eitaa logo
☽ آرکامَـہ ☾
40 دنبال‌کننده
13 عکس
3 ویدیو
2 فایل
✦هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا✦ ◉به دژ سرزمین ماه خوش آمدید.🏰🌒✨ ◉هشدار: هنگام چیدن ستاره‌ها، مراقب لبه‌ی تیزشان باشید.🌠
مشاهده در ایتا
دانلود
◉وسط جانماز سرم را روی زانو تکیه داده‌ بودم و پلک‌هایم را به هم فشار میدادم. انگار یک چرخ‌فلک قورت داده باشم؛ چیزی توی دلم بالا و پایین میشد. دلیلش را نمی‌دانستم. چند ثانیه همانطور ماندم تا اعصاب و معده‌ام خودش ارام شود. ارام نشد. یادم امد شخصیت برای تحول نیاز به کنش دارد و حادثه حساب نیست. بلند شدم، چادر و جانماز را بقچه پیچ کردم. در کمد را باز کردم و با کوه لباس‌های مچاله شده، که صبح توی تنم سنگینی میکرد، روبرو شدم. مانتوی مشکی ده بیست باری لای صندلی استودیو گیر کرده بود. هربار مجبور بودم وسط صحبت‌های استاد(سرپرست تیم نویسنده‌های استودیو) 180‪درجه رویم را بچرخانم و پارچه را از لای صندلی بیرون بکشم. به جوراب‌هایم که یک گوشه افتاده بود نگاه کردم. برای رفتن به استودیویی که از بالا تا پایینش را فرش کرده‌اند پوشیدن جوراب سبز راه‌راه احمقانه‌ترین انتخاب است. انجا که رسیدم و روی صندلی نشستم جفت پایم را بالا گرفتم و جوراب‌ها را برسی کردم. ابلهانه بنظر می‌رسیدند اما حداقل صاف و تمیز بودند پس پایم را روی فرش برگرداندم. از صبح کله‌ی سحر تا 13:30 ظهر راجع به الگوی جدید قهرمان‌سازی و پیرنگ‌ها صحبت کردیم. نمی‌دانم از خستگی است یا از شدت ذوق اما جمجمه‌ام را بزرگ‌تر از همیشه حس میکردم. سرم روی گردن بند نمیشد و انگار وسط پیشانی‌ام مشت کوبیده باشند. توی اشپزخانه لیوان را از کابینت بیرون کشیدم و اب جوش را روی تی‌بگ چای سبز خالی کردم. هیچ‌وقت این مرض واگیردار ایرانی را برای لیوان شیشه‌ای درک نکردم. یک جور وسواس فکری که حتما باید رنگ چای را ببینی حتی اگر سبز باشد. روی مبلی که سطحش فقط دو وجب از زمین بالاتر است پهن شدم. وسط مبل مثل یک چاله فرو رفته و زانوهایم زیادی تا خورده بود. به لوستر نگاه کردم. چهار لامپ افتابی و یکی مهتابی. توی استودیو مثل همین لامپ مهتابی قاطی افتابی‌ها نشسته بودم. خری که تیتاپ دیده باشد کمتر ذوقش را نشان میدهد اما من به اندازه‌ی خر هم روی صورت هیجان زد‌ه‌ام کنترل نداشتم. نگاهم را از لوستر میگیرم و به خودم یاداوری میکنم: "سلسله سخنرانی‌ها یادت نره" حالا که جفت پا وسط بساط فرهنگ و هنر فرود امدم باید بیشتر بدانم. سردردم هر شب بدتر میشود. حدس میزنم شیارهای مغزم دیگر جا ندارد... @archamah