فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈انکه دل رابه آل احمد داد
به امان نامه رونخواهدداد👉
#گویا_روشن
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
Narimani-Sham Milad Emam Hasan1396-005.mp3
8.71M
#به_وقت_مولودی👏🏼🎧
چقدر مادری بهت میاد زهرا...😍🌱
#میلاد_کریم_اهل_بیت🌱
#ماه_مبارك_رمضان 🌙
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌾جهت یادآوری🌾
عزیزان،دعای شریف مجیر فراموش نشود...
التماس دعا....🌸🌸
فراز 7 یاغفاربنورک هتدینا.mp3
22.37M
⬆️⬆️⬆️
🎙دعای ابوحمزه ثمالی
قسمت هفتم بخش
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
#التماس دعا🤲🏻📿
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
تا "افطار"چیزی نمانده،
"دعا"کنیم،
چشمانی داشته باشیم،
که بهترین ها را ببیند
قلبی که "خطاها" راببخشد
ذهنی که"بدیها" را فراموش کند
و روحی که "عاشق خالق" باشد.
#طاعات وعباداتتون مقبول درگاه حق 🤲🏻🌹
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#سلطان _عشق💛
اینقدر لب تر نکرده حاجت ما را نده😔
دست آخر نوکرانت را بد عادت می کنی❤
موقع اذن دخولت باز هم اشکم چکید😥
ای به قربانت که حالم را رعایت می کنی💔
#چهار_شنبه_های_امام_رضایی🌹
🌾🌹📿🌹🌾
#نماز_اول_وقت
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
Shab13Ramazan1400[01].mp3
13.48M
🔰 #قطعه_پیشنهادی
🎙روزه یعنی... (مناجات با خدا)
🔺با نوای: حاج میثم مطیعی
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
رمانــ🍃
#بدون_تو_هرگز
#قسمت_چهل_و_یکم: ڪه عشق آسان نمود اولـ...
نه دلی برای برگشتن داشتم ... نه قدرتی ... همون جا توی منطقه موندم ... ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن ...
- سریع برگردید ... موقعیت خاصی پیش اومده ...
رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پرواز انتقال مجروحین برگشتم تهران ... دل توی دلم نبود ... نغمه و اسماعیل بیرون فرودگاه... با چهره های داغون و پریشان منتظرم بودن ... انگار یکی خاک غم و درد روی صورت شون پاشیده بود ...
سکوت مطلق توی ماشین حاکم بود ... دست های اسماعیل می لرزید ... لب ها و چشم های نغمه ... هر چی صبر کردم، احدی چیزی نمی گفت ...
- به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟
- نه زن داداش ... صداش لرزید ... امانته ...
با شنیدن "زن داداش" نفسم بند اومد و چشم هام گر گرفت... بغضم رو به زحمت کنترل کردم ...
- چی شده؟ ... این خبر فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم؟ ...
صورت اسماعیل شروع کرد به پریدن ... زیرچشمی به نغمه نگاه می کرد ... چشم هاش پر از التماس بود ... فهمیدم هر خبری شده ... اسماعیل دیگه قدرت حرف زدن نداره ... دوباره سکوت، ماشین رو پر کرد ...
- حال زینب اصلا خوب نیست ... بغض نغمه شکست ... خبر شهادت علی آقا رو که شنید تب کرد ... به خدا نمی خواستیم بهش بگیم ... گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم ... باور کن نمی دونیم چطوری فهمید ...
جملات آخرش توی سرم می پیچید ... نفسم آتیش گرفته بود ... و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد ... چشم دوختم به اسماعیل ... گریه امان حرف زدن به نغمه نمی داد...
- یعنی چقدر حالش بده؟ ...
بغض اسماعیل هم شکست ...
- تبش از 40 پایین تر نمیاد ... سه روزه بیمارستانه ... صداش بریده بریده شد ... ازش قطع امید کردن ... گفتن با این وضع...
دنیا روی سرم خراب شد ... اول علی ... حالا هم زینبم ...
#بدون_تو_هرگز
#ادامه_دارد...
#ماه_بندگی🌙
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093