آرایه های ادبی
☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘
۴ آبان سالروز درگذشت يحيى دولتآبادى
(زاده ۱۸ دی ۱۲۴۱ اصفهان -- درگذشته ۴ آبان ۱۳۱۸ تهران) مشروطهخواه و نماینده مجلس شورای ملی
او در پنج سالگى به همراه خانواده از اصفهان به عتبات مهاجرت كرد و پس از بازگشت به ايران از سال ۱۲۵۱ به اتفاق خانواده به خراسان و تهران سفر كرد و در سال ۱۲۶۰ به اصفهان بازگشت. در آنجا با ميرزاى کرمانى و احمد روحى ملاقات كرد و دوباره به عراق رفت و در حوزه درس ميرزاى شيرازى و محمدتقى شيرازى شركت كرد و بعد از بازگشت به ايران در اصفهان و تهران، نزد ميرزا ابوالحسن زواره اردستانى، معروف به ميرزاى جلوه به تحصيل پرداخت. او در سال ۱۲۷۶ به استانبول رفت و در آنجا با ميرزا حسنخان دانشاصفهانى و زينالعابدين مراغهاى آشنا شد و در همين شهر با همكارى دهخدا روزنامه فارسى «سروش» را داير كرد. وى در سال ۱۲۸۷ به تهران آمد و در چند دوره به نمايندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد و مسافرتهايى هم به كشورهاى اروپايى داشت.
او از پيشگامان فرهنگ نوين در ايران و با توجه به تحصيلاتش در مكتبخانهها و شناخت آنها از نزدیک، در تأسيس مدارس جديد كوشش فراوان کرد كه تأسيس مدارس، مديريت و نوشتن و نشر كتب درسى ابتدایى از جمله فعالیتهای اوست.
او از جمله مشهورترين و بزرگترين رجال سياسى عصر مشروطه و دوران پس از آن تا اوايل حكومت رضاشاه بهشمار مىآيد که پستهاى سياسى بسيارى را در مقاطع متعدد تجربه كرد.
وی به همراه ديگر مبارزان در مشروطه و ملى كردن نظام ايران، قدمهاى فراوان برداشت و زندگى پر فراز و نشيبى داشت كه در كتاب «حيات يحيى» به قلم آورده است. از جمله ديگر آثار مشهور او مىتوان به «شهرناز» اشاره كرد كه از جمله نخستين رمانهايى فارسى بهحساب مىآيد. وى دايى همايون صنعتىزاده نویسنده و كارآفرين ايرانى است. وی خوشنويسى زبردست بود و در نستعليق مهارت داشت.
آثار:
شجره طيبه
دوره زندگانى يا غضب حق اطفال
تاريخ معاصر يا حيات يحيى
حقيقت راجع به قرارداد مجلس
نهال ادب
ارمغان يحيى
شرح حال ميرزاتقىخان امیرکبیر
حيات يحيى
شهرناز
#یحیی_دولت_آبادی
@arayehha
آرایه های ادبی
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۴ آبان سالروز درگذشت علیاشرف درویشیان
(زاده ۳ شهریور ۱۳۲۰ کرمانشاه -- درگذشته ۴ آبان ۱۳۹۶ تهران) نویسنده
او داستاننویس و پژوهشگر حوزه ادبیات عامه بود که بسیاری از افسانهها را در کتاب افسانهها و متلهای کردی آورده است.
درباره قصههای کودکیاش میگفت:
"در زندگی پای قصههای خیلی از قصه گویان نشستم، اما مادر بزرگم از همه آنها بهتر بود و به آنچه میگفت آگاهی کافی داشت. افسانه را با آب و تاب و با سود جستن از مثلها و اصطلاحات محلی بیان میکرد. آنها را با مسائل روز و نکتههای مورد علاقه ما میآمیخت، آرام و بیشتاب قصه میگفت و عقیده داشت که گفتن متل در روز سبب کسالت و خستگی میشود، بنابراین همیشه شبها و بهویژه پیش از خواب برای ما قصه میگفت. پدرم هم قصهگوی خوبی بود، اما نه به اندازه مادربزرگم. او کم سواد بود و برای ما اشعار حافظ و باباطاهر را میخواند. نخستین کتاب داستانی که بهخانه ما آمد، امیرارسلان نامدار بود که من در ۹ سالگی در شبهای زمستان برای خانواده میخواندم".
وی در سال ۱۳۳۷ پس از گذراندن دوره دانشسرای مقدماتی کرمانشاه ۸ سال در روستاهای کرمانشاه و گیلانغرب آموزگار بود.
در سال ۱۳۴۵ در دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی و سپس تا کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی درس خواند و همزمان در دانشسرای عالی تهران تا رشته مشاوره و راهنمای تحصیلی پیش رفت.
او از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ به سبب نوشتن کتاب "از این ولایت" و فعالیتهای سیاسی، ۳ بار دستگیر و ممنوعالقلم شد و ۶ سال بهخاطر انتشار کتابهایش در زندان بود و مجموعه "فصل نان" و قصه "رنگینه" را در زندان نوشت و توسط همسرش بهخارج از زندان فرستاد.
وی در بسیاری از آثارش از جمله در آبشوران، سالهای ابری، فصل نان و همراه آهنگهای بابام به زندگی خودش و سختیهای آن سالها پرداخته است.
آثار:
بیستون.
آبشوران: نشرچشمه.
فصل نان: نشرچشمه.
همراه آهنگهای بابام: نشرچشمه.
گل طلا وکلاش قرمز.
ابر سیاه هزار چشم.
روزنامه دیواری مدرسه ما.
رنگینه.
کی برمیگردی داداش جان.
آتش در کتابخانه بچهها.
چون و چرا.
داستانهای محبوب من (۶ جلد): نشرچشمه.
سلول ۱۸.
سی و دوسال مقاومت در زندان.
افسانهها و متلهای کردی: نشرچشمه.
سالهای ابری (۲ جلد): نشرچشمه.
درشتی (مجموعه داستان کوتاه): نشرچشمه.
مجموعه ۲۰ جلدی فرهنگ افسانههای ایرانی با همکاری رضا خندان مهابادی.
واژهنامه گویش کرمانشاهی.
یادمان صمد (صمدبهرنگی).
شب آبستن.
از این ولایت: نشرچشمه.
قصههای آن سالها: نشرچشمه.
خاطرات صفرخان (صفر قهرمانیان): نشرچشمه.
#علی_اشرف_درویشیان
@arayehha
نکته📚
میگفت: این کتاب رو بخون وحشتناک قشنگه!
با خودم گفتم چطور میشه یه کتاب وحشتناک قشنگ باشه!
البته منظورش این بود که خیلی کتاب خوبیه، ولی همین دو صفت رو دم دست داشت و اگر دایرۀ واژگانش بیشتر و بهتر بود، حتماً صفتهایی بهتر به کار میبرد.
📚
👈 پیشوند «می» به فعل پس از خود نمیچسبد.
👈 با نیمفاصله نوشته میشود.
آسمان غرب کشور از فردا ابری میشود. ❌
آسمان غرب کشور از فردا ابری می شود. ❌
آسمان غرب کشور از فردا ابری میشود. ✅
#علیرضا_حیدری
@arayehha
هزار ابر عنایت بر آسمان رضاست
اگر ببارم از آن ابر بر سرت بارم
#غزل_مولانا
@arayehha
📘 کلید موفقیت در جهان رضایت است
ما باید همیشه راضی باشیم
از زبان خداوند: اگر فقط شما راضی باشید من میتونم بهتون کمک کنم
مردم فکر میکنند خداوند هم مثل آدمهاست و باید پیش او گریه و ناله کنی تا چیزی گیرت بیاد در صورتیکه اصلا اینطور نیست اگر رضایت داشته باشی چیزی کسب خواهی کرد با گله و شکایت خداوند چیزی نصیب کسی نمیکند
(شکر نعمت ، نعمتت افزون کند)
یا بقول قرآن (لئِن شَکرتُم لاَزیدنکُم)
اگر شکر کنید من نعمتم را به شما اضافه میکنم
ناله و شکایت در درگاه خداوند راه به جایی نمیبرد
@arayehha
بامداد آدینه (ناهیدشید آریایی) دوستان عزیزم به نیکی و شادی
هدیه امروز حافظ شیرین سخن به شما مهربانان
دیوان حافظ غزل شماره ۹۷
🌱🌹🎹🌹🌱💐🎼💐🌱🌹🎹🌹🌱
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش
به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج
بیاض روی تو روشن چو عارض رخ روز
سواد زلف سیاه تو هست ظلمت داج
دهان شهد تو داده رواج آب خضر
لب چو قند تو برد از نبات مصر رواج
از این مرض به حقیقت شفا نخواهم یافت
که از تو درد دل ای جان نمیرسد به علاج
چرا همیشکنی جان من ز سنگ دلی
دل ضعیف که باشد به نازکی چو زجاج
لب تو خضر و دهان تو آب حیوان است
قد تو سرو و میان موی و بر به هیئت عاج
فتاد در دل حافظ هوای چون تو شهی
کمینه ذره خاک در تو بودی کاج
معنی لغات غزل:
سزد = لایق
ستانی = از مصدر ستانیدن به معنی گرفتن
خطا ( ختا ) = نام شهری در ترکستان که مشک خیز است و زیبایان آن به حُسن مشهور
حبش = حبشه ، کشور سیاهان در خاور افریقا ماچین = چین بزرگ یا چین اصلی ( لغت نامه دهخدا )
بیاض = سفیدی
عارض رُخ روز = صفحۀ رُخسارِ خورشید
داج = تاریک
آبِ خضر = آبی که خضر از آن نوشید
این مرض = منظور مرض عشق است
کمینه = کم و حقیر
کاج = کاش و کاشکی
@atayehha
معنی غزل شماره ۹۷
(١ ) تويى كه از همهى زيبارويان كشور زيباتر و برتر هستى و شايسته است كه همهى دلبران به توباج دهند.[تاج ديگران بودن،كنايه از سر و سرور بودن و باج دادن كنايه از اطاعت و پيروى است. پسمىگويد:تو از همه زيباتر و برترى و همه بايد از تو اطاعت كنند.]
( ٢) چشمان شوخ و پر كرشمهى تو،سرزمين ختا و حبش را به هم ريخته و آشفته كرده و سرزمين
چين و هند،خراجگزار زلف تواند.[ختا،سرزمين سفيد پوستان و حبش كشور سياه پوستان است.
در اين جا، در مقام تعميم،سراسر جهان-اعم از مركز سفيد پوستان و سياه پوستان-منظور نظر است.
ماچين و هند هم دو كشور پر جمعيت جهان هستند و در اين جا مقصود كثرت خراجگزاران زلف معشوقاست.]
(٣) سپيدى روى تو مانند روشنايى خورشيد و سياهى زلف تو مانند تاريكى شب است.
(۴ ) دهان شيرين تو موجب رواج و اشتهار آب خضر شده و لب شيرين تو،نبات مصرى را از رونق و رواج انداخته است.يعنى شهرت آب خضر از آن است كه آن را بارها به دهان تو مانند كردهاند.و لبتو آن قدر شيرين است كه نبات مصرى را تحت الشعاع خود قرار داده و از رونق انداخته است.
(۵ ) من از اين بيمارى،حقيقتا شفا نخواهم يافت،زيرا كه از جانب تو اى عزيز،اميدى به مداوا و معالجه نيست.[دواى درد من وصال توست.اما اميدى به وصال تو ندارم.]
(۶) اى عزيز من،چرا دل نازك مرا-كه مانند شيشه شكننده است-از روى سنگدلى مىشكنى؟
(٧ ) لب تو مانند خضر و دهانت مانند چشمهى آب زندگانى و قد تو مانند سرو،كمرت به نازكى مو و
اندامت به سپيدى عاج است!
( ٨ ) آرزوى شاهى مانند تو در دل من افتاده است؛كاش من كوچكترين ذرهى خاك درگاه تو بودم.
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری
@arayehha
4_5972180865793394282.mp3
327.7K
فایل صوتی غزل شماره ۹۷
با صدای استاد موسوی گرما رودی
@arayehha
نقاب سنبل تر برشکن تجلّی را
بسوز زآتش عارض حجاب تقوی را
#ابنحسام خوسفی
سه تشبیه اضافی زیبا دارد که عبارتند از:
۱.نقاب سنبل؛
۲. آتش عارض؛
۳. حجاب تقوی
سنبل هم خودش استعاره مصرحه از مو است.
بسوز: فعل دو وجهی است که در معنی سوزاندن آمده است.
نقاب شکستن: کنایه از آشکار کردن کردن
پرده سوزاندن: هم کنایه میشه گرفت از از دین خارج کردن کسی.
نوع را: حرف اضافه در مصراع اول و را مفعولی در مصراع دوم
معنی: برای آشکار کردن صورت خود، موهای چون نقاب را از چهره کنار بزن و با آتش صورت خودت، پرده عفاف و تقوی را بسوزان و مردم را از دینداری خارج کن.😅
@arayehha
4_6019384819824203330.mp3
4.53M
در كلاس روزگار
درسهاي گونه گونه هست
درس دست يافتن به آب و نان
درس زيستن كنار اين و آن
درس مهر
درس قهر
درس آشنا شدن
درس با سرشگ غم ز هم جدا شدن
در كنار اين معلمان و درسها
در كنار نمره هاي صفر و نمره هاي بيست
يك معلم بزرگ نيز
در تمام لحظه ها تمام عمر
در كلاس هست و در كلاس نيست
نام اوست : مرگ
و آنچه را كه درس مي دهد
زندگي است !!
🖋 #فریدون_مشیری
📓 لحظه ها و احساس
🎙 حسین یونسی
@arayehha