‌#به_ما_بپیوندید. 👇👇👇 @Arbaein3 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷

بــوی ِ سـجــاده ی ِ خـونـیــن ِ عـلــ♡ــی مـی آیـــد.. لحـظه هاتـون معـطـر بـه عطــر قـرآن طاعات تـون قبـول حـق🌷 التماس دعا🍀 ‌#به_ما_بپیوندید. 👇👇👇 @Arbaein3 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷

🌸نوروزتان پیروز و سرشار از سلامتی🌸، رمضان‌تان پربرکت و سرشار از آرامش، شب‌های قدرتان لبریز از نور، رحمت و اجابت دعا🤲. ‌#به_ما_بپیوندید. 👇👇👇 @Arbaein3 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷

مردان قبیله از سحر می‌گریند اطفال غریب و دربدر می‌گریند از اول صبح، کودکان معصوم با کاسه‌ی شیر، پشت در می‌گریند. امشب، دلمان مثل یتیمان کوفه گرفته. دلمان می‌خواهد کاسه‌ای شیر در دست بگیریم و پشت در خانه‌ی مولا بنشینیم، چشم‌به‌راه که حسن (ع)، حسین (ع) یا زینب کبری (س) بیایند و نذرمان را بپذیرند... ‌#به_ما_بپیوندید. 👇👇👇 @Arbaein3 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷

✳️ سلیم به مرد یمنی و یارانش که روبه‌روی منبر علی(ع) رسیده بودند، نگریست. مرد با صدایی رسا گفت: «سلام بر تو، ای امام عادل! ای ماه تمام! ای شیر شجاع میدان نبرد! درود خدا بر تو که از تمام مردم برتری. درود و صلوات خدا بر تو و بر آل تو... ای علی، شهادت می‌دهم که تو به حق و صدق، امیرالمؤمنینی. همانا تو وصی رسول خدا، خلیفه‌ی پس از او، و وارث علم او هستی. ای علی، نفرین خدا بر آن‌که حق تو را انکار و مقام بلندمرتبه‌ات را کتمان کند. تو صبح نمودی در حالی که امیر و معتمد اسلام هستی. عدالت تو جهان را پر کرده و چون باران، پی‌درپی رحمت و رأفتت را بر همگان فرو می‌ریزد.» جمعیت که از فصاحت و بلاغت مرد به وجد آمده بود، به تحسین او پرداخت. مرد چند قدم پیش آمد و نامه‌ی حاکم یمن را به امام تقدیم کرد. علی(ع) نامه را خواند و خرسند شد. مرد بار دیگر با صدایی رسا گفت: «من به نمایندگی از تمام اهالی یمن، که جملگی از دوستداران تو هستند، با تو بیعت می‌کنم. پس هر جا می‌خواهی ما را بفرست که بی‌شک ما را مردانی شجاع و با تدبیر خواهی یافت.» علی(ع) لبخندی زد و فرمود: «خداوند شما را رحمت کند.» مرد ادامه داد: «ما برای اطاعت از تو به این جهان پای گذاشته‌ایم و به فرمان تو از آن خواهیم رفت. ما را در هر بلا و فتنه‌ای بیازما تا صدق ما بر تو آشکار گردد.» مالک به عمّار نگریست. عمّار با چشمانی برافروخته از شوق و لبخندی تحسین‌برانگیز به نماینده‌ی یمنیان چشم دوخته بود. امام سری به تأیید تکان داد و فرمود: «نام تو چیست، ای مرد؟» «عبدالرحمن.» «فرزند کدام یک از یمنیان هستی؟» «فرزند ملجم.» سلیم به امام نگریست. ناگهان چهره‌ی علی(ع) درهم رفت و لبخندش محو شد. «آیا تو مرادی هستی؟» «بلی، یا امیرالمؤمنین.» امام سر به زیر افکند. سکوت کرد. لب‌هایش لرزید و زیر لب زمزمه کرد: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ...» ‌#به_ما_بپیوندید. 👇👇👇 @Arbaein3 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷

اسم اعظم رو یاد بگیر. ‌#به_ما_بپیوندید. 👇👇👇 @Arbaein3 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷