حضور عناصر خیال در این سروده کوتاه پُر رنگ است. واج آرایی یا نغمه حروف در صامت « م » در مصراع نخست و مصوّت « ا » در مصراع دوم وجود دارد. یک سلسله از تناسب را در واژگانِ شاخ ( شاخه)، تلاجن، نیلوفر، سرو کوهی و درّه می بینیم و سلسله ای دیگر را در کلمات چشم، دست و پا و نیز در واژه های رنگ، سیاهی و سایه مشاهده می کنیم.
در مصراع « تو را من چشم در راهم » تکرار دیده می شود و چشم در راه کنایه از منتظر ماندن و در انتظار کسی یا چیزی بودن است.
در مصراع پنجم درّه ها از لحاظ شکل ظاهری به مارهای مُرده یا خفته تشبیه شده اند. در مصراع ششم ترکیبات« دست نیلوفر» و « پای سرو کوهی» اضافه استعاری و تشخیص هستند.
سخن پایانی اینکه:
نیما با ارائه شعری کوتاه و منسجم که در آن مضمونی ارزشمند و تأمّل برانگیز را به مخاطبان خود عرضه نموده است، توانسته است با استفاده از صوّر خیال، بهره گیری از عناصر طبیعت و ترسیم سیمای جامعه روزگار خود در بیانی نمادین، خواننده را مجذوب نماید و در او تأثیر بگذارد.
#عباس_رسولی_املشی
❄️☃️
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═
چهاردهم دی ماه
زادروز «حسین محی الدین الهی قمشه ای» ادیب، نویسنده، شاعر، مترجم و مولوی شناس
@arayehha
۱۴ دی زادروز حسین محیالدین الهیقمشهای
(زاده ۱۴ دی ۱۳۱۸ تهران) نویسنده، مترجم، نقاش، خوشنویس و استاد زيباییشناسی
او فرزند مهدی الهیقمشهای، فیلسوف، عارف، مجتهد، استاد دانشگاه، شاعر و مترجم معروف قرآن است.
وی تحصیلات دانشگاهی را در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران تا درجه دکتری به پایان برد و نیز تحصیلات حوزوی را نزد پدر و استادان دیگر دنبال کرد.
تحصیلات حوزوی وی شامل دوره کامل دروس و مباحث اسلامی از جمله اخلاق، منطق، فلسفه و کلام، فقه اسلامی، زبان و ادبیات عرب، ادبیات فارسی با تمرکز بر شعرای عرفانی همچون نظامی، مولانا، سعدی، حافظ و محمود شبستری است.
او در دانشگاه تهران و سایر مراکز آموزش عالی در داخل و خارج کشور پرداخته و در کنار آن به تألیف و ترجمه در زمینه عرفان و ادبیات و زیباییشناسی مشغول شد و در سال ۱۳۵۸ قریب به یکسال نیز ریاست کتابخانه ملی ایران را عهدهدار بود.
همسرش، پروین زندی، دارای درجه دکتری در رشته علوم و صنایع غذایی و استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و مؤلف و مترجم کتابها و مقالات زیادی در زمینه علوم غذایی است.
وی هدف خود را «آشنا کردن انسانها، به خصوص جوانان و نوجوانان با لذتهای متعالی که از زیبایی، دانایی و نیکویی سرچشمه میگیرند» میداند. این لذات را «مائدههای آسمانی و غذای روح» میداند و معتقد است که همه جنگها و فسادها در عالم در اثر بیاعتنایی به این مائدههای آسمانی است. لذات مادی، از آنجا که دارای انواع محدودیت است، همیشه مورد نزاع و کشمکش و دستمایه جنگها و استثمارها و استعمارها بودهاست؛ لذاتی که نهایتاً به خور و خواب و خشم و شهوت باز میگردد.
نظریه لذات متعالی میکوشد که سطح لذات مردمان را از فرود به فراز آورد و آن قلمرو زرین ادبیات، هنر و اخلاق است. آنجا بهشت است از آنکه کسی را با کسی پیکار نیست. اگر همه مردمان چون "سورن کییِرکِگارد" عاشق موتسارت شوند باکی نیست و دوئلی نخواهد بود. اینجا فلک بیپایان و نامحدود است و همه میتوانند هرآنچه نزدشان محبوب است، با دیگران تقسیم کنند. هموار کردن راه رسیدن به این لذات از طریق ادبیات ارزنده کلاسیک، هدفی است که وی دنبال میکند و در آثارش منعکس شدهاست.
آثار:
وی دارای تألیفات و ترجمههای متعددی است و تعداد زیادی سخنرانی به زبانهای فارسی و انگلیسی در دانشگاهها و سازمانهای مختلف داخل و خارج از کشور ایراد کرده که برخی از آنها از طریق رسانه ملی پخش شده است.
@arayehha
"بجز از عشق نگویم نکنم هیچ بیانی"
سر سودای که داری تو که سود دو جهانی
عاشق روی تو باشند همه خیل ملایک
عنکبوتی است جهان دام نهان کرده به هر سو
باطن ذات تو باغی است پر از سنبل و ریحان
دل به مردار چه بندی تو که سیمرغ زمانی
جانب وصل تو پویند همه عالی و دانی
حیف باشد چو تو مرغی که در این دام بمانی
آهوی جان ز چه در وادی بی ذرع چرانی
طمع سیم و زر و وسوسه ی جاه و مقامات
گوش خود دور کن از غلغله ی زاغ و زغن ها
عاقلان، یوسف جان را مفروشید به درهم
طفل عشقم چه کنم جز سخن عشق ندانم
از کفت بُرد به یغما گهر نقد جوانی
تا بگویند به گوشت همه اسرار نهانی
عاشقان، اشک روان را مفروشید به نانی
بجز از عشق نگویم نکنم هیچ بیانی
#حسین_الهی_قمشه_ای
@arayehha
بشنو از نی چون حكایت میكند
از جداییها شكایت میكند
#مولانا
سخن را از نی باید شنید، از آن كس كه نیست؛ آن كس كه هست از هواهای خود میگوید و حدیث نفس میكند و حكایت او شكایت از محرومیتها و ناكامیهای خاكی اوست. یا حكایت توفیقات وهمی و خیالی كه او را معجب و مغرور میكند و به جور و ستم وامیدارد.
اما آن كس كه بندبند وجودش را از هواهای خویش خالی كرده و چون نی لب خود بر لب معشوق نهاده و دل به هوای او و نفس او سپرده است، حكایتی دیگر و شكایتی دیگر دارد.
"حسین محی الدین الهی قمشه ای"
@arayehha
آرایه های ادبی
۱۴ دی زادروز حسن لاهوتی
(زاده ۱۴ دی ۱۳۲۳ سبزوار – درگذشته ۱۷ اسفند ۱۳۹۱ آمریکا) نویسنده، مترجم و مولویپژوه
او پس از دریافت لیسانس در رشته زبان انگلیسی از دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد شد، فوق لیسانس را از دانشگاه ایالتی میشیگان «MSU» دریافت کرد و بعد از انقلاب به مشهد بازگشت. وی از سال ۱۳۶۳ بهعنوان مترجم در بنیاد پژوهشهای آستانقدس رضوی مشغول شد و نیز به تدریس در دانشگاه پرداخت. وی از شاگردان و همراهان جلالالدین آشتیانی بود و لاهوتی کتاب شرح مثنوی معنوی اثر رینولد نیکلسون را با راهنمایی و در کنار آشتیانی ترجمه کرد و بر آن تعلیق نوشت. ترجمه مجموعه ششجلدی شرح بر مثنوی معنوی (برگزیده چهاردهمین دوره کتاب سال ایران) شد. او جان جان، منتخبات دیوان شمس، دیگر اثر رینولد نیکلسون را نیز به فارسی برگرداند. از دیگر آثار لاهوتی میتوان به ترجمه دو کتاب شکوه شمس و محمد رسول خدا نوشته آنهماری شیمل، استاد دانشگاه هاروارد، اشاره کرد. همچنین ترجمه کتاب مولانا: دیروز تا امروز، شرق تا غرب نوشته فرانکلین لوئیس، استاد دانشگاه شیکاگو، نیز از دیگر کارهای اوست. کتاب ارغنون مولوی، تفسیری دقیق و ساده از چند داستان مثنوی معنوی، تنها تألیف اوست. همچنین بیش از پنجاه مقاله در نشریههای تخصصی همچون کلک، بخارا، گلچرخ، و حکمت و معرفت از او بهجای ماندهاست.
آرامگاه وی در باغ خواجه ربیع مشهد است.
آثار
تألیف:
ارغنون مولوی، تهران: نامک ۱۳۹۰
سوی هستی؛ داستان مولوی با مثنوی
تصحیح و مقابله مثنوی نیکلسون و نسخه قونیه
ترجمه:
مولانا: دیروز تا امروز، شرق تا غرب، نویسنده: فرانکلین لوئیس، تهران: نامک ۱۳۸۴
محمد (ص) رسول خدا، نویسنده: آنهماری شیمل، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۸۳
جانِ جان؛ منتخباتی از دیوان شمس همراه با ترجمه انگلیسی و توضیحات، جلالالدین محمدبن محمد مولوی، مصحح: رینولد الین نیکلسون، تهران: نامک ۱۳۸۱
شرح مثنوی معنوی مولوی (۶ جلد) نویسنده: رینولد الین نیکلسون، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۷۴
مسلمانان هند بریتانیا، نویسنده: پی هاردی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی ۱۳۷۰
شکوه شمس، سیری در آثار و افکار مولانا جلالالدین رومی، نویسنده: آنهماری شیمل، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۶۷
جنبش اسلامی و گرایشهای قومی در مستعمره هند، نویسنده: مشیرالحسن، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی ۱۳۶۷
خدمات مسلمانان به جغرافیا، نویسنده: نفیس احمد، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی ۱۳۶۷.
@arayehha
۱۴ دی زادروز علیاکبر کسمایی
(زاده ۱۴ دی ۱۲۹۹ تهران -- درگذشته ۱۶ بهمن ۱۳۷۲ تهران) نویسنده، مترجم و روزنامهنگار
او پس از گذراندن دوره مقدماتى، تحصیلاتش را در رشته معقول و منقول ادامه داد و پس از لیسانس، براى ادامه تحصیل در رشته روزنامهنگارى، به مصر رفت و در این فرصت توانست در زبان عربى تبحر یابد. وی نویسندگى را با کار در روزنامه «امید» آغاز کرد و در شمار قدیمیترین روزنامه نگاران قرار گرفت. مدتى سردبیر مجلات «صبا» و «وحید» بود و سرانجام به همکارى با روزنامه «اطلاعات» پرداخت و فعالیتى نزدیک به پنجاه سال با این روزنامه داشت. او به زبانهاى فرانسوى، انگلیسى و عربى مسلط بود و علاوه بر تألیفاتش تعدادى کتاب نیز ترجمه کرده است.
گزیده آثار:
«عشق بزرگان» ترجمه و تألیف
«بالتازار» ترجمه
«خدایان عشق اشک میریزند» ترجمه
«دنبال زن» ترجمه از عربى
«روانشناسى در خدمت بشر» ترجمه
«گلهاى وحشى» ترجمه
«مرد خون آشام» ترجمه
«احوال و آثار فرانکلین» «از چند نویسنده بزرگ دنیا» «پریچهرگان تاریخ» «جهنم دره» «علل شکست آلمان، جاسوس انگلیسى» «قرن دیوانه» بحران تمدن فرهنگ و نادانیهاى دوران دانش.
@arayehha
بامداد آدینه (ناهیدشید آریایی) دوستان عزیزم به نیکی و شادی
هدیه امروز حافظ شیرین سخن به شما مهربانان
دیوان حافظ غزل شماره ۱۶۷
🍃🌹🎼🌹🍃🌹🎼🌹🍃🌹🎼🌹🍃
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را رفیق و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
به صدر مصطبهام مینشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
خیال آب خضر بست و جام اسکندر
به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد
طربسرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بیخبر افتاد و عقل بیحس شد
چو زر عزیز وجود است نظم من آری
قبول دولتیان کیمیای این مس شد
ز راه میکده یاران عنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد
معنی لغات غزل:
ستاره يي : ( استعاره )منظور شاه شجاع است ، نوجواني.
ماه مجلس: ( استعاره ) منظور شاه شجاع است ، شاخص اهل مجلس.
رَميده: سر خورده.
رفيق ومونس : همدم ومصاحب .
غمزه : حركات دلبرانه چشم وابرو و در اصطلاح صوفيه فيض و جذبه باطن.
مسئله: سؤال ، پرسش ، مطلبي براي پر سش.
مسئله آموز: پاسخگوي سؤال و پرسش ، حل كننده مشكل سؤال شده .
مُدَرِّس : استاد ، تدريس كننده ، درس دهنده .
به بوي او : به اميد او ، در آرزوي او .
عارض: چهره.
مَصطبه: : سكو سكوي محوطه سر بينه حمام و سالن ميخانه ها كه مشتريان برآن نشينند وآن از كف زمين بالاتر است.
مير مجلس: رئيس وتشريفات مجلس.
گدای شهر : منظور از خود شاعر است .
خيال آب خضر بست: انديشه خوردن آب حيات در خيالش نقش بست .
جام كيخسرو: جام جمشيد، جام گيتي نما ي كيخسرو كه به جام جمشيد معروف شده است.
جرعه نوشي:باده نوشي.
ابوالفوارس: لقب شاه شجاع كه مادرش به او عطا كرد .
طرب سرا: خانه شادي ، جاي عيش ونوش .
طرب سراي محبت : (اضافه تشبیهی ) محبت به خانه شادي تشبيه شده است.
معمور : آبادان .
طاق ابروي يار منش مهندس شد: طاق ابروي يار من مهندس شد.
ترشح: تراوش ، افشانده شدن قطرات به اطراف .
موسوس : به وسوسه افتادن ، به هوس افتادن.
كرشمه: غمزه ، رفتار توأم با حركات ناز آلود .
بي خبر افتاد و بي حّس شد: كنايه از مست شدن و از خود بي حس شدن.
عزيز وجود : وجود عزيز ، وجود گرانبها.
قبول: پذيرش .
اين مسّ: كنايه از شعر ،اين شعرحافظ .
مفلس : تهيدست ، تنگدست فقير و بي نوا.
@arayehha
معنی غزل شماره ۱۶۷
(۱) یک نفر چون ستاره بدرخشید و مانند ماه در مجلس جلوه گر و برای دل رمیده و سرخورده ونومید ما، انیس و مونس شد.
(۲) محبوب من که (به موقع) به مدرسه نرفت و نوشتن را نیاموخت با اشاره چشم به صد مدرس آموزش داد.
(۳) به امید او ، دل بیمار عاشقان به مانند باد صبا که به چهره نسرین و دیده نرگس می وزد و آنها را می شکفد ودر می گذرد، فدای گونه نسرین آسا و چشم نرگس مانند او شد.
(۴) حالیا دوست ، مرا در بالای مجلس و پهلوی دست خود می نشاند. گدای شهر ر اببین که چگونه صدر نشین مجلس شده است.
(۵) (این گدای شهر ) در دل آرزوی آب حیات و جام جهان نمای کیخسرو پرورانید و برای بدست آوردن آنها به جرعه نوشی به مجلس شاه شجاع رفت.
(۶) حالیا خانه سرور و شادی آباد خواهد شد . زیرا طاق ابروی یار من معمار و سازنده آن خانه شد.
(۷) برای خاطر خدا ، لبها را از رطوبت شراب پاک کن زیرا وسوسه خیال مرا به سوی هزاران فکر و اندیشه گناه می کشاند.
(۸) رفتار و حرکات دلبرانه چنان به مانند شرابی عاشقان را گرفت که علم گمراه و عقل بی حسّ و شعور شد.
(۹) شعر من به مانند زر عزیز و گرامی است . آری پسندِ بزرگان و بخت یاران اکسیری است که سبب تبدیل طلاشدن مسِّ شعر من می شود.
(۱۰) دوستان از راه میکده باز گردید زیرا که حافظ از این راه رفت و بینوا شد .
@arayehha
شرح غزل شماره ۱۶۷
وزن غزل مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
بحر غزل : مجتّث مثمّن مخبون اصلم
*
کمال خجند:
شبی که روی تو مارا چراغ مجلس شد
به سوختن دل پروانه وش مهوسّ شد
*
کمال خجند شاعر معاصر حافظ که ۱۱ سال پس از حافظ هنوز در قید حیات بوده است غزلی با مطلع یاد شده بالادارد که فاقد مضمون بکر و آهنگ گوش نواز کلمات به کار گرفته شده می باشد و عباراتی مانند :
( چو دید شکل تو از خویش رفت و از حّس شد ) در آن به چشم می خورد. با این همه در مقطع غزل ادعا می کند که :
نشد به طرز غزل هم عنان ما حافظ
اگر چه در صف رندان ابوالفوارس شد*
در این بیت کمال خجند در لباس طنز، حافظ را ابوالفوارس رندان نامیده و در ضمن مادح حافظ نيز از راه تنگ نظري مي نگرد و اينگونه كنايه ها هميشه در اشعار شعرا ء معاصر که فیما بین آنها حسّ رقابت برقرار است دیده می شود.
حافظ برای پاسخگویی به غزل کمال خجند همین وزن وردیف و قافیه را به کار می گیرد و غزل مورد بحث را می سراید نه اینکه کمال خجند به استقبال حافظ رفته باشد.
علّت و انگیزه حافظ در ضمن پاسخگویی به شاعری که خود را برتر از حافظ می داند بی اعتنایی به او نیز می باشد.
زیرا خلق مضامین حافظ در برابر مضامین کمال خجند ، خود پاسخ دندان شکنی به اوست.
باید دانست اگر کمال خجند غزل خود را بعد از غزل حافظ در پاسخ او سروده بود هر گز جرأت نمی کرد چنین مطلبی را عنوان کند که ( نشد به طرز غزل هم عنان ما حافظ )زیرا مضماین غزل حافظ قابل مقایسه با غزل کمال نیست و مسلّم است که کمال پس از شنیدن پاسخ خود توسط حافظ آنچه را که باید دریابد دریافته است.
در شرح این غزل مقتضی است به چند نکته مهمّ اشاره شود : حافظ در مطلع غزل لب به تعریف شاه شجاع می گشاید دلیل اینکه بیت مطلع در مدح شاه شجاع است اینکه حافظ از حکومت امیر مبارزالدین کلاً زده ورمیده شده و بسیار به اوضاع و احوال بدبین بود و در همه غزلهایی که در آن عهد گفته به این حاکمِ قشریِ محتسب می تازد امّا در این غزل و در مطلع آن می فرماید یک نوجوانی به تازگی درخشیدن گرفته و دل رمیده مار رفیق و مونس شده است.
این دل رمیده از حکومت آل مظفر شاه شجاع مونس شده است و استعمال کلمه ( دلِ رمیده ) دلیل بر این است که غزل در مدح شاه شجاع و علتش هم پر واضح است و چنین می نماید که به هنگامی ولیعهد امیر مبارزالدین شخصیت ذاتی و استقلال رأی خود را به منصه بروز می رساند ، حافظ با نظر موافق ودر کمال امیدواری به او گرایش می یابد. امّا مفهوم بیت دوم را چگونه می توان توجیه کرد؟
ما می دانیم شاه شجاع در ۷ سالگی به مکتب رفته ودرس خوانده و سواد فارسی و عربی آموخته و پدرش هم در تربیت او وگرفتن معلم فاضل سر خانه کوشا بوده چنانکه معلم او بعدها در زمان سلطنتش به وزارت او رسیده و همینطور می دانیم که موقعی که قاضی عضد ( چنانکه در شرح غزل ۱۵۹ بیان شد ) برای وساطت شیخ ابواسحاق نزدامير مبارزالدین رفت، این سلطان حیله گر با تعارف وتمهید دادن انعام او را گرامی داشت و دستور داد ولیعهدش که آن زمان جوانی ۲۱ ساله بود نزد قاضی عضد به بحث در بارة شرح مختصر ابن حاجب بپردازد.
این موضوع می رساند که شاه شجاع در ایام جوانی به آن درجه از معلومات رسیده بود که قادر به بحث با قاضی عضد در شرح ابن حاجب باشدو این مطلب با علم به اینکه شاه شجاع در سرودن اشعار فارسی و عربی دست داشته همگی دلیل بر این است که نه تنها در نو جوانی به مکتب رفته و درس خوانده ،بلکه خوب هم از عهده بر آمده است.
پس با این دلیل بیت دوم نمی تواند به خصوصیات شاه شجاع متناسب باشد و در پاسخ به اینکه این بیت دوم چه معنا دارد؟
باید گفت همان علّتی که سبب شده مفاد بیت مقطع غزل با سایر ابیات آن هماهنگی نداشته باشد در اینجا هم باعث شده تا شاعر مضمون مستقلّی را ارائه دهد که بنا به حکم ضرورت قافیه و شکل گرفتن مضمون در ضمیر شاعر در ان لحظه در ستایش رسول اکرم (ص) سروده شود ، به نحوی که بتواند به صورت ایهام وتعریف اغراق آمیزی به پای شاه شجاع هم گذاشته شود.
در سایر ابیات این غزل روی سخن با شاه شجاع که در اوایل سلطنت او به آن درجه رسیده که در مجالس خانوادگی شاه هم شرکت می جست، اشاره واضح دارد.
@arayehha
در بیت پنجم از اینکه هم پیاله شده و با او شراب می نوشد افتخار می کند و در بیت ششم پیش بینی می کند که از این پس چون شاه را با خود دارم طرب سرای من آباد مي شود و در بیت هفتم اشاره رندانه یی به شاه شجاع دارد و به او خطاب می کندکه رطوبت و تری شراب را از لبانت پاک کن که فکر ارتکاب گناه بوسیدن لبهایت من را وسوسه نکند.
بالاخره از اینکه اشعارش مورد پسند شاه شجاع قرار می گیرد خوشحال است.
در پایان همانطور که گفته شد به حکم زنجیر قافیه که دست و پاگیر شعرای کلاسیک است و به کار گرفتن کلمه ( مفلس ) در قافیه که در این غزل قافیه تنگ است و شاعر مجبور به استعمال آن بوده ، شاعر ، مجبور مي شود مضمونی بیافریند که به کلمه ( مفلس شد) ختم شود و به ناچار مضمون مقطع غزل ساخته و پرداخته می شود.
بنابراین نباید در خلق مضامین غزلها که به قید قافیه وردیف محدود ومقیّد است چندان به مسائل و دلایل منطقی روی آورده بلکه باید دستی در شعر داشت تا پا در جای پای اندیشه شاعر نهاده و با او همراه شد و تا حدّی به مسیر فکری او پی برد و همین شرح برای بیت دوم این غزل نیز موجّه است .
@arayehha