eitaa logo
💖 آرام جـانـمـ 💖
6.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
459 ویدیو
7 فایل
هر روز۲الی۴تا پارت داریم🥰❣ کانالو به دوستاتون معرفی کنید🥀❣
مشاهده در ایتا
دانلود
_کاش وقتی بچه به دنیا اومد خبر مادرش رو برام بیارن اونوقت همه یه نفس راحت میکشیم... چونم لرزید و اشک هام سرازیر شد. سرم رفت و جون ایستادن روی پاهام رو نداشتم،زانو هام سست میشه و با روی زمین میوفتم،از برخورد تیزی میز دردی تو سرم ... نگاه نیمه جونش روی میخکوب میشه؛ با زمزمه میکنم: _دعا کن امروز روز باشه راحت شی! با دردی که تو سرم پیچید چشام روی هم افتاد و داد...😭💔 https://eitaa.com/joinchat/897646641C5b0033b0a8
سرم و پایین انداختم و پشت سر ارباب وارد عمارت شدم. هنوز حرفای دکتر توی گوشم میپیچید. "خانم شما حامله اید" آخه بچه برای منی که خونبست ارباب بودم؟ میشد تعجب و رو از حرکات ارباب خوند. اونم باورش نمیشد که من حامله باشم. سرم از این همه فشار می رفت ، همونجا روی زمین نشستم. که ارباب نگران کنارم زانو زد و گفت: "خوبی دلبر؟" با ناراحتی گفتم: "ارباب اگه زن اولتون بفهمه چی؟ ارباب من خودم پونزده سالمه چطوری اینو بدنیا بیارم؟ " منو بغل کرد و برد سمت اتاقم و روی تخت گذاشت. دستش به سمت مانتو و شلوارم رفت و مشغول در اوردنشون شد و گفت: "به چیزی فکر کن دکتر گفت نباید بهت استرس وارد بشه" دستشو بلند کرد تا موهامو کنار بزنه اما من ترسیدم و فکر کردم میخواد سیلی بزنه، چشمامو بستم که گفت: _کاریت ندارم دلبرکم لباشو روی موهام گذاشت و دستشو آروم و با ملایمت روی گونه ام کشید که همون لحظه در اتاق با شدت باز شدو...😱❤️‍🔥👇 https://eitaa.com/joinchat/1422131222C528f8e0905 ✋❌