در آغوش تنگنا و بیهودگیِ مطلوب و معقول در آستانهی جفای جنون با درد سایه انداخته روی منِ منفور، نه چندان زنده اما ماندنی بودم.
آرامجای .
ﺑﻌﻀﻰ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻃﺮﻑﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺠﻢ ﻭﺳﻴﻊ ﺑﻰ ﻋﻘﻠﻰﻭ ﻧﻔﻬﻤﻰ
پدرم به من نصیحتی کرد که
هنوز در ذهنم میچرخد !
گفت : هر وقت میخواهی از کسی
ایرادی بگیری یادت باشد همه
مردم دنیا شانس و بختی را که
تو داشتی نداشتند !
_اسکات فیتز جرالد
#بسیحق
قبل از اینکه دلخور بشم، من پرحرفترین آدمیام که میتونی ببینی؛ ولی فقط کافیه که دلم بشکنه تا کلا لال شم .
آرامجای .
سیوش کن " limerence " یعنی؛ اونقدر یه نفر رو دوست داری دردش، میشه دردت و خوشحالیش میشه خوشحالیت،یه ج
سیوش کن "ilacım" یعنی کسی که وجودش مثل دارو برای فکرت؛ و برای قلب و روحت؛ شفا بخش عمل میکنه، یعنی دارویِ من.
حقیقتا آدمیزاد گاهی از قویبودن خسته میشه. دلش میخواد با خیال راحت آسیب پذیر و ضعیف و طفلکی باشه و بدونه یه نفر هست که مراقبشه .
آرامجای .
از درد ترک خورده و از زخم کبودیم کوهیم و تماشاگرِ رقصیدنِ رودیم... #شعرگرافی
با رقیبان تو نشستی و به من طعنه زدند:
از وفاداری آن دلبر زیبا چخبر؟!
#شعرگرافی
حال و روزم را که میبینی؛ تعریفی ندارد.
عمدا و سهوا به بطالت میگذرانم بلکه به سر برسم.
اما انگار نه انگار. گویی که از عمقِ اعماقِ ته شروع کردهام. عمدا و سهوا اش را هم من مشخص نکردم. به گونه ای درونش دست و پا میزنم و تقلا میکنم که گاهگاهی حس میکنم خودم، خودم را در این مخمصه زندانی کردم.
اما من در مقابل صفحهی سرنوشت، هیچ قلمی در دست نداشتم!
آرامجای .
حال آدما بد نميشه كه خوبيش كم ميشه الان حال من كم خوبه خيلى كم ! دیالوگی از پل چوبی #دیالوگ
دو نوع درد توی دنیا وجود داره، دردی که فقط درد داره و دردی که آدم رو عوض میکنه و چقدر که این دردا عوضمون کردن هر بار .
دیالوگی از Equalizer 2
#دیالوگ
گفت: «سالهاست که دیگه کسی به قبرش هم سر نمیزنه.» با خودم فکر کردم فقط آدمها نیستند که فراموش میشوند، قبرها هم فراموش میشوند. «قبر» که خودش تجسم خداحافظی و فراموشیست. فراموش کردنِ فراموشی.