eitaa logo
منتظران ظهور
306 دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
11.3هزار ویدیو
75 فایل
کانال اطلاع رسانی خبرهای مهم▶️⁩
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🔆آيه اى كه مسيحى را مسلمان كرد 🍃زكريا پسر ابراهيم مى گويد: من مسيحى بودم و مسلمان شدم . سپس جهت مراسم حج به سوى مكه حركت كردم . در آنجا محضر امام صادق عليه السلام رسيدم ، عرض كردم : 🍃- من مسيحى بودم و مسلمان شده ام . فرمود: - از اسلام چه ديدى كه به خاطر آن مسلمان شدى ؟ - اين آيه موجب هدايت من گرديد كه خداوند به پيامبر مى فرمايد: ((ما كنت تدرى ماالكتاب و لا الايمان و لكن جعلناه نورا نهدى به من نشاء)) 🍃از مضمون اين آيه دريافتم ، اسلام دين كاملى است و از كسى كه هيچ نوع مكتب و مدرسه اى نديده ، چنين سخنانى ممكن نيست و بنابراين بايد به محمد صلى الله عليه و آله وسلم ، وحى شده است . حضرت فرمود: 🍃- به راستى خدا تو را هدايت كرده . بعد، سه مرتبه گفتند: - ((اللهم اهده )) خدايا! او را به راه ايمان هدايت فرما! سپس فرمودند: - پسر خان ! هر چه مى خواهى سؤ ال كن ! گفتم : 🍃- پدر مادر و خانواده ام همه نصرانى هستند و مادرم كور است ، آيا من كه مسلمان شده ام و با آنان زندگى مى كنم ، مى توانم در ظرف هايشان غذا بخورم ؟ فرمودند: - آنان گوشت خوك مى خورند؟ گفتم : - نه حتى دست به آن نمى زنند. فرمودند: - با آنان باش ! مانعى ندارد. 🍃آن گاه تاءكيد نمودند نسبت به مادرت - بخصوص - خيلى مهربانى كن و اگر مرد او را به ديگرى واگذار مكن (خودت او را كفن و دفن كن ) و به هيچ كس مگو كه پيش من آمده اى ، تا به خواست خدا در منى نزد من بيايى . در منى خدمتشان رسيدم ، مردم مانند بچه هاى مكتب ، دور او را گرفته بودند و سؤ ال مى كردند! وقتى به كوفه بازگشتم ، با مادرم بسيار مهربانى كردم ، به او غذا مى دادم و لباس و سرش را مى شستم . روزى مادرم گفت : 🍃پسر جان ! تو در موقعى كه به دين ما بودى اين طور با من مهربانى نمى كردى ، اكنون چه سبب شده كه اين گونه با من رفتار مى كنى ؟ گفتم : 🍃- من مسلمان شده ام و مردى از فرزندان يكى از پيامبران خدا مرا به خوشرفتارى با مادر دستور داده است . گفت : - نه ! او پسر پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم است . 🍃- مادرم گفت : خود او بايد پيامبر باشد، زيرا چنين سفارش هايى (در مورد احترام به مادر) روش خاص انبياست . 🍃- نه مادر! بعد از پيغمبر ما پيغمبرى نخواهد آمد و او پسر پيغمبر است . - دين تو بهترين اديان است ، آن را بر من عرضه كن ! 🍃من هم شهادتين را به او آموختم و او نيز مسلمان شد و نماز خواندن را نيز ياد گرفت و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند. بعد از مدتى مادرم مريض شد، رو به من گفت : 🍃- نور ديده ! آنچه به من آموختى تكرار كن ! من شهادتين را برايش گفتم . شهادتين را گفت و در دم از دنيا رفت . صبحگاه ، مسلمانان او را غسل دادند و من بر او نماز خواندم و در قبرش ‍ گذاشتم . 📚بحارالانوار، ج۱ 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🍀🍀🙏🙏🌹 گویند مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند... کفشهایش را گذاشت زیر سرش و خوابید. ✅طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند. یکی از اون دو نفر گفت: طلاها را بزاریم پشت منبر ، اون یکی گفت: نه ! اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره. ✅گفتند: امتحانش میکنیم کفشایش را از زیر سرش برمیداریم اگه بیدار باشه معلوم میشه. مرد که حرفای اونا رو شنیده بود، خودشو بخواب زد. اونها کفشایش را برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد. گفتند پس خوابه طلاها رو بزاریم پشت منبر...! ✅بعد از رفتن آن دو مرد، مرد خوش باور بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو بردارد اما اثری ازطلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهایش را بدزدند...! ✔️و اين گونه است که انسان خیلی وقت‌ها در طول زندگی همه چیز خود را خودخواسته از دست می‌دهد از جمله زمان و فرصت‌ها.چرا که نگاه و توجهش به جایی است که نباید باشد. .🙏🍀🌹 .۲_۱۴۰۲