eitaa logo
دنیای داستان📚
54 دنبال‌کننده
374 عکس
106 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بهار
کتاب گویا روایتی است از حمله‌‌ی داعش به اربیل عراق و حضور نیروهای ایرانی در آنجا. نویسنده: مهتاب عسگری کارگردان: مهتاب عسگری قالب: نمایشی دسته‌بندی: رمان و داستان زمان: ۳۲ دقیقه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از امیری
✍آیین پاس داشت روز ملی شعر و ادب فارسی 🔸چهارشنبه ۲۸ شهریور ساعت ۱۶:۳۰ 🔹فرهنگسرای آیینه سالن استاد هدایتی @bhomarkazi
هدایت شده از هنرمندان مرکزی
🔰 سومین کنگره بین‌المللی شعر "بانوی بلاغت" ⭕️ در قالب‌های شعری گوناگون و نثر در محورهای قید شده در پوستر فراخوان در خصوص حضرت زینب کبری(س) به سه زبان فارسی، ترکی و عربی 📝 ویژه: شعرای سراسر کشور، شعرای آئیینی کشورهای اسلامی، دانشجویان خارجی دانشگاه‌های کشور، دانشجویان، استادان، کارکنان، معلمان، دانش آموزان سراسر کشور 🔴 اهدای جوایز نفیس به نفرات برگزیده و چاپ اشعار برگزیده در مجموعه کتاب شعر کنگره ⏳ آخرین مهلت ارسال اشعار: ٣٠ آذرماه ۱۴۰۳ 🗓 زمان اختتاميه: ۲۷ دی‌ماه ۱۴۰٣ 🔻لینک ثبت نام و ارسال آثار: B2n.ir/p52279 🔻ثبت نام و دریافت آثار از طریق سایت موسسه به آدرس: emamat.iau.ir ☎️ شماره تماس و ارسال اشعار در پیام‌رسان‌ها: ٠٩٣٣٢٢۵٩٢١۵ @bhomarkazi
🔻 با خودت تکرار کن امروز با احساسی فراتر از هر زمان دیگر خدایم را می خوانم و ایمان دارم که درهای اجابتش به طرز شگفت انگیزی به رویم باز می شود. خدایا سپاسگزارم❤    
هدایت شده از بهار
هدایت شده از بهار
درباره‌ی کتاب: جلال آل احمد وقتی به سفر می‌رفت، دیده‌ها و شنیده‌هایش را یادداشت می‌کرد و آن‌ها را در قالب کتاب و یا مقاله‌ای مفصل به چاپ می‌سپرد. این نوشته‌های جسورانه، اغلب هم کار دست او می‌داد و به‌خاطر آن‌ها بازخواست می‌شد. نوشته‌هایی مانند: اورازان، تات‌نشین‌های بلوک زهرا، جزیره‌‌ی خارک دُرّ یتیمِ خلیج فارس، سفر به شهر بادگیرها، گزارشی از خوزستان و گذری به حاشیه‌‌ی کویر؛ از این‌دست تک‌نگاری‌ها هستند.
بابا وقتی روزکار بود، صبح زود می‌رفت کلانتری تا شب و سرِ شب حدود ساعت ۷ و ۸ برمی‌گشت. ما هم شام‌خورده و نخورده می‌خوابیدیم و یا خودمون رو به خواب می‌زدیم. آخه بابا همیشه‌ی خدا عصبانی بود. خیلی به‌ندرت پیش می‌اومد که بخنده. چشم‌هاش ترسناک و سرخِ سرخ بودند، به‌خصوص وقتی شب‌کار بود و یا به‌قول خودش گشت شب بود.
بابا وقتی روزکار بود، صبح زود می‌رفت کلانتری تا شب و سرِ شب حدود ساعت ۷ و ۸ برمی‌گشت. ما هم شام‌خورده و نخورده می‌خوابیدیم و یا خودمون رو به خواب می‌زدیم... راوی: محمد رضا سرشار🎙
هدایت شده از بهار
⭕️تفاوت ایشاالله ، انشاالله و ان شاءالله درکجاست؟؟   ایشاالله: یعنی خدا را به خاک سپردیم (نعوذبالله) (استغفرالله)   انشاالله: یعنی ما خدا را ایجاد کردیم (نعوذبالله) (استغفرالله)   ان شاءالله: یعنی اگر خداوند مقدر فرمود (به خواست خدا)   ⭕️تفاوت ایشاالله ، انشاالله و ان شاءالله درکجاست؟؟   ایشاالله: یعنی خدا را به خاک سپردیم (نعوذبالله) (استغفرالله)   انشاالله: یعنی ما خدا را ایجاد کردیم (نعوذبالله) (استغفرالله)   ان شاءالله: یعنی اگر خداوند مقدر فرمود (به خواست خدا)
📝 نویسنده : محمدرضا سرشار 📘 کتاب : آنک آن یتیم نظر کرده درمورد کتاب👇 : کتاب آنک آن یتیم نظر کرده درباره ی پیامبر اکرم صلی‌الله علیه نوشته شده محمد رضا سرشار که در حوزه ی ادبیات انقلاب و دینی نامی اشناست با بهره گیری از روایت ها و اسنادها با یک لحن شاعرانه و داستانی به بازگویی زندگی پیامبر اسلام پرداخته با صدای وحید آقا پور و کوروش سلیمانی 🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از بهار
هدایت شده از بهار
گفتي چه دلگشاست افق در طلوع صبح گفتم كه چهره ي تو از آن دلگشاتر است 👤فريدون مشيری
📚 ‌ ‌ .. این اثر مجموعه‌ای از خاطرات پروفسور سید‌ محمود حسابی است که توسط فرزندش ایرج حسابی جمع‌آوری و تدوین شده است. ‌ این کتاب دارای 18 بخش است که در فصل اول با زندگی دکتر حسابی شروع می‌شود. سپس نویسنده به بیان خاطرات و افتخارات پروفسور حسابی می‌پردازد. در آخر کتاب هم مجموعه‌ای از مراحل مختلف زندگی این شخصیت مشهور علمی کشور آورده شده است. ‌ در این کتاب روایت می‌شود که پروفسور حسابی در دوران کودکی زندگی سختی داشته است، این سختی‌ها بیشتر به دلیل نامهربانی‌های پدر،‌ بیماری مادر و دوری از وطن جهت کسب علم و تحصیل بوده است. ‌ روایت زندگی ایشان از زبان پسرشان باعث شده تا با جزئیات بیشتر و از نزدیک‌تر با شخصیت ایشان آشنا شویم، این روایت‌ها به‌قدری جالب توجه است که از همان ابتدای کتاب مخاطب را مجذوب داستان زندگی ایشان می‌کند. ‌‌ پیشنهاد مطالعه ؛ 📖💛 ‌
هدایت شده از بهار
هدایت شده از بهار
▫️افتاده بود زندان. شکنجه‌ها امانش را بریده بود. به خودش گفت: "بگذار نامه بنویسم برای امام، هم برای آزادی‌ام دعا کند، هم از آقا پول بخواهم." نامه نوشت. اما خجالت کشید پول بخواهد. خیلی زود جواب نامه به دستش رسید: ظهر امروز، نمازت را در خانه‌ات خواهی خواند! همان شد که امام فرموده بود. آزادش کردند. به خانه که رسید نامه‌ای دید، همراه صد دینار طلا. نامه را باز کرد. دستخط امام عسکری علیه‌السلام بود: ✍️هر وقت نیازی داشتی از من خجالت نکش! 📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج۱، ص۵۰۸. علیه السلام ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯