✦معذبترین شرایطی بود که بعد از مدتها تویش گیر افتادم. اسمم را با خودکار ابی روی لوح تقدیر نوشته بودند. لوح تقدیر با عنوان "مدافع حریم زهرایی". وسط کلاس تابستانی وقتی که بالبال میزدم تا از گرما نجات پیدا کنم، اسم من و چند نفر دیگر را خواند. مجبورمان کرد جلوی تخته لوح و جانماز کادویی را ازش تحویل بگیرم تا باقی دانشجوهای کمحجاب با صلوات تشویقمان کنند. هنوز خندهها و طعنهها توی سرم میپیچد. سر جایم روی صندلی مچاله شده بودم. منتظر بودم در اولین فرصت از کلاس فرار کنم. ردیف جلو ۱۸۰ درجه میچرخیدند تا تکههای درشتشان را چشم در چشم بگویند. یک لبخند هم چاشنیاش میکردند تا سوزش کمتر شود. تاثیر نداشت، مثل بیحسی امپول پنیسیلین هیچ تاثیری نداشت. به محض تمام شدن حرفش خودم را از کلاس شلیک کردم توی راهرو. وقتی سمت راهپله میرفتم یا شاید میدوییدم، صدای باقی کلاس را میشنیدم که کلمه "مضحک" را طوری میگفتند تا توی راهرو بپیچد. استاد به خیال خودش مارا تشویق و دیگر دانشجوها را به حجاب ترغیب کرده بود. خیال خوشی است اگر نتیجه عکس نمیداد. او موفق شد یک کلاس را با من دشمن کند. توی راه برگشت به فکر یک اسم جدید بودم. اگر روزی لطف خدا شامل حالم شد و داستانی از من توی قفسههای کتابفروشی نشست باید اسم دیگری رویش بزنند. اسم فعلی با این میزان از ابروریزی و شرایط خجالتاور، دیگر به هیچ دردی نمیخورد.
#خدایا_این_ترمتابستونی_رو_بخیر_بگذرون
#اب_شدن_رفتن_توی_زمین
#سلام_بر_دشمنان_جدید
@archamah
۲۱ مرداد ۱۴۰۳