💠حضرت آیتالله خامنهای: زنده نگه داشتن یاد آن بانویی که در دِه «صد خَرْو» یا هر جای دیگر در خانهاش ده تا تنور میزند که برای رزمندگان نان بپزد، جهاد است.💠
📖تا چشمش افتاد به من با ناراحتی گفت:
تو چطور مادری هستی که بچهت رو میفرستی جبهه و در رو میبندی و میری؟!!
احمد که جبهه میره، جعفر ما تا چندروز درس نمیخونه و ناراحته.
گفتم: خاب احمد میره به جعفرچه مربوطه؟اون درسش رو بخونه.
صدایش را برد بالاتر: نه، توخیلی بچه داری، من یک چشم دارم و یک بچه، نمیتونم از خودم دورش کنم!
گفتم: ننه عصمت، همه رو باید بسپاری به خدا، یکی با دهتا چه فرقی میکنه؟یعنی چون ما خیلی داریم دوستشون نداریم؟!
هنوز احمد از جبهه برنگشته بود که خبر رسید جعفر مُرده!!! مادرش تا من را دید به گریه افتاد :
مادر احمد، چه کاری بود کردم؟ کاش میذاشتم بره جبهه، لااقل الآن مادر شهید بودم///
#خیر_النساء
♦️سفارش با تخفیف20درصد
@hatafi13
09135021923
💠 انتشارات راهیار؛ ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
#معرفی_کتاب #پیشنهاد_مطالعه #موجود
#ما_هستیم_تا_کتاب_خونِتون_نیفته
@ardakan_ronas
#خیر_النساء
📖گاهی تکوتوکی از گوشهوکنار بهِمان نیش و کنایه میزدند. بعضی از همسایهها همیشه خدا غرغر میکردند که قند نیست.
میگفتیم: یعنی چی که شما همیشه غر میزنین که کمبود داریم؟ توی این وضعیت به همون قند کوپنی قناعت کنین.
گوشه چشم نازک میکردند که: شما چشمتون از خودتون درنیاد(به خودتان نگاه نکنید) برای شما که از جای دیگه میآد.
خیال میکردند حالا که ما برای جبهه کارمیکنیم یا بچههایمان توی بسیج و جهاد و اینور و آنورند، چیزاضافهای برای ما میآورند.
هرچه میگفتیم همان کوپنی که شما میگیرید ماهم میگیریم و اضافه کسی چیزی به ما نمیدهد، باورشان نمیشد. تا میدیدند میرویم تشییع جنازه شهدا یا راهپیمایی، پچ پچ میکردند که: ها، حتما یک قواره پیرهنشون میدن که میرن!!!
#ما_هستیم_تا_کتاب_خونتون_نیفته
@ardakan_ronas