فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمونه سوال تشریحی درس اول بخش اول عربی هفتم
https://eitaa.com/arabisalehnia1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تدریس کتاب عربی هفتم درس اول .بخش اول
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حل تمارین کتاب عربی هفتم. درس اول بخش اول
32.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مبحث مذکر و مونث و اسم مفرد و اشاره آن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
متن و ترجمه درس 1عربی هشتم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
متن درس 1 عربی نهم
38.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تمارین درس 1 عربی نهم
https://eitaa.com/arabisalehnia1
برای هر پایه، یک کانال خصوصی،
🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐🌐
📹فیلم تدریس
📒درسنامه
🔎بررسی صفحه به صفحه کتاب
📝حل نمونه سوالات تستی و تشریحی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرور مطالب عربی هفتم 1
جزوه فعل ماضی..صالحنیا.pdf
484.6K
📃جزوه فعل ماضی- عربی صالح نیا
✅توضیح فعل و تشخیص آن از کلمات دیگر
✅کاربرگ های متناسب با هر صیغه
✅نکات تیزهوشان
🌐https://eitaa.com/arabisalehnia1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لیو جیندوئو که با نام نقاش چکشی نیز شناخته می شود، هنرمندی مبتکر است که پرتره های خیره کننده ای از افراد مشهوری مانند مسی و رونالدو خلق می کند. او با استفاده از چکش، این آثار هنری را با دقت بر روی قطعات ظریف شیشه می سازد و مهارت استثنایی و تکنیک منحصر به فرد خود را به نمایش می گذارد.
#کتاب_صوتی
آفتاب پاییزی حسابی تابیده بود و من تو راه مدرسه بودم. بابا گفته بود که زنگ های اول مدرسه برای بدرقه ی من بمون و زنگ آخر حتما به مدرسه برو، اما من نمی تونستم بهش بگم که اتفاقا من درس زنگ آخر رو نخوندم و دلم نمی خواد به مدرسه برم.
اما چاره ای نبود و باید می رفتم. من برای اینکه از کنار بابا جُم نخورم و تا آخرین لحظه کنارش باشم، درس اون روز رو نخوندم. بابا خیلی به آینده ی من امیدوار بود و من باید هرطور شده برای این فکر بابا تلاش می کردم.
زنگ آخر با آقای مجیدی درس علوم داشتیم. اون خیلی سختگیر بود و هر جلسه درس می پرسید. با خودم گفتم ای کاش درس خونده بودم و آماده به مدرسه می اومدم. اما دیگه فرصتی نبود. به مدرسه رسیدم و به کلاس رفتم. یکی از بچه ها با صدای بلند گفت امروز آقای مجیدی نمیاد و قراره آقای ناظم بهکلاس ما بیاد. قند تو دلم آب شد و خیالم راحت شد. اما طولی نکشید که آقای مجیدی وارد کلاس شد....
🎧