#ادامه
🌀به در گلخن رسید که یکی از مجذوبان که از حد تکلیف بیرون رفته و مشهور بود به «لای خوار»؛ زیرا که پیوسته لای شراب خوردی، در آن جا بود.
🔹آوازی شنید که با ساقی خود می گفت که:
➖پر کن قدحی به کوری محمود که سبکتگین تا بخورم!
🔹ساقی گفت: «محمود مردی غازی است و پادشاه اسلام!»
🌀گفت: بس مردکی ناخشنود است. آنچه در تحت حکم وی درآمده است در حیز ضبط، نه درآورده می رود تا مملکت دیگر بگیرد.
🌀یک قدح گرفت و بخورد. باز گفت: «پر کن قدحی دیگر به کوری سنائیک شاعر!»
🔆ساقی گفت: «سنایی مردی فاضل و لطیف طبع است.»
🌀گفت: «اگر وی لطیف طبع بودی به کاری مشغول بودی که وی را به کارآمدی. گزافی چند در کاغذی نوشته که به هیچ کار وی نمی آید و نمی داند که وی را برای چه کار آفریده اند.»
🔮سنایی چون آن بشنید، حال بر وی متغیر گشت و به تنبیه آن لای خوار از مستی غفلت هشیار شد و پای در راه نهاد و به سلوک مشغول شد.»
#ادامه_دارد
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔆پس از این واقعه سنایی به شهرهای هرات و نیشابور رفت و سپس راهی سفر حج شد.
🔹در همین سفر معنوی بود که بسیاری از شیفتگان حقیقت و عرفان را شناخت و مقدمات انقلاب درونی در وی پدید آمد.
🌀شاعر شوریده بقیه عمر را در کنج خلوت و انزوای صوفیانه گذراند و به تدوین و تنظیم اشعارش پرداخت.
#ویژگی_های_اشعار
🌀شعر سنایی، شعری توفنده و پرخاشگر است. مضامین اغلب قصاید او در نکوهش دنیا داری و دنیاداران است. او با زاهدان ریایی و حکام ستمگر که هر کدام توجیه گر کار دیگری هستند، بی پروا می ستیزد و از بیان حقیقت ترسی ندارد.
🔹سنایی با نقد اوضاع اجتماعی روزگارش، علاوه بر بیان دردها و معضلاتی که دامن گیر زمانه شده است، نشان می دهد که شاعری اهل درد و دین است.
🔆 سنایی بارها با تصویر زندگی زاهدانه پیامبر و معصومین و صحابه و تأکید بر آن در قصایدش، سعی دارد جامعه آرمانی خود- که عرصه ظهور در واقعیت پیدا کرده است- را نشان دهد.
#ادامه_دارد
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🌀اندیشه زهد و عرفان نیز از مهمترین محورهای موضوعی در قصاید سنایی است.
🔆نکوهش دنیا، تفکر درباره مرگ، توصیه به گسستن از آرزوهای طولانی و بی حد و حصر، تذکر به خویشتن حقیقی آدمی، از مضامین رایج قصاید اوست:
🔆ای مسلمان خلایق حال دیگر کرده اند
از سر بی حرمتی معروف، منکر کرده اند
شرع را یکسو نهادستند اندر خیر وشر
قول بطلمیوس و جالینوس باور کرده اند
عالمان بی عمل از غایت حرص و امل
خویشتن را سخره اصحاب لشکر کرده اند
خون چشم بیوگان است آن که در وقت صبوح
مهتران دولت اندر جام و ساغر کرده اند....
🌀اگر فردوسی و ناصر خسرو را استثنا کنیم، سنایی از اولین شاعران تفکر مدار تاریخ شعر فارسی است که با تزریق اندیشه عرفانی به کالبد شعرش، زمینه تحولی وسیع را در نگرش و شیوه فکر شاعران پس از خود به وجود می آورد .
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🌀سنایی از اولین شاعرانی بود که طرح مسائل اجتماعی و عرفانی و زهد و حکمت معنوی را در قصیده رایج کرد به طوری که هنوز بسیاری از قصاید او نمونه برتر قصاید اجتماعی، عارفانه و زاهدانه اند.
🔆خاقانی برای اثبات ارج و عظمت شعرش، خود را با سنایی مقایسه می کند و مدعی است که جانشین شایسته سنایی است:
🔮چون زمان عهد سنایی در نوشت
آسمان چون من سخن گسترد بزاد
چون به غزنه ساحری شد زیر خاک
خاک شروان ساحری نوتر بزاد
🔆نظامی نیز مخزن الاسرارش را با حدیقه الحقیقه سنایی مقایسه می کند:
🔮نامه دو آمد ز دو ناموسگاه
هر دو مسجل به دو بهرام شاه
آن زری از کان کهن ریخته
وین دری از بحر نو انگیخته
آن به در آورده ز غزنه علم
وین زده بر سکه رومی رقم
🔆مولوی نیز درباره سنایی می گوید:
🔮عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار آمدیم
زبان شعر سنایی در قصاید و مثنویهایش زبانی سنگین و سخت است.
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔆همچنین او از گروهی از صوفیان دمشق بهسبب قول بدعتآمیزشان درباره رؤیت خدا انتقاد کرده بود. با وجود این علمای ظاهر او را بهسبب برخی مطالب، که در کتاب السّرّ آورده بود، به کفر منسوب کردند.
🔹خرّاز در پاسخ کسی که علت تکفیر را از او پرسید، گفته بود:
🔆گفتم میان من و حق حجاب نیست.
🔆خرّاز زهد و باطنگرایی را در صورت مخالفت با ظاهر شرع ، باطل میدانست.
#درباره_سماع_از_او_نقل_شده_است
🔮او پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم را در خواب دیده و پیامبر وی را که در حال خواندن بیتی انگشت بر سینه میزد، از این کار نهی کرده و ظاهرآ این قول به نوعی حرمت سماع را از نظر وی بازمینماید.
🔮گفته شده است که خرّاز اولین کسی بود که از علم فنا و بقا سخن گفت.
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🌀در این هنگام ابن رشد خود را کنار کشید و رنگ چهرهاش دیگر شد، (گویی) درباره اندیشیده خود دچار شک شده بود.
🔆سپس گفت: شما امر را در کشف و فیض الهی چگونه یافتید؟ آیا همان است که (عقل و) اندیشه نظری به ما داده است؟
🔮 به او گفتم: آری - نه! میان آری و نه روحها به بیرون از موادشان پرواز میکنند و گردنها از بدنهایشان جدا میشوند!
🔹 ابن رشد رنگش پرید، لرزه بر اندامش افتاد و نشست و میگفت: لاحول و لاقوة الا بالله، زیرا آنچه را من بدان اشاره کرده بودم، دریافته بود... .
🌀پس از آن روز ابن رشد از پدرم خواست که من بار دیگر با او گرد آیم، تا آنچه در اندیشه دارد، بر من عرضه کند (و بداند) که آیا (اندیشههای او) موافق (با برداشت من) است یا مخالف آن، زیرا وی از صاحبان اندیشه و نظر عقلی بود.
🔆سپس وی خدا را سپاس گزارد از اینکه در زمانی زندگی میکند که در آن کسی را دیده است که نادان به خلوت خود داخل میشود و اینگونه بیرون میآید، بیدرسی و بحثی و مطالعهای و خواندنی.
🌀سپس گفت: این حالتی است که ما (وجودِ) آن را اثبات کرده بودیم، اما کسی را که دارای آن شده باشد، ندیده بودیم.
🔆سپاس خدای را که من در زمانی هستم که در آن یکی از دارندگان این حالت یافت میشود که قفلها را میگشاید. سپاس خدایی را که ویژگی دیدار با او را نصیب من کرد.
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔮ولى عرفاى حقه مى گويند اين، معرفت به ولىّ است نه معرفت به خداوند.
➖ معتقدند كه انسان نه تنها به كسى كه به خداوند معرفت دارد، بلكه به خود خداى متعال نيز مى تواند معرفت پيدا كند.
🌀در اينجا مناسب است اين نكته را عرض كنم:
🔆 كسانى كه خود را اهل طريقت شمرده و خانه ى اهل بيت علیهم السلام را عملاً رها كرده، احيانا به دستورات و اعمالى خارج از شرع مقدس عمل مى كنند و اهل شريعت را افرادى مى دانند كه از حقايق بى خبرند، آنها كاملاً در اشتباه هستند و در نهايت به گمراهى كشيده خواهند شد.
🔹البته چون هر زحمتى بى مزد نيست و هر عملى اثرى دارد چه بسا دستور العمل هاى خارج از شرع مقدس، آثارى هم داشته باشد و در انسان حرارتى نيز ايجاد كند، لكن هر گرمى و اثرى نشانه ى قرب به خداى متعال نيست.
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
#آشنایی_با_آیت_الله_نجابت_شیرازی
🌀آشنایی اش با آیت الله نجابت از شاگردان خاص آیت الله سید علی آقای قاضی استاد کامل اخلاق و توحید، آغاز یک رفاقت سرنوشت ساز است؛
🔮سید حسین، آیت الله قاضی را اولین بار در یک رویا ملاقات کرده بود؛ «در عالم رویا دیدم که در میهمان خانه ی بزرگی ایستاده و آقای نجابت هم سمت راست حقیر می باشد و سیدی به طرف ما آمده، خطاب به آقای نجابت کرده، فرمود : آشیخ چه طوری ؟
➖ایشان گفت : الحمدالله بد نیستم.
➖آن سید فرمود : ما که بیست و چهار ساعت با مولا خوشیم! و بعد نگاهی به حقیر افکنده، به وی فرمودند : ایشان را مواظب باش»؛
🔹پس از این خواب وی به همراه دوستش به دیدار آیت الله قاضی نائل می شود ولی مسیر زندگی سید حسین قرار است وی را به دامن استاد دیگری بکشاند.
#طلبه_ای_که_قرار_بود_جهنمی_شود_ولی_استاد_عرفان_شد...
آیت الله محمد جواد انصاری همدانی به عرفان مشهور است و در حوزه علمیه نجف در آن دوران کسی روی خوشی به عرفان نشان نمی دهد و حتی با آن مقابله هم می شود؛ حالا محمد حسین میان یک طلبه معمولی بودن و رفتن در وادی عرفان باید یکی را انتخاب کند.
#ادامه_دارد
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🌀همین سوالات و ابهامات سید حسین جوان را آزار می دهد؛ او به کربلا آمده است تا راه دین را طی کند و طرح چنین شبهات سنگینی در تکفیر عرفان و ربط دادنش به صوفی گری، وی را می ترساند ولی یک ملاقات شبهه هایش را از بین می برد؛
🔮«هنگامی که در نجف به محضر ایشان (آیت الله انصاری همدانی) شرفیاب شدم نگاهی به بنده کرده، فرمودند: آسید حسین آمدی! کأن به حقیر فهماندند که توجه ایشان سبب پیدایش آن انقلاب درونی و حرکت به سمت آن جناب شده است.»
🔆اطرافیاش وقتی متوجه می شوند که وی در مسیر عرفان قدم برداشته، به سراغش می آیند منصرفش کنند؛
🔆 «در خلال همان ایام شخصی که حق تدریس بر بنده داشت و امثال مرحوم آقاى قاضى را بى سواد به حساب مى آورد، متوجه شد که حقیر با جناب آقاى انصارى ملاقات کرده، از مصاحبین ایشان شده ام؛ لذا با عجله خود را به من رسانده:
🔹 اول شروع کرد اظهار تأسف نمودن به اینکه یک نفر داشتیم که به او امید دیانت مى رفت، ولى افسوس که از دست رفت!»
🔮این اظهارات حالش را بهم می ریزد و پایش را در مسیر سست می کند ولی او قرار نبود به این زودی ها از مسیری که آمده بود باز گردد؛
🌀«پس از لحظه اى تأمل، از قال و قیل درونى چنین مسموع گردید که مى گویند: به خودت رحم کن، تو جهنم خواهى رفت! گفتم: آیا براى چه جهنم مى روم؟ مگر مطلوب من غیر از دوستى و محبت خدا و دوستان خداست؟
🔆 پس از تأمل دقیق و عمیق دریافتم که غرضم از پیروى آن مرد حق و دوستى با او رسیدن به محبت حضرت حق است. پس گفتم: اگر انسان به خاطر محبت خدا و دوستى اولیاى خدا به جهنم مى رود بگذار برود!»
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔆«عن قریب باشد که تو خود آتشی به سوختگان عالم خواهی زد.»
🔹این ماجرا او را منقلب میکند و باعث میشود که به سیر و سلوک گرایش پیدا کند. پس از آن به دنبال راهنما و استاد میگردد، اما هربار دست خالی بازمیگردد. در بیابانهای اطراف قم خلوت میگزیند و به پیامبر اسلام(ص) متوسل میشود تا اینکه به مقصودش میرسد.
🌀او مراحل سلوک و عرفان را بدون استاد طی میکند و بنا بر نقل علامه طهرانی، انصاری همدانی درباره خود میگفت: «من استاد نداشتم و این راه را بدون مربی و راهنما پیمودم».
🔹حتی بعد از فوت ایشان بین شاگردان قاضی طباطبایی اختلاف میافتد که آیا سیر و سلوک به استاد نیاز دارد یا خیر؟
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔮آن شب خواب بودیم که ناگهان از صدای غرشی بیدار شدیم. دیدیم آن بچه از جایش بلند میشود و دوباره به زمین میافتد و بدنش به شدت میلرزد و نعره میزند.
🌀مادرم به عالمتاب گفت: «بچه ات را به خانه برسان اگر مردنی باشد، آنجا بمیرد تا پدرش که عصبانی است اعتراض نکند.»
🔹عالمتاب بچه اش را در برگرفت. از شدت لرزش بچه، مادرش هم میلرزید. تب و لرز آن بچه سه تا چهار روز ادامه داشت. پس از آن لرزشهای متوالی، گوشتهای اضافی آن کودک آب شد و سینه و پشتش صاف گردید. به طوری که هیچ اثری از برآمدگی آن نماند...»
#پدر_و_مادر
🔆پدر محمدحسن مولوی، میرزا محمد اکبر مردی فرهیخته، عالم، فاضل و شیفته اهل بیت علیهمالسّلام بود.
🌀مولوی با نقل خاطره زیر، از دلدادگی پدر به دودمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم چنین پرده برمی دارد:
🌀«برادرم محمد اسحاق در بچگی به مرض سل دچار شد. از درمان او ناامید شدیم. سرانجام پدرم او را به کربلا برد و به ضریح مقدس حضرت ابوالفضل علیهالسّلام بست و از آن بزرگوار خواست تا از خداوند شفاء او را بخواهد.
🔹خودش در رواق حرم به نماز مشغول شد. هنگامی که نزد محمداسحاق برگشت، او گفت: بابا گرسنهام. پدرم مشاهده کرد که رخسار فرزندش تغییر کرده و شفا یافته است...»
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔮مادر جناب مولوی نیز بانویی پاک دامن بود. خاطره زیر چهره تابناک او را به تصویر میکشد:
🔆«مادرم به تلاوت قرآن مجید علاقه بسیار داشت. او غالبا در هر شبانه روز، هفت جز قرآن تلاوت میکرد.
🌀وی در شبهای ماه رمضان نمیخوابید و به تلاوت قرآن، دعا و نماز مشغول میشد. در یکی از شبهای ماه رمضان، شمع سوخته بود و بیش از یک بند انگشت، در شمعدان باقی نمانده بود.
🔹به علت منع دولت، نمیتوانستیم از منزل خارج شده شمع تهیه کنیم.
🔆مادرم به روشنایی همان مقدار شمع مشغول تلاوت قرآن شد. به خدا سوگند، تا آخر شب که مادرم قرآن، دعا و نماز میخواند، شمع تمام نشد.
🔮وقتی از نمازش فارغ شد، به سحری خوردن مشغول شدیم. شمع همچنان میسوخت. همین که صدای اذان صبح بلند شد، شمع نیز خاموش گردید.
🌀خلاصه به برکت مادرم، یک بند انگشت شمع، به مقدار ۹ ساعت برای ما روشنایی داد.
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
#گریه_شیر_در_عزای_امام_حسین
🔮جناب شیخ محمدحسن مولوی از عالم بزرگوار حاج سید محمد رضوی کشمیری فرزند آقا سید مرتضی کشمیری چنین نقل کرده است:
🔆در کشمیر، کوهی است که در دامنه آن حسینیهای قرار دارد. ساختمان حسینیه طوری است که از بیرون آن میتوان داخل را مشاهده کرد. جهت روشنایی، در پشت بام حسینیه پنجرهای گذاشتهاند.
🌀هر سال در روز عاشورا، جمعی از شیعیان در آنجا جمع شده و مراسم عزای سالار شهیدان علیهالسّلام را برگزار میکنند.
🔆شیری در آن نزدیکیها زندگی میکند که هر سال در شب اول محرم ، از بیشه اش بیرون میآید و خودش را در پشت بام حسینیه رسانده، سرش را از آن روزنه داخل میکند و به عزاداران مینگرد و قطرات اشک از چشمانش جاری میشود. و بعد از مجلس، راهش را میگیرد و به بیشه اش بر میگردد.
🔮این برنامه تا شب عاشورا به همین کیفیت، ادامه مییابد. به همین دلیل، در این قریه، هیچگاه اول محرم اشتباه نمیشود و با آمدن آن حیوان، همه میفهمند که شب اول محرم فرا رسیده است.
#ادامه_دارد
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔮یک گوشم با او بود و گوش دیگرم به ذکر مصیبت حاج قوام. با همان حال دگرگون، به خانه آمدم.
➖تنها بودم و در خود طبع رسائی یافتم. مداد را برداشتم و آن اشعار را چنین تضمین کردم:
ها علی بشر کیف بشر• • • ربه فیه تجلی و ظهر
عقل کلی به ما داد خبر• • • انا کالشمس علی کالقمر
هو والواجب نور و بصر• • • هو والمبدء شمس و قمر
عشق افکند به دلها اخگر• • • عشق بنمود هویدا محشر
عشق چه بود، اسدالله حیدر
🔆چهار سال از سرودن این قصیده گذشت. نمیدانستم که این مدح ، قبول شده است یا نه؟
🌀روزی بعد از ناهار خوابیدم. در عالم رؤیا به کربلای معلا مشرف شده وارد رواق مبارک شدم. دیدم درهای حرم بسته است و زائران در رواق، مشغول خواندن زیارت وارث هستند.
🔹حالم دگرگون شد. من تازه رسیده بودم، چرا درها بسته بودند؟
➖پرسیدم: آیا درها باز میشود؟
➖گفتند: بله، یک ساعت دیگر. دلم آرام نمیگرفت. در عالم خواب، به سمت قتلگاه شتافتم. نزد آن پنجرهای که بالای سر مبارک قرار دارد، رسیدم.
#ادامه_دارد
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔆 از پشت پنجره به داخل نگاه کردم. چشمم به گروهی از عالمان افتاد. عدهای را شناختم. مجلسی، ملا محسن فیض ، سید اسماعیل صدر ، میرزا حسن شیرازی ، شیخ جعفر شوشتری و... حضور داشتند.
🌀حرم مملو از جمعیت بود. همه رو به ضریح و پشت به آن پنجره نشسته بودند.
🔹 در راس همه، مرحوم حاج آقا حسین قمی بود. بنده در مشهد ایشان را میشناختم و بعدها وکیلشان هم بودم. ایشان دستور میداد فلان آقا برود بخواند. او بلند میشد و میخواند و همه گریه میکردند و به او احسنت احسنت میگفتند.
🔆 مثل بچهها به خودم فشار آوردم تا از گوشه پنجره وارد حرم شده خودم را به جمع علماء برسانم. بعد از اندکی تلاش، ناگهان خود را داخل حرم مطهر دیدم.
🌀خواستم در گوشهای بنشینم ولی جای برای نشستن نبود. فقط کنار آقای قمی اندکی جای خالی وجود داشت. خودم را به آنجا رساندم و نشستم. آقای قمی همین که من را دید، فرمود:
➖مولوی حسن؟!
➖عرض کردم: بله قربان.
🔹فرمود: برخیز و بخوان.
➖بلند شدم. نمیدانستم از کجا شروع کنم. کدام آیه و حدیث را تطبیق کنم؟ چگونه به روضه گریز بزنم؟
🔆ناگهان در دلم الهام شد. شروع کردم به خواندن:
ها علی بشر کیف بشر، و تا آخر قصیده خواندم.
🔮وقتی از خواب بیدار شدم، دلم میتپید. از سر و صورتم عرق میریخت. از اینکه مدیحهام مورد عنایت واقع شده بود، خدا را شکر کردم.
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔮آخر هفته که شد، گفت: قربان آن لب و دهنی شوم که یک کلمه به این کوتاهی از آن بیرون آمده و ما یک هفته است بحث میکنیم، یک همچو آدمی بوده، بیاطلاع از عملیات نبوده، منتها ارباب ملک و املاک بود. به همان طرز سابق که میآمد خانه آخوند ملا محمد کبیر، پدر مرحوم آقا ضیاء عراقی و با او صحبتهای علمی داشت، بعد از فوت آخوند هم میآید، به خیالش که فرزند آخوند به جای پدرش نشسته، در آن وقت، آقا ضیاء ۲۴ ساله بود.
🔹صمصام الملک فرعی عنوان میکند. آقا ضیاء نمیتواند از عهده برآید.
🔮 حاج صمصام الملک میگوید: آه! در خانه آخوند بسته شد!
🔆پدرم نقل میکرد که آقا ضیاء فرمود: این مثل یک کاسه آب گرمی بود که به سرم ریخته شد. از همان مجلس که حرکت میکند، میرود به اصفهان و بعدش هم به نجف، و میماند تا آقا ضیاء میشود،
🔆 همین یک کلمه «آه درِ خانه آخوند بسته شد» باعث شد تا او به طور جدّی و مصمم به درس و بحث پرداخت و به کمالات علمی و معنوی دست یافت.
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔆نزدیك رفتم و چشم به روى امام گشودم ، دیدم آب دهانش را جمع كرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود كه : بنوش ، امام خم شد و من زیانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع از كوثر دهانش آن آب حیات را بوسیدم و در همان حال به قلبم خطور كرد كه امیرالمؤمنین على (علیه السلام ) فرمود:
🔮 پیغمبر اكرم (صلى الله علیه وآله ) آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم كه هزار در علم و از هر درس هزار در دیگرى به دوى من گشوده شد.
🔹پس از آن امام (علیه السلام ) طى الارض را عملا به من بنمود، كه از آن خواب نوشین شیرین كه از هزاران سال بیدارى من بهتر بود به در آمدم ، به آن نوید سحرگاهى امیدوارم كه روزى به گفتار حافظ شیرین سخن به ترنم آیم كه :
🔆دوش وقـت سحـــر از غصه نجــــاتم دادند
وندر آن ظلمـــت شـــب آب حیــــاتم دادند
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قـــــدر كه این تازه بـــــراتم دادند
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔮بنده خودم وقتی خدمت استاد حسن زاده آملی رسیدم و تقاضای مطالب اخلاقی کردم ایشان فرمودند بنیه علمی خودتان را تقویت کنید.
🔆عرض کردم بدایه الحکمة، نهایه الحکمة و شرح منظومه را خوانده ام. ایشان با حالتی فرمودند:
🌀 آقا جان چیزی نخوانده اید! شما باید کتاب بخوانید، باید درس بخوانید.
🔮ایشان بر روش نفس الامری این علوم تکیه و تاکید بسیار زیادی داشته و دارند و ما هم بر همین اساس به افرادی که مراجعه می کنند توصیه می کنیم که باید یک دوره منطق را به صورت متقن فرا بگیرند و بسنده نشود به منطق مظفر. بلکه کتابهای برتر را در منطق در حد منطق اشارات و برهان شفا فرا بگیرند.
🔹پس از اتقان منطق، یک دوره حکمت مشاء در دو سطح الهیات شفا و حکمت اشارات بخوانند و بعد یک دوره حکمت اشراق بخوانند و یک دوره کلام در حد کشف المراد بخوانند.
🔮سپس یک دوره عرفان نظری در حد تمهید القواعد سپس شرح فصوص و سپس مصباح الانس بخوانند.
🔆حضرت استاد حسن زاده آملی به این نوع تدرس و تعلم – البته زیر نظر استاد و با استاد- خیلی اهمیت می دهند و خودشان هم چنین عمل کرده اند و سفارش اکید دارند.
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔆جلوي خانه علامه که ميرسيم، دو برادر هم منتظر ما ايستادهاند. نامشان يادم نيست. با جواد سلام و عليک ميکنند. يکيشان گلکار خانه علامه در آمل است.
🌀کنار ورودي خانه، اتاقي هست که از بيرون هم در دارد. آرامگاه همسر علامه است که چند سال پيش مرحوم شده. مردم دِه -خانمها بويژه- منتظر فرصتاند که در باز شود و فاتحهاي بخوانند.
🔮منتظريم که در خانه به روي ما باز شود. دوربين آوردهايم تا اگر اجازه دادند، ببريم. چند دقيقه بعد، مهندس نوري -داماد علامه- در را باز ميکند. تا دوربين را ميبيند، از همان دور اشاره ميکند که نه!
🌀داماد ديگر علامه، آقاي دکتر باقر لاريجاني است؛ برادر علي و صادق و محمدجواد لاريجاني و رئيس دانشگاه علوم پزشکي تهران.
🔆مهندس نوري خودش را وقف علامه کرده. هم بهنوعي منشي ايشان است؛ هم راننده و دست آخر داماد! دو سال پيش هم که اولين بار علامه را در مراسم تشييع آيتالله بهجت ديده بودم، همين مهندس نوري همراه علامه بود و ايشان را آورده بود.
#ادامه_دارد
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔮وارد خانه که ميشويم، صفاي خانه ما را ميگيرد؛ صفاي معنوياش مانده.
🌀به سمت راست خانه هدايت ميشويم؛ جايي که علامه دم در ورودياش منتظر ماست.
🔮"تابستاني آمدهايد! اينجا سرد است." اين، اولين جملهاي است که علامه حسنزاده آملي بعد از سلام به ما ميگويد.
🔹وارد اتاق ميشويم. علامه و آقاي طالبزاده روي صندلي مينشينند. ما ترجيح ميدهيم روي زمين -اما نزديکتر- بنشينيم. از همان لحظه است که صفاي علامه حواس ما را از صفاي بيرون پرت ميکند. به ما که دو زانو نشستهايم، ميگويد راحت بنشينيد. ميگويم راحتيم.
🔆ميگويد: حرف گوش کن و چهار زانو بنشين! ميگوييم چشم.
🔆شوخيهاي علامه شروع ميشود؛ شوخيهايي که اصلا نگذاشت فضاي ديدار جدي شود و نگذاشت سؤالات مهمام(!) را بپرسم؛ شوخيهايي که قرار نبود قهقهاي بلند کند. اما حتي يک لحظه لبخند را از لب مهمانان برنداشت و از دايره اخلاق هم فراتر نرفت.
#ادامه_دارد
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔆علامه ميپرسد: براي پذيرايي چيزي داريم؟
🌀مهندس نوري ميگويد: "بله، چاي و ميوه و شيريني.
🔆 ميگويد: "چاي بزرگ بياوريد که زودتر پر شوند!"
🔹از يکيکمان ميپرسد که از کجا آمدهايم و اهل کجاييم. جواد که ميگويد اصالتاً بابلي است، علامه ميگويد: پس همشهري هستيم.
🌀ميگويم: آقا، بابليها و آمليها که از قديم باهم مشکل داشتند!
🔹ميگويد نه؛ تو ذهنت مشکل دارد که فکر ميکني ما باهم مشکل داريم!
🔮مهندس نوري آقاي طالبزاده را معرفي ميکند و ميگويد که براي حضرت مسيح(ع) سريال ساخته. آقاي طالبزاده هم توضيح ميدهد که براي ساختش از قرآن و انجيل برنابا استفاده کرده. علامه احسنتي ميگويد. مهندس نوري ميگويد "قرار است فيلم شما را هم بسازند!"
🔆علامه ميگويد: "نخير، من آدم خطرناکي هستم. اجازه نميدهم!" حرف مهندس نوري هم شوخي بود.
🌀علامه خوشامد ميگويد و ميپرسد: چي شد که گذارتان به اين طرفها افتاد؟! دامادشان به شوخي ميگويد: آقاجون، بيکار بودند! علامه ميگويد "نه، اينطور نيست. از بين اينهمه خانه، چي شد که در اين خانه را زديد!؟ حتما بين ما و شما تجانسي هست."
#ادامه_دارد
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🌀علامه از شغل من و جواد و دو ميهمان ديگر هم ميپرسد. رو ميکند به حاجنادر (بهقول جواد) و ميگويد:
🔮حيف که طلبه نشدي! آدم ناقلايي هستي!
🌀صداي خنده بلند ميشود. يکي از جمع ميگويد: يعني ناقلاها بايد طلبه شوند!؟ چند دقيقه بعد از من ميپرسد: "يک چيزي بگويم، جسارت نيست؟" دلهره ورم ميدارد. ميگويم "نه، بفرماييد".
🔆ميگويد: "حيف که طلبه نشدي!" دوباره لبخندي بر لبها مينشيند.
نفسي ميکشم و ميگويم "البته طلبهزادهام. پدربزرگم هم روحاني بودهاند".
🔆متبسم ميگويد: "ولي طلبه بودن پدر و پدربزرگت به تو ربطي ندارد". فاميلم را ميپرسد و بعدش اسمم را. وقتي ميگويم،
🔹ميگويد: "قدسي فاميل بزرگي است. اما اسمت (ياسر) به بزرگي فاميلت نيست. مثلا محمد خوب بود." ميگويم که نام پدرم محمد است.
#ادامه_دارد
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🌀آقاي طالبزاده ميگويد: نصيحتي بفرماييد.
🔆علامه ميگويد: "چه نصيحتي؟ بگويم که عبادت خدا بکنيد و معصيت نکنيد!؟" ياد آيتالله بهجت ميافتم که هربار ازش نصيحت ميخواستند، ميگفت:
🌀آنچه را که ميدانيد، عمل کنيد؛ ندانستهها را ياد ميگيريد.
🔮ميزبان ۸۳ساله هر دو سه دقيقه ميگويد: "خيلي لطف کرديد؛ صفا آورديد. از بين اينهمه خانه، در اين خانه را زديد. حتما بين ما قرابتي هست."
🔆 از پيرياش ميگويد. و آن جمله حکيمانه را بازگو ميکند که: "در جواني فکر ميکردم شير اگر پير هم بود، شير است. وقتي پير شدم، فهميدم پير اگر شير هم بود، پير است!" نصيحت ميکند که قدر جواني را بدانيم.
🔮مرتب، ميوه و شيريني تعارفمان ميکند. به من که سيب را با چاقو بريدهام، ميگويد: "مگر دندان نداري که سيب را گاز نميزني!؟"
🌀 يکي از حاضران از علامه ميخواهد که به سيبها دعايي بخوانند تا براي خانم حاملهاي ببرد.
🔆علامه ميپرسد: کي هست ايشان؟ ميگويد خانمم. علامه ميگويد: "پس چرا ميگويي خانم حاملهاي!؟ بگو خانمم."
🔮علامه ديس سيب را ميگيرد و شروع ميکند خواندن و تکرار کردن. بهنظرم ميگفت: "بسمالله رب". تمام که شد، به همه سيبها فوت کرد و داد دستمان.
🔮 بعد ميگويد: به عدد حروف بسماللهالرحمنالرحيم اگر بسمالله بخوانيد و فوت کنيد، خوب است.
#ادامه_دارد
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔮علامه به من اشاره ميکند و ميگويد: "سرت را بيار نزديک". با خوف و رجا سرم را پيش ميبرم.
🌀آيا سرّي را با من در ميان خواهد گذاشت؟ يا قرار است تذکري اخلاقي به خودم بدهد؟اينها توي کمتر از يک ثانيه از ذهنم گذشت.
🔹سرم را که نزديک ميبرم، خودکارم را از جيب پيراهنم بر ميدارد و به خودم بر ميگرداند!
🌀ميگويد: "اين، هديه من به شما!" صداي خنده جمع بلند ميشود به شوخي آيتالله.
🔆وقتي صحبت از رفع زحمت ميشود، ميگويد: "نخير، زحمت نيست. اگر هم خواستيد بمانيد، پايين، رستوران هست. ميگوييم غذا بياورند. البته هر کسي دُنگ خودش را ميدهد!"
🔹وقتي بلند ميشويم، او هم بلند ميشود که ما را بدرقه کند. ميگويد: "ميخواهم مطمئن شوم که ميرويد!" بهاندازه استحباب، تا روي ايوان ميآيد.
🔆در راه جواد تعريف ميکند يکي از مسئولين که ريش انبوهي دارد، چندي قبل، پيش علامه آمده بود. علامه ريشش را گرفته بود و پرسيده بود: علمت هم بهاندازه ريشت هست!؟
🔆با خودم فکر ميکنم چگونه ميشود کسي ساعتي لبخند بر لبان ديگران بنشاند؛ بدون آنکه يک نفر برنجد يا يک کلمه زشت توي حرفها باشد.
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔮این طفل نورسته در نخستین ماههای اولین بهار زندگی، مادر خود را از دست داد . هنوز چند مدتی از این حادثه نگذشته بود که چون محمدحسن چهار ساله شد، پدر را از دست داد به ناچار سرپرستی و نظارت بر زندگی او و برادرش در منزل پدری واقع در خیابان مسجد کبود تبریز به یکی از خانواده پدری واگذار شد.
🔹سید محمدحسن در سنین کودکی همزمان با آموزش در مکتب خانه و فراگیری مقدمات ادبیات فارسی و عرب زیر نظر استاد معروف وقت آقا میرزا علینقی خطاط با هنر خوشنویسی آشنایی یافت و در این اندیشه به مهارت رسید .
🔆سید محمدحسن به همراه برادرش (علامه طباطبایی) جهت تکمیل تحصیلات علوم دینی، عازم نجف اشرف گشت و به مدت یازده سال از حوزه درسی عارف معروف آیتالله حاج سید علی قاضی طباطبایی و سید حسین بادکوبهای در عرفان، فلسفه، ریاضی و طب بهره مند شد و به طور همزمان فقه و اصول را از محضر آیت الّه شیخ محمد حسین غروی کمپانی و آیتالله شیخ محمد حسین نائینی و آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی فرا گرفت.
🔆به دلیل شب زندهداری و تهجد و عبادتهای شبانه به همراه سلوک روحانی و توسل به پیشگاه خاندان عصمت و طهارت (علیهالسّلام) خصوصاً حضرت علی (علیهالسّلام) سید محمدحسن الهی به کمالاتی معنوی دست یافت و روزنههایی نورانی برایش فراهم گردید و حالاتی غیبی را کشف کرد.
#ادامه_دارد
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔮 علامه طباطبایی نقل کرده است: چون در نجف اشرف همراه سید محمدحسن تحت تربیت اخلاقی مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی بودیم، سحرگاهی بر بالای بام بر سجاده عبادت نشسته بودم، در این هنگام خواب سبکی به من دست داد و مشاهده کردم دو نفر مقابلم قرار گرفتهاند، یکی از آنها حضرت ادریس (علیهالسّلام) و دیگری برادر ارجمندم حاج سید محمدحسن الهی بود.
🔆حضرت ادریس (علیهالسّلام) با من به مذاکره و سخن گفتن مشغول شدند ولی به گونهای بود که ایشان القای کلام مینمودند ولی سخنانشان توسط کلام اخوی شنیده میشد.
#مکاشفات
🔰مرحوم آیتالله قاضی که در پرورش معنوی و تربیت روحانی ایشان نقش به سزایی داشت، بر اثر عبادتهای خالصانه در مسجد سهله کوفه از لطف الهی و انوار قدسی فیض ملکوتی برخوردار گشت. بدین جهت در مسیر زندگیش تحولی شگرف پدید آمد.
🔆وی بنا به نقل علامه طباطبایی و ارتباط مرحوم الهی با روح آن عارف از طریق یکی از شاگردانش، قدرت طیالارض داشت و ظاهراً پس از افشای این تحولات غیبی، جمعی نزد آیتالله قاضی آمده و از او خواستند تا برایشان درس اخلاق گذارده و جرعههایی از معنویت را به کامشان بریزد.
#ادامه_دارد
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔮سید محمدحسن الهی به موازات پیگیری تحصیلات در نجف از طریق تزکیه نفس در عرفان عملی به رتبهای رسید که چشم برزخیاش باز شد و انسانها را مطابق ملکات و گرایشهای باطنی آنان مشاهده میکرد.
🔆 علامه حسنزاده آملی نوشته است:
➖برای بنده بارها پیش آمد و در محضر شریف ایشان شواهدی دارم و یادداشتها و خاطراتی در دفتر جداگانه نوشته و جمع آوری نمودم. سید محمدحسن و برادرش دیده باطن داشت و مشاهدات و مکاشفات عجیب از خود بروز میداد.
🔹آیتالله طباطبایی و برادرش به دلیل اختلال در وضع معاش و نرسیدن مقرری از ایران، به موطن خویش (تبریز) بازگشت و در حوزه علمیه شهر به تدریس فلسفه از شفا و اسفار و برخی دیگر از کتب اهل حکمت اشتغال ورزید و برخی جویندگان کمال را به سوی قله معنویت هدایت نمود.
🔆به دلیل مقامات علمی ایشان در تبحر علوم عقلی، دانشگاه تهران جهت تدریس این رشته از دانش دینی برای تدریس از مرحوم الهی دعوت نمود، امّا ایشان از پذیرش امور رسمی اکراه داشت، تفالی به قرآن نمود امّا استخاره خوب نیامد و لذا تقاضای مزبور را نپذیرفت.
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔮آن جناب از تبریز گرفته تا نجف اشرف و مراجعت از نجف - که به تبریز آمدند - و علامه طباطبائی در تمام بحث و درس و شئونات دیگر با هم بودند، آن بزرگوار هم جامع علوم عقلی و نقلی بود و ریاضتهای نفسانی او بسیار عجیب بود.
🔆 وقتی به حضور علامه طباطبائی رسیدم، آن جناب از من سؤال کرد: شما اخوی آیتالله محمدحسن الهی را چگونه یافتید؟ بنده واقعیتی را اظهار کردم، گفتم:
🔆آقاجان، جناب اخوی خیلی اهل بذل علمی و عرفانی است. البته در تبریز ماند و از این گونه تاسفها (محرومیت از کمالات علمی او) برای ما هست. من مشاهداتی و مکاشفاتی و حلاوتی از جناب حاج سید محمدحسن الهی دارم که اگر بخواهیم بعضی از این امور را بازگو کنیم، شاید موجب استعجاب واقع شود.
#خُلق_و_خوی
🔮آیت الله طباطبائی با وجود اینکه در طریق عرفان عملی و نظری مقاماتی را کسب کرد و در این رشته به درجاتی عالی دست یافت به هیچ عنوان گوشه عزلت اختیار نکرد و تشکیل خانواده را مد نظر قرار داد و در سنین جوانی با دختر مرحوم آیتالله سید محمدباقر قاضی (خواهر اولین شهید محراب، آیتالله سید محمد علی قاضی طباطبائی) ازدواج کرد
➖ثمره این پیوند پک یک فرزند پسر و سه دختر میباشد.
🔆 یکی از دخترانش چون هیجده بهار را پشت سر نهاد به دلیل بیماری جان به جان آفرین تسلیم کرد. وفات این دختر پدر را بسیار متاثر ساخت اما او در این مصیبت صبر پیشه ساخت و کوچکترین حالت گله و شکایت از خویشتن نشان نداد.
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
➖وى ابتدا اين دعوت را پذيرفت، ولى پس از آنكه از نزدیک با جلالالدين استرآبادى برخورد كرد، نتوانست ديدگاههاى وى را تحمل كند و به شيراز بازگشت.
🔮 مجددا از سوى بهادرخان شاه طهماسب كه تقريبا شانزده ساله بود، به دربار دعوت شد تا اين بار مستقلا مقام صدارت را عهدهدار باشد، غياثالدين نيز اين سمت را پذيرفت و به مدت 2 سال متصدى اين مقام بود.
🔰غياثالدين منصور در سن 72 سالگى از مقام صدارت استعفا داد و تبريز را ترك گفت و به شيراز بازگشت
🔹در مدت 10 يا 11 سال در مدرسه منصوريه كه پدرش آن را بنا كرده بود، به تدريس و تربيت شاگرد پرداخت.
🔆حاصل اين تلاش، شاگردانى هستند كه هريك آثار علمى باارزشى از خود بر جا گذاشته و در زمان خود چهرهاى بارز و درخشان داشتند؛ افرادى چون:
➖ميرزا قاسم گنابادى، شاعر و متخلص به قاسمى؛
➖كمالالدين حسين ضميرى اصفهانى، شاعر و معاصر شاه طهماسب؛
➖مقصود كاشانى، شاعر و صاحب ديوان.
⚫️ تاريخ وفات وى را 948 و 949 ثبت كردهاند.
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•
#ادامه
🔮نجم آبادی در مقام یک عالم بزرگ، از تفکر حاکم بر علمای زمان خو د چنین انتقاد می کند:
🔆ما اولاً در اعمال و اخلاق و عدالت و سیاست معیوب هستیم…
🔹ثانیا اصل دین را پایه اش را بر غیر تقلید و ادله وهمیه نگذاشته ایم. نه حالت عملیه و نه خلقیه دارمی که مردم را متمایل به خود نماییم و نه زبان استدلال که به تیغ زبان،خلق را به سمت خود کشیم.
➖ جهتش آن عقل سلیم اصلی را که خدا عطا فرموده به کنار گذاشته ایم و هوی و وهم و اخلاق رذیله را،؟ سلاطین قاهره را پیشوایان خود قرار داده ایم.
➖هر چه ایشان حکم نماید، اطاعت می نماییم و عجب آن که عقل را غالباً تابع ایشان می سازیم بلکه شرع را».
🔮وی همچنین علت انحراف شیعه را از تعالیم اصیل پیامبر، اهل بیت و ائمه، محبت نسنجیده و بدون معرفت نسبت به آنان میداند که:
🔆 «هر خبری یا اثری یا رؤیایی که شاهد آن باشد قبول نموده درصدد تصحیح و تنقیح سند برنیامده بلکه مسلم دانستند و چون روایت متشابهی می یافتند تأویل و توجیه می نمودند به طریقی که مطابق با مراد خود نمایند و مؤید و معتقد خود قرار دهند».
🔹به جهت همین برخوردهای نقادانه و عقلانی نسبت به باورهای مذهبی بود که برخی از علما که انتقادات او را بر نمی تافتند، وی را تکفیر کرده و حتی متهم به بابیگری نمودند؛ در حالی که بخشی از کتاب تحریرالعقلا به رد بابیگری اختصاص یافته است.
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•