eitaa logo
؏ﭑرفــــﺂݩِ مـجـﭑهد | شهیدانּ عشࢪیہ و طهـمـاسبے
421 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1هزار ویدیو
32 فایل
﷽ ⭕️ معرفی و بازنشر زندگینامه، سبک زندگی، وصیتنامه، آثار صوتی و تصویری، دست‌نوشته‌ها و ... از مربیان‌شهید والامقام ابراهیم عشریه و مهدی طهماسبی 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir ⭕️ لینک ارتباط با مدیر کانال و یا ارسال محتوا: https://eitaa.com/MALEK_ita
مشاهده در ایتا
دانلود
____🍃🌸🍃🌸🍃____ وقتی رسیدیم دیدیم که پنج نفر از نجبإ افتادند روی زمین و به شدت فریاد می‌زنند و درد میکشند. یکی دیگر از نجبإ سالم بود، آمد کنارم و گفت:«جمع شده بودند برای کشیدن سیگار.» داد زدم:« این همه تذکر و اصرار بر حفظ پراکندگی به خاطر همین بود.» ابراهیم هم گفت:« از اولش داریم بهشون این مورد را گوشزد می‌کنیم که تجمع نداشته باشید.» دو نفرشان درجا شهید شده بودند. وضع سه نفر دیگر خیلی خراب بود و از شدت درد فریاد می زدند. به علت تاریکی هوا مشخص نبود از کجا ترکش خوردند. دیدم که دست یکیشان روی کمرش است، دستم را کردم زیر جلیقه مهمات یکی شان، دستم گرم شد از خون؛ ظاهراً خمپاره خورده بود وسط جمع شان و همه از کمر ترکش خورده بودند. همگی به شکم افتاده بودن روی زمین، دو نفرشان دستم را گرفته بودند و فشار میدادند و مدام داد می‌زدند:«مالک ساعدنی.. (کمکم کن)» و درخواست آب میکردند! گفتم:«اجازه بدید برم برانکارد بیارم برای انتقالتان به پایین.» اما اجازه نمی‌دادند، دستم را رها نمی کردند. به ابراهیم که مشغول بررسی وضعیت تک تک آنها بود گفتم:«خودت برو این ها نمیذارن برم.» ابراهیم هم سریع بلند شد و رفت و من در دهانشان آب می ریختم. خیلی نگران بودند؛ به احتمال زیاد قطع نخاع شده بودند. دلداریشان میدادم. خونریزی شدیدی داشتند، گفتم:«که مشکلی نیست و سریع خوب می شوید.» آه و ناله شان همه جا را گرفته بود. 🔻ادامه دارد... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما