
صلاح الدین: پس چرا بین زباله ها پنهان شدى؟
طارق: صلاح الدین چه کار می کنی؟ ما نمی دانیم این کیه (نوعى بی ادبی)؟
صلاح الدین: مهربان باش!
طارق: ببخشید! عصبی نشو.
فروشنده نان: این تویی؟ پیدات کردم!
صلاح الدین: زودباش.
طارق: اصلا صدامو نمی شنوی؟ منتظر ام باش.
نان فروش: من شما دوتا رو دیدم!آآآ... بایستید... دزدها...دزدها
صلاح الدین: مگه دزد هایی بودن؟
انیسه: واضح نشنیدم! در ضمن من انیسه هستم، نون میخوای؟
صلاح الدین: این نان را از او دزدیدی؟
انیسه: دزدی نیست، قرض گرفتن برای همیشه است.
انیسه: پس خداحافظ صلاح الدین از این به بعد هم از سر راه من برو کنار.
🇵🇸 عربیسم | دنیای جذاب عربی
#کارتون
#صلاحالدین
#ترجمه_کارتون
📱 @arabesm