6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😱😱😱
بیان کرامتی از اثرات عجیب خواندن زیارت عاشورا با صد لعن و صدسلام از زبان مرحوم حضرت آیت الله سید رضی شیرازی ره.
🇮🇷جبهه نیوز🇮🇷
https://eitaa.com/arabsalehi_ir/1111
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های دکتر عبدالطیف پدرام چهار ماه قبل از سقوط افغانستان بدست طالبان، انجام شده
ما یک حوزه تمدن بزرگی هستیم اسمش ایران بزرگ است🇮🇷👌
🇮🇷 https://eitaa.com/arabsalehi_ir/1112
13.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌀 قبل و بعد از پیدایش او!
🎥 همین فقه و قرآن و نهجالبلاغه بود، اما او نبود...
چقدر زیبا و حکیمانه امام را معرفی میکند
#هویت_ما
#امام_خمینی
https://eitaa.com/arabsalehi_ir/1113
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای یهودی به ظاهر مسلمان که سعی در فریب دادن امام خمینی داشت
https://eitaa.com/arabsalehi_ir/1114
🔴مقابله علامه طباطبایی با مرتاضهندی
آیت الله شبیری زنجانی نقل میکند، 70سال پیش، مرتاضی از هند به قم آمده بود وادعاهای عجیبی داشت.از جمله اینکه میگفت میتوانم انسان ها را با نیروی روحم از زمین بلند کنم. تعدادی از مردم را بلند کرده بود. روزی امام موسی صدر به او گفت مرا بلند کن، ما با خود فکر کردیم سید موسی ذکری چیزی می گوید و جادوگری این مرتاض را باطل می کند. اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با سینی حدود یک متر به هوا برد
ما سید موسی صدر را که جوانی نو خط بود سرزنش کردیم که چرا آبروی ماها را بردی؟ سید گفت: می خواستم طلسمش را بشکنم. ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از روی سینی به زمین بپرم
مرتاض را نزد استاد خود علامه طباطبایی بردیم.
برخی از ما که جمعی از شاگردان علامه بودیم، ناامید شده بودیم. وارد اتاق علامه شدیم. گفتیم که این مرتاض از هند آمده و کارهای خارق العاده می کند
علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟ گفتیم مثلا انسان را روی هوا بلند می کند. هیچ تعجبی در علامه بر انگیخته نشد و فرمودند خب مرا بلند کند، من به نوشتن ادامه میدهم، او کارخودش را بکند
مرتاض مقداری دم و دستگاهش را درآورد و اورادی میخواند و مدتی کارهایش طول کشید. علامه هم مشغول نوشتن. مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد ودوباره سرش راپایین انداخت
مرتاض در هم شد اما دوباره ادامه داد. اوراد و اذکاری خواند، اداها و اطواری هم در میآورد. مدتی گذشت دوباره علامه سرش را لحظه ای بالا آورده و نظری به چشمان مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد
مرتاض که آثار ناراحتی و عصبانیت در چهره اش موج می زد باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید. علامه بار سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد. مرتاض پا شد و وسایل خود را جمع کرد و سراسیمه باحالت فرار بیرون رفت. رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد؟ نتوانستی؟
باعصبانیت گفت من تمام نیروی خود را بکار گرفتم تا روح وی راتسخیر کنم و بعد او را از زمین بلند کنم ولی ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم باطل شد. به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض روح شوم. دفعه دوم کم مانده بود جان مرا بگیرد. دفعه ی سوم هر چه بلد بودم بکار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار جوری نگاه کرد که انگار کسی میخواهد خفهام کند. این بود که فهمیدم این روح را نمیتوان تسخیر کرد وخیلی عظمت دارد
مرتاض که قدرت روحی یکی از پروردگان مکتب امام صادق علیه السلام را دیده بود همان شب ازقم رفت وتمام برنامه هایش به ریخت
منبع، سایت علامه طباطبایی
آیت الله شبیری زنجانی
🇮🇷 https://eitaa.com/arabsalehi_ir/1115
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوهی از کوههای چین که با پنلهای خورشید پوشیده شده
https://eitaa.com/arabsalehi_ir/1117
📚 حتما بخوانید 📚
💠حکایت مولانا و میهمانش شمس تبریزی و سرودن شعر دنیا همه هیچ
🔰میگویند روزی مولانا شمس تبریزی را به خانهاش دعوت کرد.
شمس به خانهی جلالالدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نمودهای؟
مولانا حیرتزده پرسید: مگر تو شرابخوار هستی؟!
شمس پاسخ داد: بلی.
مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!
شمس: حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
مولانا: در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟!
شمس: به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
مولانا: با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت!
شمس: پس خودت برو و شراب خریداری کن.
مولانا: در این شهر همه مرا میشناسند، چگونه به محلهی نصارینشین بروم و شراب بخرم.؟!
شمس: اگر به من ارادت داری باید وسیلهی راحتی مرا هم فراهم کنی.
چون من شبها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم، و نه بخوابم.
💠مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقهای به دوش میاندازد شیشهای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محلهی نصارینشین راه میافتد.
تا قبل از ورود او به محلهی مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد، اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.
آنها دیدند که مولوی داخل میکدهای شد و شیشهای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن، از میکده خارج شد.
هنوز از محلهی مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانانِ ساکنِ آنجا، در قفایش به راه افتادند، لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همهروزه در آن به او اقتدا میکردند رسید.
💠در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد: ای مردم شیخ جلال الدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محلهی نصارینشین رفته و شراب خریداری نموده است!
آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد!
مرد ادامه داد: این منافق که ادعای زُهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!
سپس بر صورت جلال الدین رومی آب دهان انداخت، و طوری بر سرش کوفت که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد.
زمانی که مردم این صحنه را دیدند، و بهویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند، یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده است، درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش برسانند.
💠در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: ای مردم بیحیا! شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید؟
این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هر روز با غذای خود تناول میکند.
رقیب مولوی فریاد زد: این سرکه نیست بلکه شراب است.
شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همهی مردم ازجمله آن رقیب، قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
رقیب مولوی بر سر خود کوبید، و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دستهای او را بوسیدند و متفرق شدند.
آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مرا مجبور کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟!
شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست!
تو فکر میکردی که احترامِ یک مشت عوام برای تو سرمایهایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همهی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند!
💠سرمایهی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت!
پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از مرگ چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ
*
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ “ﻣﻦ”…ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ “ﺭﺍﻭﻱ” ﻣنم
ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ، ﻫﻢ ﻧﯽ ﻭ ﻫﻢ ﻧﯽ ﺯﻧﻢ
ﻧﺸﻨﻮ اﺯ ﻧﻰ، “ﻧﻰ “ﺣﺼﯿﺮﻯ” ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ “ﺩﻝ”…”ﺩﻝ” ﺣﺮﻳﻢ ﺩﻟﺒﺮﻳﺴﺖ
ﻧﻰ ﭼﻮ ﺳﻮﺯﺩ ﺧﺎﻙ ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﺷﻮﺩ
“ﺩﻝ” ﭼﻮﺳﻮﺯﺩ، ﻻﯾﻖ “ﺩﻟﺒﺮ” ﺷﻮﺩ.
🇮🇷 https://eitaa.com/arabsalehi_ir/1118
13.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲۳ خرداد
درگذشت بانو مجتهده امین
https://eitaa.com/arabsalehi_ir/1119
📗شهید صدر چه کتابهایی میخواند؟
📗استاد شهید آیتالله سید محمدباقر صدر افزونبر کتابهای فقهی، اصولی، فلسفی، کلامی و دیگر کتابهای تخصصی به مطالعۀ داستان علاقهمند بود و بهطور ویژه قصههای پلیسی را دوست داشت. او ادبیات مصری و لبنانی را بر ادبیات عراق ترجیح میداد و از آنها متأثر بود و خواندن «بینوایان» ویکتور هوگو را دوست داشت؛
📗به شاگردانش سفارش میکرد که تفسیر «المیزان» علامه محمدحسین طباطبایی را بخوانند. او معتقد بود «المیزان» از بهترین و برترین کتابهای دوران است و رکودی که تفسیر شیعه پس از طبرسی با آن مواجه شد، توسط علامه طباطبایی از میان رفت و او تفسیر شیعی را با «المیزان» دوباره احیا کرد؛
📗شهید صدر دیگران را به مطالعۀ سیره پیامبر صلیاللهعلیهوآله بسیار تشویق میکرد و میگفت: «اسلامِ فرد تنها با مطالعۀ سیرۀ پیامبر صلیاللهعلیهوآله کامل میشود»؛
📗او همچنین کتابهایی که در ایران چاپ میشد، بهویژه آثار علامه طباطبایی و شهید مطهری را پیگیری میکرد و مجلۀ «مکتب اسلام» را میخواند؛
📗از کتابهای «حسن البنا» و «سید قطب» خوشش میآمد و برای ارسطو، ابنسینا، جان مینارد کینز و لایب نیتس احترام خاصی قائل بود؛
📗شیخ نجیب سویدان به یاد دارد که رمان «الحي اللاتيني» را از شهید صدر امانت گرفته است؛
[الحي اللاتينی، رمانی عاشقانه است که ماجرای سفر جوانی لبنانی به فرانسه را روایت میکند؛ جوانی که میخواهد با سفر به غرب، زندگی تازهای را آغاز کند]
📗شیخ محمد فرحات نیز نقل میکند یک بار شهید صدر از او حال برادر کوچکترش، زید را میپرسد و او شکایت میکند که وی وقت خود را به خواندن کتابهای «آرسن لوپن» میگذراند، اما شهید صدر این اعتراض را نمیپذیرد و پاسخ میدهد: «من خودم هم این کتابها را میخوانم؛ اگر این کتابها را نخوانیم چطور میتوانیم بفهمیم که چهچیزهایی در این کتابها برای فرزندان ما منتشر میکنند؟!»؛
📗سید حسین موسی از اهالی دیوانیه که همواره تازههای نشر را پیگیری میکرده است به یاد دارد یک بار، دو کتاب جدید را پیدا میکند که گمان میکرده هیچکس آنها را ندیده است. آن دو کتاب را برای شهید صدر میبرد، اما او پاسخ میدهد که آنها را خوانده است و نیازی به دریافت آنها ندارد.
📚 به نقل از: السيرة و المسيرة في حقائق و وثائق، جلد٢، صفحه ۲۹۲
https://eitaa.com/arabsalehi_ir/1124
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺رسالت دختران فاطمه (س)
🌺احساسم نسبت به مسئولیت شما در عصر حاضر، احساس ویژهای است؛ ای دختران فاطمه زهرا!
شما الگوهای والای زن امروز هستید. شما الگوی زن بودن را امروز به زن زمانۀ ما ارائه میکنید؛
زنی که در یک دست، اسلامش، دینش، ارزشهایش، آرمانهایش، حجابش و پافشاریاش بر شخصیت اصیل و مستحکم و شریف و پاکی را که اسلام برای او حفظ کرده، نگه داشته و در دست دیگر علم و فرهنگ را به کف گرفته است.
🌺شما، شما، شما ای دختران زهرا!
این مسئولیت به عهده شماست که به جهان بفهمانید فرهنگ و علم حقیقی با ایمان نگه داشته میشود، با دین نگه داشته میشود، با رسالت آسمانی نگه داشته میشود، همانطور که فاطمۀ زهرا سلاماللهعلیها، اینچنین آن را نگه داشت.
🔊بخشی از سخنان شهید صدر برای جمعی از بانوان که به سرپرستی شهیده سلوی بحرانی با شهید صدر بیعت کردند_ ۱۵ رجب ۱۳۹۹ه.ق
https://eitaa.com/arabsalehi_ir/1125