eitaa logo
؏ﭑرفــــﺂݩِ مـجـﭑهد | شهیدانּ عشࢪیہ و طهـمـاسبے
421 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1هزار ویدیو
32 فایل
﷽ ⭕️ معرفی و بازنشر زندگینامه، سبک زندگی، وصیتنامه، آثار صوتی و تصویری، دست‌نوشته‌ها و ... از مربیان‌شهید والامقام ابراهیم عشریه و مهدی طهماسبی 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir ⭕️ لینک ارتباط با مدیر کانال و یا ارسال محتوا: https://eitaa.com/MALEK_ita
مشاهده در ایتا
دانلود
امام خامنه‌ای : انگیزہ های بسیار شدیدی وجود دارد برای فراموشی شهــدا.. نگذارید یاد شهـدا فراموش شود.. ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
____🍃🌸🍃🌸🍃____ ...مشخص بود که از موفقیت عملیات شان خیلی مطمئن بودند و آمده بودند برای تصرف قطعی البرنه؛اما خواست خداوند بالاتر از اراده آنها بود. ماشین را گذاشتیم زیر پارکینگ یکی از ساختمان ها که دشمن روی آن دید و تیر نداشته باشد. بلافاصله دستگاه جی پی اس را روشن کردم و پیاده راه افتادیم. داشتیم داخل کانال خالی از آب به سمت العیس می رفتیم؛ حدود ۷۰۰ متری جلو نرفته بودیم که عمار تماس گرفت و گفت برگردید و شب که شد با تیم شناسایی حیدریون بروید داخل منطقه برای تکمیل عملیات شناسایی! به هر حال مسیر کلی و زمین را شناسایی کرده بودیم. کانالی را پیدا کرده بودیم که مستقیم مارا به العیس می رساند. عمق کانال تقریباً یک و نیم متر بود،اما کف کانال به خاطر باران دیشب گل شده بود. علف های خاصی هم کف کانال را پوشانده بود. باید با احتیاط میرفتیم؛چون ممکن بود دشمن، کانال به این مهمی را تله گذاری کرده باشد. ابراهیم خیلی حواسش به این موارد بود و مدام تذکرات لازم را میداد. از طرفی هم تمام موارد را در دفترچه ثبت می کرد. کانال پر از پشه بود که حسابی گردن و سر و صورتمان را سوراخ سوراخ می کردند. به هر صورت و بنا به دستور حاج عمار برگشتیم،تا شب ادامه مسیر را برویم. قرارمان مسجد ورودی البرنه بود. 🔻ادامه دارد... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷خون سرخ ما فلقی‌ست که پیش از طلوع خورشید عدالت، بر آسمان تقدیر نشسته است... «یا فالق الأصباح» ما را در راهی که اینچنین عاشقانه در پیش گرفته‌ایم یاری فرما 🤲 ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
یہ‌آقایۍهست‌خیلۍغریبہ,💔! من‌وتواگردرست‌بشیم‌ مھدوےزندگۍڪنیم‌ وراھ‌ ورسم‌شھداروتوزندگیامون‌بہ‌ڪار بگیریم‌خیلۍزودمیاد:) اللھم‌عجل‌ݪوݪیڪ‌اݪفࢪج ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
____🍃🌸🍃🌸🍃____ ... ساعت ۱۹ شده بود. بعد از نماز،گروه گشتی رسیدند. رفتم سمت شان و توضیحات لازم را دادم. متوجه شدم که اهل نبل (شهرک شیعه نشین واقع در شمال غربی حلب) هستند اما به یگان حیدریون مأمور شده‌اند. عمار هم رسید مسجد. در ورودی مسجد ایستاد و صدایم زد. جلو رفتم. گفت: «برای اینکه مطمئن بشیم مسیر رو میرن،خودت هم باهاشون برو» چند شب بود که برای شناسایی می رفتند اما موفق نمی شدند و زود بر می گشتند. خوشحال شدم. همه حرف ما هم همین بود که باید خودمان برویم برای شناسایی منطقه ای که خودمان قرار است آنجا عملیات کنیم. نشستیم و با حیدر و ابراهیم عملیات شناسایی را طرح ریزی کردیم. قرار شد من و آن سه نفر از همان کانال نفوذ کنیم و شناسایی پل رودخانه ای که در دامنه العیس بود را انجام دهیم. باید مطمئن می شدیم که دشمن روی پل و اطراف آن نگهبان دارد یا خیر. حیدر هم قرار شد قسمتی از مسیر را همراه من بیاید و وظیفه تامین ما را به کمک یک نفر دیگر بر عهده بگیرد. ابراهیم هم در نقطه رهایی البرنه منتظر بماند و هماهنگی های ورود و خروج تیم شناسایی ما را با یگانهای پدافندی البرنه انجام دهد. یونس هم که زخم هایش بهتر شده بود از اتاق مانیتورینگ پهپاد وضعیت حرکت ما را کنترل می‌کرد. 🔻
ادامه دارد
.
..
─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
گریه‌های شبا‌نه‌تان برایِ خدا از شما بنده ساخت برای او... آنچنان که دلِ خدا برایتان تنگ شد! و شهادت همین است! کاری کنی که دلِ خدا برایت تنگ شود... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
____🍃🌸🍃🌸🍃____ سرفه های ابراهیم بهانه خوبی شده بود تا او را همراهمان نبریم؛ اما او ظاهراً از سرنوشتش آگاه بود و منتظر. شاید هم به همین دلیل، اصراری بر آمدن نداشت. برایم عجیب بود، چون او همیشه سرش درد میکرد برای این جور ماموریت ها . خب به خیال خودم میخواستم اتفاقی برایش نیفتد! خیلی آرامش داشت. شاید هم توی دلش به وضعیت ما می خندید. ساعت ۲۰:۳۰ راه افتادیم. طبق طرح ما جلوتر می رفتیم و حیدر و همراهش هم پشت سر ما را تامین می کردند. وارد کانال شدیم. مسیر به علت تاریکی، سخت و طاقت فرسا بود. هرچه جلوتر می رفتیم، سخت تر هم می شد. در مسیر کانال، ۲۲ پل کوچک و آب بند وجود داشت که مجبور بودیم به هرکدام که می رسیم روی زمین دراز بکشیم و سینه خیز از روی آب بند عبور و دو باره بر گردیم داخل کانال. احتمال اینکه دشمن متوجه ما بشود خیلی زیاد بود؛ چون بعد از تصرف العیس تعدادی از دستگاه های دید در شب و حرارتی خودی، توسط دشمن به غنیمت گرفته شده بود و ممکن بود از آن ها استفاده کنند. 🔻ادامه دارد... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
از شخصـے پرسیدند: تا بهشت چقدر راه است؟ گفت: یڪ قدم گفتند: چطور؟! گفت: مثل یڪ پایتان را ڪہ روے نفس شیطانـے بگذارید پاے دیگرتان در بهشت است...✨ ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت ششمین اختر تابناک امامت و ولایت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت باد. ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شھـٰادَت‌مَـرگ‌نیسـت؛ ! رَفتـن‌نیسـت؛ ! جـٰان‌دادَن‌نیسـت؛ ! ‌‌پَس‌چه‌زیبـٰاپَـر‌ڪشیدی‌رَفیقِ‌شَهیـدَم🌷 ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
هر دفعه زمین خوردم؛ شهدا دست دراز کردن برای بلند کردنمـ... تو بودی دستتو نمیدادی بهشون؟! ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
____🍃🌸🍃🌸🍃_____ به دشمن نزدیکتر می شدیم، آیه(وجعلنا) را خواندم تا ماموریت با موفقیت انجام شود. حدود ۳۰۰ متر مانده به انتهای کانالی که به پل مورد نظر می‌رسید، حیدر و کمکی اش همان جا موضع گرفتند برای تامین ما. ما هم مسیر را ادامه دادیم برای رسیدن به پل. دیگر من مانده بودم و این سه نفر. خیلی غلیظ عربی صحبت می کردند. ما به زبان عربی با لهجه عراقی تازه عادت کرده و همان را هم خیلی خوب یاد نگرفته بودیم. نوع لهجه و برخی از کلمات نبلی با عراقی تفاوت داشت. مخصوصا این که خیلی با سرعت هم صحبت می کردند. وقتی هم منظورشان را متوجه نمی شدم ناراحت می شدند و باید چند بار تکرار میکردند تا متوجه بشوم. با خودم می گفتم کاش ابراهیم اینجا بود. حداقل تسلطش به زبان عربی بیشتر از من بود، اما ماموریت فوق العاده خطرناکی بود و استثنائا اصلا دلم نمی خواست همراهم باشد. بالاخره به انتهای کانال رسیدیم. هرچه جلوتر می رفتیم کانال تنگ تر می شد تا دیگر تمام شد و به بن بست رسیدیم. هوا خیلی تاریک بود تقریبا چیزی دیده نمی شد. جی پی اس را روشن کردم تا مسیر دقیق را بررسی کنم. در صفحه جی پی اس دیدم درست سمت چپ، کانال فرعی کوچک دیگری نیز وجود دارد. 🔻ادامه دارد... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
🔵 نشست رونمایی کتاب« » قلمی از زندگینامه شهید مدافع حرم "ابراهیم عشریه" به روایت همسر. ✍🏻 با حضور نویسنده کتاب: زینب سادات هاشمی 🗓 زمان: پنج‌شنبه ۲۸ اردیبهشت‌ ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۳۰ 🏢 مکان: نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، غرفه مجمع ناشران انقلاب اسلامی، راهروی ۲۲ غرفه ۱۲ منتظر حضور گرم شما هستیم..🌺 انتشارات حماسه یاران | ناشر تخصصی جهاد و شهادت ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹باز پنجشنبه و یاد شهدا صلوات ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁 🌐 | www.aref-e-mojahed.ir 🔗 | @arefanemojahed 📧 | info@aref-e-mojahed.ir ✅ نشرش با شما