رزم قلم
یا ایهاالعزیز بیا و کرم نما
این کیل خالی دل من خدمت شما
پر کن به میل خویش، به میزان شأن خویش
خمخانه شأن توست، نه پیمانه ی گدا
امشب تمام رزق دلم اهل بیتی است
یا «یاحسین» می شنوم یا «رضا رضا»
نوبت ولی به روضه عباس تا رسید
یعنی گرفت دست دلم را خود خدا
بی دستی اش تداعی داغ همیشه ی
بند سقیفه است به دستان مرتضی
داغ سقیفه دید دلم فاطمیه شد
هی قرن پشت قرن، شود آتشی به پا
امشب قلم به طرز عجیبی هوایی است
هی می کشد عنان دلم را به کربلا
ناگه دوباره می کشدم تا پل قدیم
تا اضطراب موشک و تا لحظه ی دعا
باید نوشت از تب آن روزهای درد
باید کشید پای قلم را به ماجرا
ننگا قلم اگر که نگوید شهید کیست
رزمنده است واژه، روایت؛ جهاد ما
#زهرا_آراستهنیا
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خب خب خب میبینم که باز اسقاطیل سوراخ شده! 😎🤣
راه فرار نشونشون دادم😉
تکست: #زهرا_آراسته_نیا
با تشکر از گروه خوب نتکلیپس! @netcilips.ir
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
خدای من، قدمم را به عاشقی وا کن
به شهر روزه بیا روضهای مهیا کن
بیا و اول کاری همین شب جمعه
برات من بده و اربعینم امضا کن
✍️ زهرا آراستهنیا
#شب_جمعه
#اربعین
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
#سحرنوشت۶
بسم الله الرحمن الرحیم
برای منی که دیشبش را کنار خاطره های کربلا گذرانده است، حالا رسیدن به صبحی که شاید همان روز موعود زیباییها باشد کلی معنی دارد.
فوکویامای دشمن، آن وقت که میگفت شیعه دو بال دارد یک بال سرخ کربلا و یک بال سبز مهدویت، شاید هیچ وقت فکرش را هم نمیکرد روزی نظریهاش بیوفتد وسط دلدادگیهای یک بچه شیعه.
چقدر خوب است که ما را با اینها میشناسند. اصلا از قدیم هم گفتهاند:
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
حالا این که او به خیالش دوتا بال ما را پیدا کرده بود و سیبل کرده بود تا سریع بزنند و ناکارمان کنند بماند، چون هرچقدر هم که فکر میکرد نمیتوانست مفهومی به والایی شهادتطلبی، که خط اتصال این دو بال است را درک کند. شهادتطلبیای که نه خودکشی ست، نه تهور، نه خشونت و نه هیچ کدام از چیزهایی که در کتابهای عریض و طویلشان آمده.
و حالا در این صبح جمعه رمضانی، منی که دیشب را در لابهلای خاطرات اربعینم تا عمود هزار و چهارصد و عشق رفتهام عهد میبندم ادامه ی راهم را تا لبخند حضرت صاحب.
و میدانم تمام اینها را تنها به خاطر تو میخواهم ای مهربان غیورم.
حسین(ع) را با همه آقاییاش چون تو دوستش داری، دوستش دارم.
جانم فدای حضرت صاحب(عج) که دلیل مسیر راه توست.
و خودمتفکرپنداران زمینی کجا میفهمند این عاشق عاشقان معشوق بودن را.
دوزانو نشستهام روبرویت، سرم پایین است و میخواهم چیزی بگویم که دلشوره دارم از گفتنش...
عزیز دل، میدانم که میدانی دوستت دارم، پس بپذیر که بخواهم بیشتر عزیز تو باشم.
شنیدهام روزی اویی که تو ذخیره ی بهترینهایت بر زمین قرارش دادهای یارانی دارد که میشوند سردار.
زبانم در گفتنش لکنت دارد اما میخواهم از تو بخواهم تقدیرم را بودن در میان آن سرداران قرار دهی.
همین
✍️ زهرا آراستهنیا
دوروبر ما بین همین آدمهای معمولی هستند کسانی که معمولی نیستند! در همین روزهای دوری از امام زمان متصلاند به آن چشمه ی نور. #شهید_سیدرضا_پورموسوی از آنان است. روایت اتصالش را از زبان خودش بخوانید:
https://alefdezful.com/013
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
#سحرنوشت۷
بسم الله الرحمن الرحیم
هنوز روی سجاده، هنوز رو به تو، هنوز روبروی تو هستم. چشمهایم را میبندم و چیزی در من سریع فرو میریزد. آوار میشوم و تندتر از هر چه فکر کنی ریز میشوم آنقدر که در الکترونهای دور هسته کوچکترین اتمهایم جا میگیرم.
من پیش بزرگی تو، نه همینقدر، که هزاران هزار بار کوچکترم.
پس با چه رویی دم از عاشقی میزنم؟ آخر مرا چه به با توی بزرگ بودن؟!!
خیس عرق میشوم و تنم میلرزد عظمتت را که انگشتهایت به داد بیقراریام میرسند.
دست روی گونهام میکشی و آن طور که مادرها مهربان نگاه میکنند لبخندم میزنی که بگویی: «خیالت تخت! با همه ی بزرگیام دوستت دارم، بنده ی کوچک خودمی!»
دنیایم آرام میشود و بهشت درست میشود اندازه ی همین سجاده ی قدیمی کوچک خودم.
باور کن بنده ی تو بودن، به خود بالیدن دارد!
لابهلای دعاهای برترین بندگانت میگردم و تازه میفهمم چقدر دلبری بلد بودهاند آنان که واسطه ی فیض تو شدند.
جرعه جرعه با ابوحمزه ی زینالعابدینت مست میشوم آن وقت است که جرأت میکنم سر روی پایت بگذارم و یک دل سیر بخواهمت.
نگذار دور بشوم. خودم حالیام نیست ولی حیفم! حیفم که جز چسبیده به دستهای تو جای دیگری باشم. نگذار خودم را تلف کنم.
ممنون ای آن که دوستم داری
✍ زهرا آراستهنیا
التماس دعا
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
اي شهيد…
اي آنكه بر كرانه ازلي و ابدي وجود بر نشسته اي ، دستي بر آر و ما قبرستان نشينان عادات سخيف را نيز از اين منجلاب بيرون كش.
🌷شهيد سيد مرتضي آويني
امروز که سالگرد شهادت راوی روایت فتح است، بخوانیم از شهیدی که میخواست حتی بوق اتوموبیلها از شهدا روایت کنند:
http://alefdezful.com/1226
⭕ به بهانه روز ملی فناوری هسته ای
🔺به همسرم و تمام آنها که در راه اعتلای فناوری این مرز و بوم خالصانه تلاش می کنند.
امروز می خواهم برای تو بنویسم. برای تویی که چه بخواهی، چه نخواهی ابتکار و خلاقیت در وجودت ریشه دوانده. از تو که برق چشمانت را وقت دیدن یک چراغ چشمک زن ساده نمیتوانی پنهان کنی، چه برسد وقتی پای میز و هویه و ابزارت می نشینی!
می خواهم از آن روزهایی بنویسم که تنها اتاق پذیرایی آپارتمان کوچکمان شده بود اتاق کار و اختراع تو و نصف فرش اتاق را سیم و IC و روغن لحیم گرفته بود. از روزهایی که از سرکار می آمدی و خستگی درنیاورده می نشستی پای تحقیق و اختراعت. از روزهای بوی سوختگی برق و بعد صدای بوم! از روزهای در به در میان بازارهای اینترنتی دنبال قطعه گشتن و با قیمت زیاد خریدن و بعد یک ولتاژ بالا و پایین و آی سی ترکیده و دوباره روز از نو، روزی از نو!
از روزهای فریاد شادی بعد از جواب گرفتن و هیجان اولین تست میدانی.
از روزهای ترک شغل و شهر کردن و بار و بندیل بستن و مهاجرت به تهران برای تکمیل دستگاه.
از روزهای خبرِ رفتن انگشتت زیر کاتر کارگاه و بیمارستان بردنت. از روزهای همسرش باردار است چرا خبرش کرده اید؟! از روزهای دو بچه تنها در خانه و تو در بیمارستان و من باردار کنار دوستانت پیگیر کارهای درمانت.
از روزهای دعوا با رئیس بیمارستان که آقا ما پول بیشتر ماندن نداریم به مسئولیت خودمان مرخصش کنید!
از روزهای عملیات تست بالن مخابراتی سر مرز مهران و لذت خدمت به زائران ارباب. از سه شب با بچه توی بیابانهای مهران کنار بالن بودن. از بی قراری جواب گرفتن از دستگاه و رسیدن به دریای خروشان مسیر اربعین.
از دستگاه جواب گرفته را تحویل دوستان مسئول بالن دادن و از مرز رد شدن و بعد از سه روز برگشتن و با جای خالی بالن و چادر و لبتاب و تمام دارو ندارت مواجه شدن! از با اضطراب تلفن زدن و شنیدن که طوفان شد مجبور شدیم بالن را پاره کنیم تا به کسی آسیبی نرسد و حالا در شهر منتظرتان هستیم.
دوستان خانوادگی ای که نخبگان جوان مملکت بودند و دورهمی هایی از جنس حرفهای نوآورانه.
از دستگاه های دولتی ای که مشتری اصلی محصول بودند و به جای اعتماد به تولیدکننده متخصص داخلی، چندین برابر قیمت محصول مشابه را وارد می کردند با کمترین کیفیت.
از با هزار دردسر مشتری خصوصی پیدا کردن و بعد شنیدن که زیر بار فشارها قلبش گرفته است و باتری قلبش تحریم است و پول قرار داد را نپرداخته از دنیا می رود.
از مجبور شدن به فروختن دستگاه حاصل تحقیق و تلاشتان به وزارت ارتباطات دولت بنفش و بعد دیدن مصاحبه وزیر از تلوزیون کنار بالنتان با این تیتر که این حاصل کار مهندسان ما در وزارت است!!!!!
انگار نه انگار که بالن را کامل و آماده از شرکت کوچک دانش بنیان شما خریده است و پولش را هم هنوز نپرداخته!
از آتش سوزی یکهویی در کارگاه و هیس، مطلعین فریاد نمی زنند!
از بانیان وضع موجودی که هنوز _بی هیچ ترس و بازخواستی_ پستهای مدیریتی را اشغال کردهاند و فقط پوستین تدبیر و امیدیشان را رنگ دروغین انقلابی زده اند.
از متلاشی شدن شرکت و هر کدام مهندسینی که رفتند یک گوشه ی دنیا.
از مایی که بار و بنه را جمع کردیم آمدیم دزفول، طبقه بالای خانه ی پدری بنشینیم و تو بشوی شاگرد پدرت در سبزی فروشی، انگار نه انگار که مهندس کامپیوتر نخبه و مخترع مملکت بوده ای.
بی خیال عزیزم، من هنوز هم و تا همیشه به تو می بالم برای تلاشت.
همین ماه پیش که لباس چین چین توردار دخترهایمان را چراغ چشمک زن زدی و مثل ماه در عروسی خواهرم می درخشیدند، باز هم دلم غنج می رفت برای خوش فکری هایت که چه بخواهی چه نخواهی از وجودت سرریزند.
امیدوارم رهبررم و شهدای راه علم و فن آوری کشورم از تلاشهای گمنام و سر به زیر تو راضی باشند. همین کافی ست.
#زهرا_آراستهنیا
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
@ARASTEHNIA
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
#سحرنوشت۸
بسم الله الرحمن الرحیم
گلدانهای سبز خانهام شاخه روی شاخه ی یکدیگر دراز میکنند تا شاید قدری بیشتر از بقیه به نور برسند. این وسط هستن گلدانهای تنبلی هم که آن ته مینشینند و انگار نه انگار رقابت تا نور رسیدنی هست!
من اما گاهی خودم دست به کار میشوم و آن عقبی ها را هم بلند میکنم میآرم پیش نور.
دیدی خدا؟ خوشت آمد؟!
تا از دست های خالیام میگویم برایم میخوانند:
گرگدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟
ولی منِ صاحبخانه این گلدانها حواسم بهشان هست. این تازه منِ نامهربان بیحواس سربههوا هستم، تو که خدای کامل منی!
پس حق بده انتظار داشته باشم در اوج تنبلیهایم هم دستم را به نوربرسانی.
اصلا خودت که میدانی چقدر خودم را به تنبلی زدهام تا بیایی و مسئولانه در آغوشم بگیری و ببری ام تا نور.
از تو که پنهان نیست آن لحظه های سر روی سینهات گذاشتن و تنگ به آغوشت چسبیدنهای تنبلانه به تمام دنبال نور گشتنهایم میارزد.
من حالم به کنار تو بودن خوش است. حالم را خراب مخواه...
✍ #زهرا_آراستهنیا
التماس دعا
🌷در قرار شهیدانه ی امروز میخوانیم از ۸ شهیدی که تنها قدر یک مزار از دنیای ما خواستند:
https://alefdezful.com/8042
*منتشر بفرمایید*
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
#هنر_خوب
🛑 به مناسبت 20 فروردین روز هنر انقلاب اسلامی
خوب است هنر، که انقلابی باشد
سیراب کند، نه چون سرابی باشد
در آخور این و آن نباشد سر او
دور از عمل شنیع لابی باشد
دنبال صلاح باشد و خوب شدن
نه اینکه خودش اِند خرابی باشد
از باب مثال، موز پرکار و مفید
نه خاطره ی سیب و گلابی باشد
با گفتنِ از سیب و گلابی نو شد
برجام که یک زخم حسابی باشد
در مبحث اعتماد، امضای کری
همپای کلیپهای «خابی» باشد
القصه هنر اگر سیاسی هم نیست
زشت است سگ دلاریابی باشد
این بیت بهانه شد که گویم از عشق
تا رنگ خلیج فارس آبی باشد
✍ زهرا آراستهنیا
منتشر شده در #روزنامه_ایران ۲۱فروردین ۱۴۰۱
#طنز
@arastehnia
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
#سحرنوشت۹
بسم الله الرحمن الرحیم
دستمال برمیدارم و گوشه گوشه ی خانه را برق میاندازم. شیشه پنجره را اما دوباره و سه باره ها میکنم و دست میکشم تا خوب خوب خوب آسمان درش پیدا شود. سمت ستاره ها نگاه میکنم اما چشمم درست خیره به چشمان روشن توست. یادش بخیر مادربزرگم که میگفت: «در را باز کن کمی خدا را ببینیم!» هوایش را داشته باش خیلی دوستت داشت و خیلی هم توی دنیایت سختی کشید.
نمیدانم وقتی که من هم رفتم کسی با تو هواداریام را زمزمه میکند؟ ای کاش اینگونه باشد اما من زمزمه های نیمه شب خودم را بیشتر دوست دارم. هرچه باشد خودم بیشتر از این و آن حق به گردن خودم دارم آنقدر که اگر بتوانم از خودم حلالیت بگیرم ابربدهیام را پرداخت کردهام.
باید طرح شفافیت را سریعتر ببرم به صحن علنی دلم. اعتراضهای آییننامهای عقل وارد نیست، باید به شفافیت برسم تا به قول سهراب و به رسم انار، دانه های دلم پیدا باشد که:
پرنقشتر از فرش دلم بافتهای نیست
بس که گره زد به گره حوصلهها را
حوصلهام سر رفته از پنهان کردن تمام آن چیزهایی که تو و کاتبان درگاهت خوبتر از من میدانیدشان. باید با خودم رو راست باشم! تا سد تحریمهای گناه را از سر راه خودم بر ندارم، رسیدن به هیچ توافقی برای آرامش دلم امکان پذیر نیست.
مرا در حصن حصینت که ولایت علی ابی طالب است صیانت بفرما و از عذابت ایمن دار، ای مهربان تر از ضامن آهو
آمین یا رب العالمین
✍ زهرا آراسته نیا
🌷راستی میدانستید شهید مدافع حرم، شهید سید مجتبی ابوالقاسمی، برای شفاعت راهیان راه ولایت با همه شهدا هماهنگ کرده؟! 👇
🌷http://alefdezful.com/6241
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
#سحرنوشت۱۰
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ای آنکه جانم به جانت بند است. سلام ای آنکه بودنم به خواست تو و برخاستنم به اراده ی توست. تویی که اجازه دادی دهان بگشایم و تویی که هیچ کارت بیهوده نیست، پس باید بیابم حکمت دهان گشودنم را.
و مگر میشود تو اجازه ام داده باشی که از تو بخوانم و در پی این از تو خواندن آمرزش و رحمت و مغفرتت نباشد؟
آسمان سیاه، رفته رفته به سپیدی میگراید و من این را نشانه ای میدانم بر زدوده شدن سیاهی های قلبم.
و مگر قلب کوچک من چقدر میتواند سیاه باشد که قدرت به روز کشاندن آسمان شب، آن را سپید نخواهد؟
حالا، درست همین حالا که صدای اذانت مرا به خویش میخواند، بار دیگر امید مغفرتت وجودم را فرا گرفته و جرأت بوسیدن روی ماه تو را در خود میبینم.
آغوش وا کن، ای مهربانترین دلبر هستی که ناچیزترین عاشق بیمقدارت هوای در آغوش تو بودن دارد، هر چند لایقش نیست. اما مگر در آغوش تو بودن بسته به لیاقت و مقدار ماست؟! تو بزرگی و به قدر بزرگی خودت رفتار میکنی بی آنکه به بی مقداری بندهات بنگری.
مرا شبیه خودت بگردان که عاشق باید شبیه معشوق باشد و گرنه وصال ممکن نیست.
و مرا جز وصلی عاشقانه با تویی که دوستش دارم آرام نخواهد کرد.
آمین ای مهربان ترین عاشق ها🤲🏻
✍️ زهرا آراستهنیا
التماس دعا برای همه ملتمسین دعا
🌷 میخواستند دامادشان کنند، حتی لباسهای عروسیشان را هم خریده بودند، پدر و مادر شهیدان نورعلی و حمید زادهگندم...
👇👇
https://alefdezful.com/89
🌷🌷🌷🌷
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c