eitaa logo
{❤عاشق آرامش اسمتم خدا❤}
307 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
782 ویدیو
43 فایل
↫بہ‌نام‌آنڪہ‌ا‌گࢪحکم‌ڪندهمہ‌ےمامحڪومیم♡ مُراقِب‌باش‌دُنیازَمیݩ‌گیرِت‌نَکُنَد.‌..! توآسِمان‌دَرپیش‌دارے !♥️ #رمان_کلیپ_مذهبے #عکس #انگیزشی #خاطرات_شهدا @Kaniz_zahra_8294 :مدیر ادمین: @Z_Daneshgar • • • ~کپی،‌ فقط‌باذکرصلوات‌برای‌ظهورآقا(عج)
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها واقعاً گرای بچه ها رو میدید؟؟؟» هر آنچه از حجم حرف هایم در دلش جمع شده بود با نفسی بلند بیرون داد. دقیقاً مقابلم ایستاد، کف دستش را به دیوار کنار سرم گذاشت، صورتش را به من نزدیک تر کرد طوری که فقط چشمانش را ببینم و صادقانه شهادت داد :«فرشته جان! من اگه تو دفتر میشینم واسه با بچه هاس، همین! همونطور که بچه های دیگه مناظره می کنن، نشریه می زنن، فعالیت می کنن، ما هم همین کارا رو می کنیم!» 💠 برای لحظاتی محو نگاه گرم و مهربانی شدم که احساس می کردم هنوز برایم قابل هستند، اما این چه شومی بود که پای عشقم را می لرزاند؟ باز نتوانستم ارتباط نگاهم را با نگاهش همچون گذشته برقرار کنم که مژگانم به زیر افتاد و نگاهم زیر پلک هایم پنهان شد و او می خواست بحث را عوض کند که با مهربانی زمزمه کرد :«مثل اینکه قرار بود فردا که تولد (علیهاالسلام) هستش، بیایم خونه تون واسه تعیین زمان عروسی، یادت رفته؟» 💠 از این حرفش دلم لرزید، من حالا به همه چیز شک کرده بودم، اصلاً دیگر از این مرد می ترسیدم که بیشتر در خودم فرو رفتم و او بی خبر از تردیدم، با آرامشی ادامه داد :«یه برگزار شد، من و تو هر کدوم طرفدار یه بودیم، این مدت هم کلی با هم کلنجار رفتیم، حالا یکی بُرده یکی باخته! اگه واقعاً به سطح شهر و مردم هم نگاه می کردی، می دیدی اکثر مردم طرفدار بودن.» سپس با لبخندی معنادار مقنعه سبزم را نشانه رفت و برایم دلیل آورد :«اما بخاطر همین رنگ سبزی که همه تون استفاده می کردید و تو تجمعات تون می دیدید همه هستن، این احساس براتون ایجاد شده بود که طرفدارای بیشترن، درحالی که قشر اصلی جامعه با احمدی نژاد بودن. خب حالا هم همه چی تموم شده، ما هم دیگه باید برگردیم سر زندگی خودمون...» 💠 و نگذاشتم حرفش به آخر برسد که دوباره کاسه صبرم سر رفت :«هیچ چی تموم نشده! تو هنوزم داری می گی! میرحسین نباخته، اتفاقاً میرحسین انتخابات رو بُرده! شماها کردید! شماها دروغ میگید! اکثریت جامعه ما بودیم، اما شماها مون رو دزدیدید!!!» سفیدی چشمان کشیده اش از عصبانیت سرخ شد و من احساس می کردم دیگر در برابر این مرد چیزی برای از دست دادن ندارم که اختیار زبانم را از دست دادم :«شماها میخواید هر غلطی بکنید، همه مردم مثل گوسفند سرشون رو بندازن پایین و هیچی نگن! اما من گوسفند نیستم! با تو هم سر هیچ خونه زندگی نمیام!» 💠 از شدت عصبانیت رگ پیشانی‌اش از خون پُر شد، می دیدم قلب نگاهش می لرزد و درست در لحظه ای که خواست پاسخم را بدهد صدای بلندی سرش را چرخاند. من هم از دیوار کَندم و قدمی جلوتر رفتم تا ببینم چه خبر شده که دیدم همان دوستان دخترم به همراه تعداد زیادی از دانشجوهای دختر و پسر که همگی از طرفداران و بودند، در انتهای راهرو و در محوطه باز بین کلاس ها، چند حلقه تو در تو تشکیل داده و می چرخند. 💠 می چرخیدند، دستان شان را بالای سرشان به هم می زدند و سرود "" را با صدای بلند می خواندند. اولین باری نبود که دانشگاه ما شاهد این شکل از بود و حالا امروز دانشجوها در اعتراض به تقلب در انتخابات، بار دیگر دانشکده را به هم ریخته بودند. 💠 می دانستم حق دارند و دلم می خواست وارد حلقه اعتراض شان شوم، اما این دست و پایم را بند کرده بود. دیگر حواسم به مَهدی نبود، محو جسارت دوستانم شده بودم که برای احقاق حق شان کرده و اصلاً نمی دیدم مَهدی چطور مات فرشته‌ای شده است که انگار دیگر او را نمی شناخت. 💠 قدمی به سمتم آمد، نگاهش سرد شده بود، اصلاً انگار دلش یخ زده بود که با نفسی که از اعماق سینه اش به سختی برمی آمد، صدایم کرد :«دیگه نمی شناسمت فرشته...» هنوز نگاهم می کرد اما انگار دیگر حرفی برای گفتن نداشت که همچنانکه رویش به من بود، چند قدمی عقب رفت. 💠 نگاهش به قدری سنگین بود که احساس کردم همه وجودم را در هم شکست و دیگر حتی نمی خواست نگاهم کند که رویش را از من گرداند و به سرعت دور شد. همهمه یار دبستانی من، دانشجویانی که برای به پا خواسته بودند، عشقی که رهایم کرد و دلی که در سینه ام بیصدا جان داد؛ اصلاً اینها چه ارتباطی با هم داشتند؟ 💠 راستی مَهدی کجا می رفت؟ بی اختیار چند قدمی دنبالش رفتم، به سمت دفتر بسیج دانشکده می رفت، یعنی برای می رفت؟ بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم... ✍️نویسنده: @aramesh_allah📿🖤
🏴 سید‌مرتضی‌آوینی: چنین سوختنی را جز به پروانه گان بی پروای‌ ‌عشق نمی دهند ... آن که آتشی بر دل ندارد کجا می تواند بال در آتش بگشاید؟ @aramesh_allah📿🖤
آرزوی مرگ کردن، مال هجده ساله نیست @aramesh_allah📿🖤
. 💠 دعا برای در ایام ❇️ علیها کسی که سیدالمرسلین او را نامید و خم می‌شدند و دست ایشان را می‌بوسیدند. ❇️ آنقدر عظمت دارند که حتی ائمه معصومین علیهم‌السلام نیز هر وقت حاجتی و مشکلی داشتند به آن حضرت می‌شدند. ❇️ سزاوار است که امام زمان در این ایام که تعلق خاصی به حضرت زهرا سلام‌الله علیها دارد برای مهم‌ترین حاجت تمام بشریت یعنی منجی موعود به سلام‌الله علیها متوسل شوند. 🙏 ❀•❀•❀ 🖤 🏴 @aramesh_allah📿🖤
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای چقدر کبوده صورتِ تو.. (س) @aramesh_allah📿🖤
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مُـحـرم خـیلی از مـردم میان هـیئت! اما فاطـمیه هـرکـسی لـیاقت نداره بیاد... (س) @aramesh_allah📿🖤
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا آخرش ببینید ...بهم گفت؛ 135 مرتبه بگو، یا مولاتی یافاطمة‌الزهرا اغيثيني😭 🏴 🏴 س 🏴 @aramesh_allah📿🖤
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔ناحلة الجسم یعنی.... کار مشترک حامد زمانی و حاج عبدالرضا هلالی درباره سلام الله @aramesh_allah📿🖤
🏴 - بار خدایا! در جستجوى آنچه که برایم مقدّر ننموده‏‌اى؛ خسته‏‌ام مکن. @aramesh_allah📿🖤
💠 محمد مهدی همت: اگر قضا بشه میشه جبران کرد. اگر قضا بشه میشه جبران کرد. ولی اگر از "" بشه، تاریخ به ما میگه نمیشه جبران کرد. یکبار در قضا شد، "سلام الله علیها" را شهید کردند. یکبار در قضا شد، "علیه السلام" را شهید کردند. یکبار در قضا شد، تابوت "علیه السلام" تیرباران شد. یکبار در قضا شد، بر پیکر "علیه السلام" اسب تازاندند. "ولایتمان" قضا نشود. چیست؟ به زبان ساده و روان یعنی تشخیص از را "بصیرت" می‌گویند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بمیرم؛ این گزارش خط به خط خون است و خاکستر... 🥀💔 👤 زیبای «گزارش یک قتل» با نوای‌حاج‌محمود تقدیم نگاهتان ◾️ ؛