فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا هست❤️
علی علی علی علی
مولود کعبه
جان فدای پیامبر
تنها همسر برای دردانهی پیامبر رحمت
اولین مرد لبیک گو به نبی مهر
مهمان برکهی پر افتخار غدیر
نویسندهی کتابی که برادر قرآن نام گذاری شده است و هزاران افتخار دیگر که ملکوتیان بیشتر به آن واقف هستند تا ملکیان.
اما فقط از تجربهی دلم می گوییم که وقتی دلدارش می شوی.
جانت می شود نجف و آرامگاهت ایوان نجف .
تاریخ نام هزاران نفر را می داند، که مال و جاه و جلال را به دنیای دنی تحویل دادند و خاک وای السلام را برگزیدند.
چرا که همسایگی علی جانشان را طالب بودند.
عشق به ولایت و سایهی پدرانهی مولا را ابتدای دفتر زندگی شان نوشتند.
وعلی چه آبرویی می دهد به محبان و گدایان خان بی مثالش...
کاش تا ابد در این اقیانوس عشق این خاندان بهشتی شناور باشیم.
و عالم و عامل به فرمایشات عالم گشایشان شویم.
نویسنده #مونا سادات خضرایی
گوینده. و تدوینگر #ربابه بلاغی
#غدیر را دوست دارم.
#غدیر
#صبح_ظهور
#انتشار_حداکثری_باشما
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهمـ
#انتخابات۱۴۰۳
#رادیـــو_اربعیـــن_باشـــما
#مشارکت
@arbaeen_ba_shoma
خادم امام حسین. خضرایی اجتماعی. هادیها .aac
10.03M
خدا هست❤️
مونا سادات خضرائی
فیش فیش
لباس امام زمانی
یاد تو
با یادت هستیم
چی کار می کنی نرگس؟
دیر شد .
اومدم بزار این عطر را توی ساک بچپونم.
نرگس با خودش گفت :"کاش می شد عزیز هم با ما می آمد . "
بابا با لبخند گفت :"بچه ها به طریق که رسیدیم به نیت همهی شهدا و امام زمان و فامیل و.. .قدم بردارید."
علی با خنده گفت :"خدیجه کوچولو که تو کالاسکه است چه طوره قدم بر داره؟"
نرگس شکلکی برای علی در آورد و گفت :"من که فقط برای عزیز قدم بر می دارم و امام زمان. و شهدا."
مامان سر نرگس را بوس کرد و گفت:"نرگس جونم ،خوش زبونم ،مامان جون پا درد داشت نمی تونست امسال با ما بیاد .
تو دعا سال دیگه بهتر بشن با خودمونون می یاریمشون کربلا."
دو شب بعد نرگس و خدیجه کوچولو و علی به نجف رسیدند.
نور مهتاب زائر های کربلا را درخشان کرده بود.
نرگس نگاهی به جمعیت کرد و گفت :"وای چه قدر آدم این همه آدم کجا می خوابن؟چی می خورن؟"
همون موقع یک آقا جلو آمد ویک ساندیچ فلافل به نرگس تعارف کرد.
بفرما زائر بفرما زائر
نرگس به علی چشمک زد و گفت :"اینجا انگار امام حسین خیلی زود جواب آدم را می دهد ها."
نرگس و علی به موکب های پذیرایی هاج و واج نگاه می کردند.
نرگس گفت:"تشنه ام ."
علی پرید یک آب مربعی با در آبی برای نرگس آورد و گفت :"بفرما زائر .
نویسنده #مونا سادات خضرایی
گویندگان #زهرا_اجتماعی_فاطمه_هادیها
ادیت و تدوین#فاطمه_هادیها
#اللهم_ارزقنا_کربلا💚
#اربعین
#حسین_جان
#سلام_به_ارباب
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
#رادیـــو_اربعیـــن_باشـــما
رادیو اربعین با شما ،همراه با دلدادگان عاشق اربعینی👇
@arbaeen_ba_shoma