eitaa logo
☽ آرکامَـہ ☾
40 دنبال‌کننده
13 عکس
3 ویدیو
2 فایل
✦هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا✦ ◉به دژ سرزمین ماه خوش آمدید.🏰🌒✨ ◉هشدار: هنگام چیدن ستاره‌ها، مراقب لبه‌ی تیزشان باشید.🌠
مشاهده در ایتا
دانلود
✦-"فدای سرم. فدای سر خودم و بچه‌هام" +"اره واقعا مردم شاد شدن! " -"ایشالا سر همشون بیاد" خودم را روی صندلی ابی جمع میکنم تا تنم به تنش نخورد. سرم را به شیشه می‌چسبانم. چشم میچرخانم دنبال کسی. کسی که ذره‌ای شبیه به خودی‌ها باشد. یک زن بود، همان که سیاه را با هم ست کرده بودیم و خودی میزد. دنبالش می‌گردم؛ نیست. پیاده شده. در جیغ می‌کشد و دو لنگه‌اش کشویی کنار می‌رود. دوباره نگاه می‌کنم، شاید بین مسافرهای جدید خودی پیدا شود. قلاب چشمم به هیچکس گیر نمی‌کند. مثل همیشه، می‌ترسم. سرم را به شیشه و لب‌هایم را به هم، محکم تر فشار می‌دهم. مکالمه هنوز ادامه دارد: "به بچه‌ها گفتم اتیش‌بازی راه بندازیم" تصمیم می‌گیرم ایستگاه بعد پیاده‌شم تا منتظر قطار بعدی بمانم. چند ثانیه طول نمی‌کشد که تصمیمم عوض می‌شود. دلم نمی‌خواهد فرار کنم. این صندلی ابی، این مترو را حق خودم میدانم که نباید بخاطر ادم‌های مریض از رویش بلند شوم. زیر چشمی نگاهش می‌کنم. تخمین میزنم؛ فاصله‌اش با عزرائیل زیاد نیست. ورم و چروک باهم قاطی شده. نمیدانم الان چاق است یا چروکیده یا جفتش. چند ثانیه به ابرو‌های نصفه و چشم‌های ریزش نگاه می‌کنم. ترکیبی از خباثت و خجستگی. ادم‌های درست و درمان اینجور مواقع چه میکنند؟! دفاع؟! دعا برای هدایت شدن شخص به صراط مستقیم؟ من ادم درست و درمانی نیستم. از ان مهربان‌های صبور نیستم. فقط گاهی ادایش را درمیاورم. اما این لحظه دلم نمی‌خواهد حتی ادا در بیاورم. دعا میکنم بترکد. ورمش بیشتر شود؛ مثل لاستیکی که زیاد بادش کردند پوستش قاچ بخورد و بپاچد به شیشه‌های دودی قطار. سرم را محکم‌تر به شیشه می‌چسبانم. سرمای شیشه کله‌ی داغم را خنک می‌کند؛ اما دلم هنوز خنک نشده. !!! @archamah