#سلطان_و_فناری
🔮گویند روزی شهادت سلطان بایزید را نپذیرفت و هنگامی که سلطان سبب را جویا شد، او در جواب گفت تو تارک نماز جماعتی.
➖پس سلطان جامعی بنا کرد و موضعی برای خود معین ساخت و از آن به بعد در آن جامع در نماز شرکت میکرد.
🔹پس از آن بین او و سلطان اختلافی پدید آمد و او همه مناصب خود را رها کرد و به قرامان رفت و حاکم قرامان برای او هر روز هزار درهم و برای شاگردانش پانصد درهم مقرر ساخت.
🌀در آنجا دو تن به نامهای یعقوب اصفر و یعقوب اسود نزد فناری تلمذ میکردند و فناری به این امر افتخار مینمود و میگفت: «ان یعقوبین قرءا علی».
🔹بعدا سلطان بایزید از آنچه کرده بود پشیمان شد و کسی را به قرامان فرستاد و از حاکم آنجا استدعا نمود تا فناری را به وطن بازگرداند.
🌀 فناری نیز اجابت کرد و دوباره به وطن بازگشت و سلطان مناصب گذشته را به او بازگردانید.
@arefan_313
•┈•✨✾✨•┈•