eitaa logo
#اخبار فوری جبهه مقاومت 💮💮بوی ظهور می آید💮💮 💖💖🇮🇷🇮🇷🇮🇷
210 دنبال‌کننده
6هزار عکس
5.2هزار ویدیو
22 فایل
جهت هرگونه ارتباط با مدیران کانال به آیدی زیر پیام بدین انتقاد.... پیشنهاد... همکاری... @mosafer14 🚀🚀🚀🚀🚀🚀🚀🚀آخرین اخبار فوری جبهه مقاومت #سوریه 👇👇👇👇 https://eitaa.com/arbaeein14
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📌 به توهمات باکو و ترکیه پایان داد: 🔹ایران مخالف هرگونه تغییر ژئوپلتیک درمنطقه بوده واین سیاست خدشه ناپذیر است.روابط ممتاز ایران و ارمنستان هرگز تحت تاثیر هیچ عامل دیگری قرار نمی‌گیرد!مرز دو کشور اگرچه کوتاه،اما مرز امید و زندگی مسالمت امیز است! تمامیت ارضی همه کشورها محترم..🇮🇷
12.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این جماعت قابل اعتماد نیستند ⏪ فریاد «یاحسین میرحسین» جریان فتنه در پخش زنده صداوسیما و در حضور مسعود پزشکیان ▪️حسین این جماعت همچنان میرحسین موسوی فتنه گر هست . این جماعت همچنان در مدار فتنه و براندازی هستند و قابل اعتماد نیستند . ▪️آقای پزشکیان اگر دنبال خدمت به مردم هست باید از جماعت فتنه گر فاصله بگیرد اینها همچنان قصد فتنه و براندازی دارند. رهبر انقلاب جریان فتنه را بارها بعنوان خط قرمز نظام معرفی کردند و آقای پزشکیان که با شعار اجرای منویات رهبر انقلاب از مردم متدین و مذهبی رای گرفتند باید به وعده خود در پیروی از دستورات رهبر انقلاب عمل کند و تکلیف خود را با فتنه گران مشخص کند....
گفت پول هیأت رو خرج فقرا کنید گفتم خود فقرا کمک کردن به هیأت....👏👏👏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقل حاج مهدی رسولی از رویترز در مورد اربعین حسینی: اژدهای اربعین، تمدن غرب را خواهد بلعید
11.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢امام حسین (علیه‌السلام) در هنگام ترک خیمه گاه به امام سجاد فرمودند: وَاللهِ لا يَسْكُنُ دَمي به خدا قسم خون من از جوشش نمی‌افتد. "موسوعه كلمات امام حسين علیه السلام" اگر حال مناسبی پیدا کردین با انتشار ویدئو در ثواب نشر سهیم شوید https://eitaa.com/arbaeein14
رژیم علی‌اف ورود کودکان به مراسم عزاداری را ممنوع اعلام کرد! -بر اساس گزارش وزارت کشور آذربایجان، شرکت کودکان در مراسم عزاداری، امنیت و سلامت کودکان را به خطر می اندازد و بر اساس قانون، والدین باید از این کار اجتناب کنند. -هدف از این تصمیم، جلوگیری از انتقال ارزش‌های دینی به نسل جدید است تا آن‌ها با اینگونه مراسم‌ و ارزش‌های تشیع بیگانه شوند.
📌خاطره‌ی دکتر عبدالحسین زرین کوب از عاشورا 📝 روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم ، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم ، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند ، برای همین نمیخواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود ، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم ، ذهنم واقعا مغشوش شده بود ، پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد : ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟ گفتم : استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم . خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند . همین طور که صحبت می کرد ، دقیق نگاهش می کردم ، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته ، متین ، سنگین و باوقار . می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را می خواند . پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟ گفت : سؤالی داشتم گفتم : بفرما پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم : خب بله ، صددرصد گفت : ولی من اعتقاد ندارم پرسیدم : من چه کاری میتونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد؟( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم ) گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم ، یک زحمتی برای من می کشید ؟ گفتم : اگر از دستم بر بیاد ، حتما ، چرا که نه؟ گفت : یک فال برام بگیرید گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم ، نیت کنید فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام ، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه؟ برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال . حافظ ، عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه ؟ با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم ، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد . متوجه تردیدم شد ، گفت : چی شد استاد؟ گفتم : هیچی ، الان ، در خدمتتان هستم . چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم : زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد ، پس چه می تواند باشد ، سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل ، از این زاویه نگاه نکرده بودم ، این غزل ، ویژه برای همین مناسبت سروده شده بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد طوری که چهار ستون بدنش می لرزید ، انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود . متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده ، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم . بلند شدم ، دستم را گرفت میخواست ببوسد که مانع شدم ، خم شدم ، دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم . گفت معتقد شدم استاد ، معتقد بووودم استاد ، ایمان پیدا کردم استاد ، گریه امانش نمی داد ، آنروز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.