🔴 لبیکگویان میرسیم...
🔻 #از_دل_برآيد
🔹قدمها در مسیر #اربعین خسته اما استوارند!
دلها همه عاشق و بیتاب...
گویی در این مسیر، فقط عشق است و شور!
یکی لبیک گویان میرود...
دیگری در التماس نوشاندن جرعهای آب به زائرین میگوید: مائ البارد!
دخترکی که دستمال کاغذی به دست تو را میهمان لطافت میکند...
پسرکی که سینی خرما و ارده به سر گرفته و التماس دعا دارد...
پیرزنی که دلش میخواهد از دسترنجش بچشی و خیل عشاقی که تو را میهمان میدانند.
🔸و تو... در این میان برای این همه خوبی اشک میریزی و شکرا شکرا گویان، از آنها فاصله میگیری و به سوی حرم یار میدوی!
پر آبله، خسته، آشفته، خاکآلود... اما پر امید!
پس از روزها میرسی به حرمی که با سیل اشکها شسته میشود.
🔹میرسی به دیاری که بوی سیب میدهد. چشمهایت رمق میگیرد. جانی دوباره به پایت میدود... لرزان میگویی: السلام علیک یااباعبدالله(ع)
🔸امسال دوریم ومعذور.
آقا... به یاد تمام عشقی که دیدیم وچشیدیم!
به یاد روزهای عاشقانه میگرییم و در حسرت این اتصال به دلهایمان تسلی و امید میدهیم.
که در رکاب مولایمان به زیارت بامعرفت نائل شویم .
این دوری ما را به یاد صاحبمان انداخت تا که برای دیدن صاحب عصرمان بگوییم؛ لبیک یامهدی(عج)
#ارسالی مخاطبان
مریم مزینانی
🆔@ArbaeenIR
📌www.arbaeen.ir
🔴 الرَّفیق، ثُم الطَّریق...
🔻#از_دل_برآید
🔹این روزها که از عاداتمان نهی شدهایم، تازه به وجود بعضی چیزها پی بردیم و ماهیت نعمت بودنشان به چشممان آمد. منع بعضی نعمتها، دل را مچاله میکند.
فراق اربعین، صدسال به سن هرکداممان اضافه کرد…
🔸امام رضا، آقاجان، این روزها شدهایم مثل کسی که راه نفسش را بستهاند. مشهد شما، حکم هوا دارد برای ما. دلمان لک زده برای زل زدن به پنجره فولاد و زمزمهی «پنجره فولاد رضا برات کربلا میده.»
🔹دوماه مهمان روضههای «یابن الشَّبیب…» شما بودیم. حالا ماه صفر دارد ساعات پایانیاش را طی میکند. نشد امسال از جانب شما روبروی حرم جدتان سر خم کنیم و سلام دهیم. یاد شما رفیق و همراهمان بود که راهی میشدیم. به گفتهی جدتان که فرمود: «الرَّفیق، ثُم الطَّریق».
🔸امروز کبوتر دل راهی مشهد کردهایم؛ اما گوشهایمان مدام نوایی را میشنود:
ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم…
متن کامل را اینجا بخوانید:
http://arbaeen.ir/?p=20709
🆔@ArbaeenIR
🔴حسرت یک لحظه زیارت
🔻#از_دل_برآید
🔹از عید غدیر تا اول محرم رفتیم کربلا
زیارت مفصل عتبات. همراهانمان گفتند خب دوباره عید نوروز میآییم.
دلم آشوب شد... لذت زیارت برایم تلخ شد. من به اربعین محتاج بودم. ولو یک لحظه...
کسی موافق آمدن نبود. گفتند چند سال آمدی
برای زن و بچه سختی دارد.
🔸با التماس همسرم را راضی کردم. گفتم رسیدیم کربلا، برگردیم...
بعد یک زیارت مختصر در نجف اشرف راه افتادیم. سحر اربعین رسیدیم کربلا. نگاهمان که به گنبد خورد، زیارت مختصری کردیم و آمدیم گاراژ سیده جعده. فردا عصر در خانهی خود بودیم...
🔹همسرم تمام طول سفر میگفت چه اصراری بود خب عید میآمدیم.
حالا فقط حسرت میخورد که کاش دوباره فقط نگاهمان با گنبد گره بخورد و برگردیم...
#ارسالی مخاطبان
صدیقه نوری
🆔@ArbaeenIR
📌www.arbaeen.ir