قافيه
قافيه در شعر فارسی نقش مهمی دارد و از عناصر اصلی شعر به شمار می رود.
چه در شعر سنتّی و چه در شعر سپيد كه ويژگيهای خاص خود را دارد و با تشخّص بخشيدن به كلمات باعث تاثير موسيقايی می شود كه اگر چنين نباشد نمی تواند جبران كمبود وزن شعر سپيد را بنمايد.
قافيه در شعر سنتّی جای خاص خود را دارد و بر اساس آن قالب های شعری به وجود آمده اند و اگر ضعيف باشد باعث ضعف سخن می شود.
اين قافيه در شعر نيمايی نيز وجود دارد اما جای خاص ندارد.
«شعر بی قافيه آدم بی استخوان است.» (نيما يوشيج)
در گذشته قافيه را همسانی واج های اواخر مصراع ها يا ابيات كلام منظوم می دانستند؛اما در شعر معاصر،قافيه مفهومی گسترده تر از تعريف قديمی خود دارد و می توان آن را هم سانی واج های آخر واژه های شعر دانست كه با توجه به جايگاه آن در مصراع يا سطرهای شعر به انواع مختلف آغازی، درونی و پايانی تقسيم می شود.
شاعر شعر سپيد وقتی به ضروری نبودن وزن در اين نوع شعر پی برد،بر ضرورت و كارآيی قافيه مطمئن شد.
اما او قافيه اش را متفاوت با شعر سنتّی و نيمايی مي آورد. او نه جايگاه قافيه در پايان مصراع را پذيرفته است و نه ساختار تشابهی حروف قافيه را.
او گاهی قافيه و حتّی رديف هايی بر خلاف شعر سنتّی كه در پايان مصراع هاست در آغاز يا ميان مصراع ها و گاهی بندها نيز می آورد و گاهی الزاماً حروف مشابه ای هم ممكن
است نداشته باشند.
وقتی قافيه بر زبان جاری می شود با برگشت صامت ها و مصوت های مشابه،لذّت موسيقايی را كه از كلمات در نظر داريم در خاطر ما تجديد می كند.
تویی كه بر سر خوبان كشوری چون تاج
سزد گر همه دلبران دهندت باج
(حافظ)
قافيه خود نوعی وزن است و هر چه حروف مشترك قافيه بيشتر باشد اين آمادگی را برای لذّت بردن از موسيقی قافيه های بعدی برای ما فراهم می كند.
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنياد مكن تا نكنی بنيادم
(حافظ)
اگر قافيه همراه رديف آورده شود تاثير بيشتری خواهد گذاشت و از موسيقی شعر بيشتر احساس لذّت خواهيم كرد.
تا ز ميخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاك ره پير مغان خواهد بود
(حافظ)
@arayehha
قافيه در شعر سپيد
در شعر سپيد، شاعر به قافيه به عنوان يك كلمه ی ساده برای پايان بندی مصراع ها و ابيات نگاه نمی كند؛بلكه همواره می كوشد قافيه را از كلماتی انتخاب كند كه در شعر تشخّص و امتيازی داشته باشد.
«اگر شاعر بخواهد در شعر روی كلمه ی خاصی تكيه كند اگر آن كلمه را در قافيه قرار دهد اين تشخّص و برجستگی در حد اعلاي خود خواهد بود.»
(شفيعی كدكنی)
قافيه می تواند نقطه ی اوج و زيبايی شعر باشد. قافيه علاوه بر معنی از نظر صوتی نيز به ادای مفهوم كمك می كند و به جنبه های بصری آن نيز بايد توجه داشت.
آندره مروا در اين خصوص می گويد: «قافيه، وزن را فزونی می بخشد و انتظار و اشتياقی در شخص به وجود می آورد. نثر از آن جهت بهتر است كه بيشتر ما را غافلگير می كند. شعر به عكس از آن چه به دنبال خواهد آمد خبر می دهد. ذهن انسان مترصد قافيه است و چون به آن برخورد احساس لذّت می كنيم.»
هنگامی كه قافيه در شعر می آيد خواننده يا شنونده به ياد قرينه می افتد و از آن قرينه مطالبی را كه با آن پيوستگی دارد تداعی می كند و اين تداعی باعث می شود كه ذهن خواننده، متوجه ی زيبايی ذاتی كلمات
شود.
ديگر از خصوصيات قافيه، تاثيری است كه در پيوستن مصراع ها و گاهی پيوند دادن بندها به يكديگر دارد كه باعث حفظ وحدت ساختمان شعر می شود و در عين حال تمايز و دگرگونی استقلال مصراع ها را باعث می گردد.
شاملو نيز در شعر سپيد خود با اين كه اوزان عروضی را در هر شكلی به كلّی مردود می شمارد و آن را چيز دهن پركنی مي داند؛ولی از نقش قافيه غافل نيست و حتّی آن را مايه گرفته از سيرت شعر مي داند.
«در شعر سپید قافيه نيز به دلخواه يا به اجبار آورده نمی شود و جزء صورت شعر نيست بلكه از سيرت آن مايه مي گيرد... اسباب بزك نيست از روي حساب در كار می نشيند و لاجرم زيباست چرا كه مفيد است.»
@arayehha
قافيه در توانمند سازی موسيقی شعر سپيد، نقش بسيار برجسته ای دارد و گاهی مانند شعر سنتّی كه از تكرار حرف يا حروف و حركات ماقبل آنها در آخرين واژه ی هر مصراع يا بيت تشكيل يافته است سود می برد.
تكيده
زبان در كام كشيده،
از خود رميدگانی در خود خزيده
به خود تپيده
(شاملو)
«تكيده، كشيده، خزيده و تپيده» واژه های قافيه هستند و در حروف «يده» با هم مشترك اند.
گاهی قافيه فقط حرف يا حروف الحاقی دارد كه آن هم می تواند موسيقی شعر را بيشتر كند.
در گردش چار هجای سال دريافته ای،
شهادت داده ای
كه راز خدا را
در قالب آدمی به چشم ديده ای
(شاملو)
در اين شعر حروف «ه ای» الحاقی است و قافيه حرف يا حروف اصلی ندارد. البته درصد اين نوع قافيه در شعر سپيد،بسيار نيست.
قافيه هميشه با اتّكا به حرف روی (آخرين حرف اصلی واژه ی قافيه) و همسانی كلمات به وجود نمی آيد.
مثلاً شاملو با افزودن حرف«ی» به آخر بعضی كلمات كه تناسبی با هم ندارند در آنها نوعی تناسب و هماهنگی به وجود می آورد كه در واقع ناشی از تكرار مصوت «ی» است مانند: «لب، دست و...» در شعر:
لبی
دستی و چشمی
قلبی كه زيبايی را
در اين گورستان خدايان
به سان مذهبی
تعليم می كند
(شاملو)
@arayehha
يا در شعر زير كه «خندانی» و «نامی» طبق قواعد شعر سنتّی نمی توانند با هم قافيه شوند ولی به خاطر مصوت «ا» و يكسانی مصوت «ی» بين آنها هم صوتی ايجاد شده و كار قافيه را برای ايجاد موسيقی انجام می دهد.
فغان
كه در پس پاسخ و لبخند
دل خندانی نيست
بهاری ديگر آمده است
آری
اما برای آن زمستان ها كه گذشت
نامی نيست
نامی نیست
(شاملو)
تكرار قافيه نزد علمای بلاغت از معايب شعر محسوب می شود و تنها تكرار آن را در مصراع چهارم غزل و يا قصيده آن هم به شرط اين كه به حسن كلام بيفزايد جايز می دانند كه در اين صورت از صنايع بديعی نيز محسوب می شود و به آن «ردالقافيه» می گويند و عموماً شاعران از آن پرهيز داشته و به ندرت در شعر آن ها به چشم می خورد.
دوش از مسجد سـوی ميخانه آمـد پير مـا
چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما
ما مريدان روی سوی قبله چون آريم چون
روی سـوی خـانـه ی خمار دارد پير مـا
(ديوان حافظ)
در قافيه ی شعر سپيد هم مانند شعر سنتّی، خاصيت تكرار وجود دارد و چون تكرار از قوی ترين عوامل تاثير است و بهترين وسيله برای القای عقيده يا فكر.
وقتی شاعر موضوعی را در شعر خود مطرح می كند با هر قافيه ای كه می آورد قسمت قبل را در ذهن ما زنده می كند و با قافيه ی بعدی،مجموعه ی دو قسمت قبل را و همين طور تا هر چه قافيه ها در يك صورت مشترك تكرار شوند اين تاثير وجود دارد زيرا در اين نوع
تكرار ذهن خواننده يا شنونده هيچ گونه توجه ای به تكرار ندارد بلكه با آمدن كلمات مشابه، ذهن،خود،آن چه را كه قبلاً شنيده است تداعی می كند و اين تداعی ها در حقيقت نوعی تكرار است و در پذيرش مقصود
شاعر سخت موثّر و از اين رو است كـه نيما می گـويـد:
«قـافيه زنگ مطلب است هر جـا مطلب عـوض شد قـافيه نيز عـوض می شـود.»
(نيما يوشيج)
@arayehha
رديف
رديف يك يا چند واژه است كه در مصراع های شعر عيناً بعد از واژه های قافيه تكرار می شود و اگر شعر رديف داشته باشد علاوه بر قافيه، رعايت رديف نيز الزامی است.
در موسيقی كناری شعر، رديف همراه قافيه است و به آن غنا و زيبايی می بخشد. رديف در انواع شعر فارسی وجود دارد و به شعری كه رديف داشته باشد «مردف» می گويند.
رديف از ويژگی های شعر فارسی و اختراع ايرانيان است و جزئی از ساختمان ظاهری و فرم شعر فارسی به شمار می رود.
علّت توجه ايرانيان به رديف،از نظر موسيقايی و زبان شناختی بوده است.
شاعر برای تكميل موسيقی قافيه از رديف كمك می گيرد تا حروف مشترك پايان قافيه را كه يكی دو حرف بيشتر نيست فزونی بخشد و موسيقی شعرش را كامل كند.
اكثر غزليات خوب فارسی دارای رديف هستند و شعری كه رديف داشته باشد از نظر موسيقايی غنی تر است.
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشين کوی سربازان و رندانم چو شمع
(حافظ)
از طرف ديگر، رديف، شاعر را محدود می كند و آزادی احساس و تخيل را از او می گيرد اما مجال بيشتری به او می دهد تا قافيه را با آن رديف در نظر بگيرد و مفاهيم زيبايی به وجود آورد.
در شعر سنتّی، اولين مصراع يا بيت شعر به واسطه ی داشتن رديف،آهنگی در ذهن خواننده ايجاد می كند كه خواننده پس از آن انتظار دارد همان آهنگ آغازين را بشنود و احساس كند و اگر چنين نشود لذّت نمی برد.
يكی از نقش های رديف،تاثيری است كه در ايجاد تعبيرات خاص زبان شعر و توسعه ی مجازها و استعاره ها در شعر دارد.
@arayehha
رديف در شعر سپيد
در شعر پيش از اسلام، گـاهی شعر، فاقد قـافيه و تنها دارای رديف است.
در شعر سپيد نيز اين ويـژگی ديـده می شود.
سال بد
سال باد
سال اشك
سال شك
سال روزهای دراز و استقامت های كم
سالی كه غرور گدايی كرد
سال پست
سال درد
سال عزا
(شاملو)
شعر دارای رديف آغازی است اما قافيه ندارد.
گاهی رديف چنان بر شعر غلبه دارد كه جز يك كلمه، تمام مصراع رديف محسوب می شود.
تاريك تَرَك يافتم از آفتاب
خود را.
پی سوز انديشه را كه چه ت اوفتاد
كه برافراشتی؟
تابان تَرَك يافتم از آفتاب
خود را.
(شاملو)
رديف شعر سپيد، گاهی كوتاه و گاهی بلند است. رديف، گاهی يك هجا بيشتر نيست. مانند رديف كوتاه و آغازين «در» كه در بيست و چهار مصراع پشت هم تكرار شده است:
در زير تاق عرش، بر سفره ی زمين
در نور و در ظلام
در های و هوی و شيون ديوانه وار باد
در چوبه ها دار
(شاملو)
رديف آغازين بلند نيز در اين نوع شعر ديده می شود.
اندكی بدی در نهاد تو
اندكی بدی در نهاد من
اندكی بدی در نهاد ما . . .
@arayehha
گاهی رديف می تواند دو واژه يا بيشتر باشد.
خوش بينی برادرت تركان را آواز داد
تو را و مرا گردن زدند
سفاهت من چنگيزيان را آواز داد
(شاملو)
گاهی رديف يك يا چند جمله است.
خسته
شكسته و
دل بسته
من هستم
من هستم
من هستم
(شاملو)
گاهی رديف نيز همانند قافيه در آغاز می آيد و در آخر مصراع،قافيه هم آورده می شود.
خونی كه می دهی
خونی كه مي گيری
خونی كه می فشانی
خونی كه می خوری
(شاملو)
گاهی رديف در درون مصراع می آيد همان گونه كه در وزن دوری،رديف در درون مصراع می آيد.
آن گاه بانوی پـر غرور عشق خود را ديدم
در آستانه ی پـر نيلوفر،
كه به آسمان بارانی می انديشيد
(شاملو)
@arayehha
رديف ممكن است اسم باشد. واژه ی «ديوارها» در شعر زير رديف آغازی و از نوع اسم می باشد.
ديوارهای عايق، خوددار، اخم ناك!
ديوارهای سرحد با ما و سرنوشت!
اندوده با سياهی بسيار سرگذشت
(شاملو)
رديف ممكن است حرف باشد.
اي مقدس خوردنی:
سمنوی بهاری راز!
ای آغاز!
ای خشم تپنده در ناز!
ای زخم عطرآگين،
ای زخم مقدس،
ای زخمه ی ساز!
(شاملو)
واژه ی «ای» در اين شعر رديف آغازی و حرف ندا می باشد.
رديف ممكن است فعل باشد.
ای خوب!
ای زمرد رويان
ره با صدای پاك تو،
كوتاه می شود
الفاظ،
در حسرت لبان تو،
چون آه می شود
(شاملو)
گاهی رديف در آغاز و بدون قافيه می آيد.
دختران دشت
دختران انتظار!
دختران اميد تنگ
در دشت بی كران
(شاملو)
«دختران» رديف آغازی شعر است و شعر قافيه ندارد.
گاهی رديف قبل از قافيه قرار می گيرد. مانند «خود» در شعر زير:
گرچه انسانی را در خود كشته ام
گر چه انسانی را در خود زاده ام
(شاملو)
گاهی رديف در اول و آخر مصراع هم زمان می آيد.
در گذرگاه نسيم سرودی ديگرگونه آغاز كردم
در گذرگاه باران سرودی ديگرگونه آغاز كردم
در گذرگاه سايه سرودی ديگرگونه آغاز كردم
(شاملو)
در اين شعر هم در آغاز و هم در پايان مصراع، رديف آمده است.
در شعر سپيد، گاهی رديف، جانشين قافيه می شود و يا به عبارت ديگر،رديف،بدون حضور قافيه، مستقلاً عمل می كند؛
چيزی كه در شعر كهن امكان پذير نبود؛زيرا در شيوه ی شعر كهن،رديف هميشه با قافيه می آيد و مكمل قافيه است و به طور مستقل نمی تواند در شعر عرض اندام كند.
من برگ را سرودی كردم
سرسبزتر ز بيشه
من موج را سرودی كردم
پر نبض تر ز انسان
من عشق را سرودی كردم
پر طبل تر ز مرگ
(شاملو)
@arayehha
4_5771442340715562393.mp3
15.42M
🎧آهنگ بسیار زیبا و عاشقانه_عارفانه
شعر از سعدی
❌بر وزن : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن
چند بیت غزل هم بر وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن
💛 👇
@arayehha
➖➖➖➖➖➖➖➖
#خط_عروضی چیست ؟
عزیزان توجه کنید برای تقطیع شعر حتما باید خط عروضی رو بلد باشیم
این مطلب خیلی مهمه و کاربردی
برای تعیین وزن یك شعر چهار قاعده باید در نظر گرفت:
1) درست خواندن شعر و درست نوشتن آن
طاعت آن نیست كه بر خاك نهی پیشانی صدق پیش آر كه اخلاص به پیشانی نیست
را وقتی درست بخوانیم (طاعت آن) به صورت (طاعتان) تلفظ میشود. در تعیین وزن شعر باید خط را تا ممكن است به صورت ملفوظ نزدیك كرد این خط ،خط عروضی نام دارد.در نوشتن شعر به خط عروضی رعایت چند نكته لازم است:
1)اگر در فصیح خواندن شعر همزه ی آغاز هجا (وقتی قبل آن صامتی باشد)تلفظ نشود در خط نیز همزه را باید حذف كرد چنان كه در شعر فوق (طاعت آن) با حذف حمزه به صورت (طاعتان) تلفظ می شود
2)در خط عروضی باید حركات(مصوت های بلند) گذاشته شود(حركاتی مانند مصوت بلند همیشه دومین حرف هجا است). كلماتی مانند (تو) (دو) به صورتی تلفظ میشوند باید نوشته شوند
3)حروفی كه در خط هست اما به تلفظ در نمی آید در خط عروضی حذف میشود. مانند(خویش) كه به این صورت نوشته می شود( خیش)
4)قبلا گفتیم كه مصوت دومین حرف هجا است لذا حروف (و) (ا) وقتی دومین حرف هجا است مصوت هستند و دو حرف به حساب می اید به عنوان مثال (سار)
5)حرفی كه به صورت مشدد تلفظ شود باید به صورت دو حرف نوشته شود مانند عزت كه باید به صورت عززت نوشته شود
@arayehha