✾♣️•
#شـهیدانه🇮🇷
حضرت آقا تویِ خونهی
یکی از شهدا بودن که یکی از حضار میگه:
هدف همهی بچه هایِ مجموعه ما #شهادته!✌🏻
آقا در پاسخ فرمودند:
هدفتان #شهادت نباشد ، هدفتان
انجام تکالیف فوری باشد..!
گاهی اوقات هست که 🍃
اینجور تکلیفی به #شهادت منتهی میشود ، 👌🏻
گاهے هم به شهادت منتهی نمیشود
البته آرزوی شهادت خوب است
اما هدف کار را شهادت قرار ندهیـد..
🌷✨🍃🌺🍃✨🌷
تلاوت یک آیه از"قرآن کریم"(آل عمران)بهمراه ترجمه آن،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین یوسف الهی ❤❤
.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوندبخشنده وبخشایشگر
هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ ۖ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً ۖ إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ ﴿٣٨﴾🌿🌺
در آنجا بود که زکریا [با دیدن کرامت و عظمت مریم] پروردگار خود را خوانده، گفت: پروردگارا! مرا از سوی خود فرزندی پاک و پاکیزه عطا کن، یقیناً تو شنوای دعایی. (۳۸)🌿🌺
پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرمود:
ای سلمان زمانی که مؤمن قرآن تلاوت می کند باز می کند خداوند بر او دربهای رحمت را و به ازای هر حرفی که از زبان او خارج می شود، خلق می کند ملکی را که برای او تسبیح کند تا روز قیامت.
🌾🌸🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 |سبڪ↜ #مناجاتی ]
🔗|مناسبتے:
💽 #جمعه_های_مهدوی
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🎼 ای قلم سوزلرینده اثر یوخ
🎤مداح: [ #ابراهیم_رهبر ]
✾͜͡⚘أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج✾͜͡⚘
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#مولای_من♥️
امروز جمعه است
روزی که ظهور تو
در آن انتظار می رود
هرچند جمعه ها بهانه است
من تمام روزهای هفته
مثل مسافری
به راه تو نشسته ام..
🌤أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
1_1126099824.mp3
9.19M
🏴 حسینیه مجازی
🎧 #نوحه روز چهارم محرم
▪️تو خیمه هنوز، من سرلشکرتم
🎤 با نوای حاج محمود کریمی
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
⸙🏴🖤🏴⸙
#دوڪلامحرفحساب 🌱
.
انصافیعنی:
اگهروزایسخترسید
روزایِخوبِزندگیتیادتبمونه!
انصافیعنی؛
بدونیخُدایِروزایِسخت
همونخُدایِروزایخوبه:)
-منصفباشیم!!!💕
🌾🌸🌾
4_701316387901014022.mp3
4.81M
آهنگ ترکی_فارسی برای امام_زمان (عج)
لطفا گوش کنید اگه دلتون_شکست واسه همه دعاکنید😔🙏
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
پیشنهاد ویژه ی دانلود
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
●∞🖤∞●
امام زمان (عج) در زیارت ناحیه مقدّسه خطاب به امام حسین (ع) می فرماید:
أَندُبَنَّک صَباحَا وُ مَساءً وُ لَأَبکینَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما؛
هر صبح و شام بر تو گریه و شیون می کنم و در مصیبت تو به جای اشک، خون می گریم.
(آجرک الله یابقیةالله
آجرک الله #یاصاحبالزّمان
أعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسین علیهالسلام) 🏴
🌾✨🌾
#طفلان_زینب
شرمنده ام که بیشتر از این نداشتم
این کودکان تمامیِ هستی خواهرند😭
در قلبشان عزای جوانت گرفته اند
در راه تو فدایی و قربان اصغرند🖤
محمدحسن بیات لو
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
💎 امام زمان(عج) :
📌 من برای مومنی ڪـه پس از ذڪـر مصیبت سیدالشهدا، برای تعجیـل فـرج و تایید من دعـا کند، دعـا میکنــم...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#بحق_زینب_کبری_س
🌾✨🌾
سه دقيقه در قيامت 08.mp3
21.61M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🎧 جلسه هشتم
🎙#استاد #امینی_خواه
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
همراهان و یاران شهدایی کانال،عصرجمعه،صلوات پرفضیلت ضراب اصفهانی ودعای شریف سمات رو فراموش نکنید(درکانال،جستجوکنیدهست)
ملتمس دعای خیرتون هستیم🙏
『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
#مدافع_عشق #قسمت۳۲ چقدر حالت بوی خدا میدهد… ماشین خیابان را دور میزند و به سمت راه آهن حرکت میکند.چ
ادامه قسمت ۳۲👆👇
_ هیچ جا بابا جون هیچ جا…
مادرت هم مابقی حرفش را میخورد و فقط به اشکهایش اجازه میدهد تا صورت گرد و سفیدش را تر کنند
احساس میکنم من مقصر تمام این ناراحتی ها هستم
گرچه دل خودم هنوز به رفتنت راه نمیدهد…ولی زبانم مدام و پیاپی تورا تشویق میکند که برو!
تو روی زمین روبروی مبلی که پدرت روی ان نشسته مینشینی
_ پدرمن! یه جواب ساده که اینقدر بحث و ناراحتی نداره
من فقط خواستم اطلاع بدم که میخوام برم.همه کارامم کردم و زنمم رضایت کامل داره…
حسین اقا اخم میکند و بین حرفت میپرد
_ چی چی میبری و میدوزی شازده؟ کجا میرم میرم؟..مگه دخترمردم کشکه؟…اون هیچی مگه جنگ بچه بازیه!…من چه میدونستم بعداز ازدواج زنت ازتو مشتاق تر میشه…
توحق نداری بری
تامنم رضایت ندم پاتو از دراین خونه بیرون نمیزاری
#مدافع_عشق
#قسمت۳۳
بلند میشود برود که تو هم پشت سرش بلند میشوی و دستش را میگیری
_ قربونت برم خودت گفتی زن بگیر برو!…بیا این زن! ” وبمن اشاره میکند”
چرا اخه میزنی زیر حرفات باباجون
دستش را ازدستت بیرون میکشد
_ میدونی چیه علی؟ اصن حرفمو الان پس میگیرم..چیزی میتونی بگی؟…
این دختر هم عقلشو داده دست تو! یذره بفکر دل زنت باش
همین که گفتم حق نداری!!
سمت راهرو میرود که دیدن چشمهای پراز بغض تو صبرم را تمام میکند.یکدفعه بلند میگویم
_ باباحسین!؟ شما که خودت جانبازی.. چرا این حرفو میزنی؟…
یک لحظه مےایستد،انگار چیزی در وجودش زنده شد.بعداز چند ثانیه دوباره به سمت راهرو میرود…
با یک دست لیوان آب را سمتت میگیرم و با دست دیگر قرص را نزدیک دهانت می اورم.
_ بیا بخور اینو علی…
دستم را کنار میزنی وسرت را میگردانی سمت پنجره باز روبه خیابان
_ نه نمیخورم…سردرد من بااینا خوب نمیشه
_ حالا تو بیا اینو بخور!
دست راستت را بالا می آوری و جواب میدهی
_ گفتم که نه خانوم!…بزارهمونجا بمونه
لیوان و قرص را روی میز تحریرت میگذارم و کنارت می ایستم
نگاهت به تیر چراغ برق نیم سوز جلوی درخانه تان خیره مانده
میدانم مسعله رفتن فکرت را بشدت مشغول کرده
کافیست پدرت بگوید برو تا تو باسر به میدان جنگ بروی
شب از نیمه گذشته وسکوت تنها چیزیست که از کل خانه بگوش میخورد
لبه ی پنجره مینشینی
یاد همان روز اولی میفتم که همینجا نشسته بودی ومن …
بی اراده لبخند میزنم.
من هنوز موفق نشده ام تا تورا ببوسم
بوسه ای که میدانم سرشاراز پاکیست
پراست از احساس محبت …
بوسه ای که تنها باید روی پیشانی ات بنشیند
سرم را کج میکنم ، به دیوار میگذارم و نگاهم را به ریش تقریبا بلندت میدوزم
قصد داری دیگر کوتاهشان نکنی تا یک کم بیشتر بوی شهادت بگیری
البته این تعبیر خودم است
میخندم و از سررضایت چشمهایم را میبندم که میپرسی
_ چیه؟چرا میخندی ؟…
چشمهایم را نیمه باز میکنم و باز میبندم
شاید حالتم بخاطر این است که یکدفعه شیرینی بدخلقی های قبلت زیر دندانم رفت
_ وا چی شده؟…
موهایم را پشت شانه ام میریزم و روبرویت مینشینم. طرف دیگر لبه پنجره.نگاهم میکنی
نگاهت میکنم…
نگاهت را میدزدی و لبخند میزنی
قند دردلم آلاسکا میشود
بی اختیار نیم خیز میشوم سمتت وبه صورتت فوت میکنم
چندتار از موهایت روی پیشانی تکان میخورد.میخندی و توهم سمت صورتم فوت میکنی
نفست را دوست دارم…
خنده ات ناگهان محو میشود و غم به چهره ات مینشیند
_ ریحانه…حلال کن منو!
جا میخورم ، عقب میروم و میپرسم
_ چی شد یهو؟
همانطورکه باانگشتانت بازی میکنی جواب میدهی
_ تو دلت پره…حقم داری! ولی تاوقتی که این تو….” دستت راروی سینه ات میگذاری درست روی قلبت..” این تو سنگینه…منم پام بسته اس…
اگر تو دلت رو خالی کنی …
شک ندارم اول توثواب شهادت رو میبری
ازبس که اذیت شدی
تبسم تلخی میکنم و دستم را روی زانوات میگذارم
_ من خیلی وقته تو دلمو خالی کردم…خیلی وقته
نفست را باصدا بیرون میدهی ، ازلبه پنجره بلند میشوی و چندبار چند قدم به جلو و عقب برمیداری.اخر سر سمت من رو میکنی و نزدیکم میشوی.
باتعجب نگاهت میکنم. دستت را بالا می آوری و باسرانگشتانت موهای سایه انداخته روی پیشانی ام را کمی کنار میزنی.خجالت میکشم و به پاهایت نگاه میکنم. لحن آرام صدایت دلم را میلرزاند
_ چرا خجالت میکشی؟
چیزی نمیگویم…منیکه تاچندوقت پیش بدنبال این بودم که …حالا…
خم میشوی سمت صورتم و به چشمهایم زل میزنی. با دودستت دوطرف صورتم را میگیری و لب هایت راروی پیشانی ام میگذاری…آهسته و عمیق!
شوکه چند لحظه بی حرکت می ایستم و بعد دستهایم راروی دستانت میگذارم. صورتت را که عقب میبری دلم را میکشی. روی محاسنت ازاشک برق میزند
باحالتی خاص التماس میکنی
_ حلال کن منو!
همانطور که لقمه ام را گاز میزنم و لی لی کنان سمت خانه می آیم پدرت رااز انتهای کوچه میبینم که باقدمهای آرام می آید.درفکر فرورفته…حتمن باخودش درگیر شده! جمله اخر من درگیرش کرده..
چندقدم دیگر لی لی میکنم که صدایت رااز پشت سرم میشنوم
_ افرین! خانوم کوچولوی پنج ساله خوب لی لی میکنیا!
برمیگردم و ازخجالت فقط لبخند میزنم
_ یوخ نگی یکی میبینتتا وسط کوچه!
و اخمی ساختگی میکنی
البته میدانم جدن دوست نداری رفتار سبک ازمن ببینی! ازبس که غیرت داری…ولی خب درکوچه بلند و باریک شما که پرنده هم پرنمیزند چه کسی ممکن است مرا ببیند؟
بااین حال چیزی جز یک ببخشید کوتاه نمیگویم.
ازموتور پیاده میشوی تاچند قدم باقی مانده را کنارمن قدم بزنی…
نگاهت به پدرت که میفتم می ایستی و ارام زمزمه میکنی
_ چقد بابا زودداره میاد خونه!
متعجب بهم نگاه میکنیم ،دوباره راه میفتیم.به حلوی درکه میرسیم منتظر میمانیم تا اوهم برسد.
نگاهش جدی ولی غمیگین است. مشخص است بادیدن ما بزور لبخند میزند و سلام میکند
_ چرا نمیرید تو؟…
به حرفت دقت نمیکنم و فقط جمله ات را نوعی ابراز علاقه برداشت میکنم.
#ادامه_دارد
4_5920089818800326288.mp3
12.43M
🔊 #صوتی
📌 سبک #زمینه
📝 تک و تنها رفته عمو جونم...
👤 سید مجید #بنی_فاطمه
️ #عبدالله_بن_الحسن
شب #پنجم_محرم ۱۳۹۹
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🕊️♥️ *نمــــاز شــب را به نیــت* *ظــهـــــور بخوانیم* 🕊️
🤲🏻📿 *خدا کنه با #نمازشب مأنوس بشیم ..*
🌙 *با #نمازشب که انس بگیری ، برا اومدن ساعت شب* *لحظه شماری میکنی …*
🏴 *رنگ سیاه میشه زیباترین و دوست داشتنی ترین رنگ دنیا* *در نگاهت …*
☑️ *چون که رنگ شب و* *تاریکیه* …
*رنگی که باهاش انس داری و* *رنگی که ساعت ملاقت با* *معشوقت رو برات فریاد میزنه* …
🕊️ *اصلا عالمی داره* # *نمازشب* !!!
⁉️ *واقعا اونایی که #نمازشب* *ندارن حقیقتا* *دلشون رو به چی این عالم* *خوش کردن!!! همیشه برا خودم* *سواله* !!!
💢 *خیلی هامون دلامون* *خوشه به بازیچه های دنیاییمون!!*
*اما دوستان خدا دل خوشی* *هاشون از زمین تا* آسمون فرق داره با دلخوشی های اهل #دنیا … !!*
💯این لذت چشیدنیه …
من هرچقدر از #لذتش براتون بگم ، باز تا خودت نیای نچشی نمیفهمی چه خبره … !
💢خودت باید این لذت رو #تجربه کنی …
♥️بیخودی نیست که انسانهایی امثال ( مقدس اردبیلی ها ) برا #نمازشب شون سر میشکوندن!!!
تو این #نمازشب چی دیدن که دیوانه و غرق در #نمازشب بودن ، الله اعلم!!!
♥️حیفه واقعا!!!
آدمی بخاطر خواب اونم بخاطر یه بیست دقیقه بیشتر خوابیدن ، لذت #نمازشب رو از دست بده …
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌷بِسْمِ رَبِٓـــ الشـُ❤️ـَـهـدا🌷
🏴|عٍشق شیـــریـــنــ استـــ
اگــر معـــشــوق تـــو باشــد حسیــن|🏴
⛅ اولین ســـــلام تقـــدیم بہ ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان
حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
⛅ السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهـِ
یا اباصالحَ المَهدۍ
یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدے و مَولاے
ْ الاَمان الاَمان
🍃🖤روزتون مَهدوي🖤🍃
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#لبخند همیشگی در ستاد معراج
محمدرضا مهدیزاده: یک ماهی میشد که محمدحسین را ندیده بودم، وقتی خبر شهادتش را شنیدم حالم دگرگون شد، نمیدانم که از خانه تا ستاد معراج شهدا را چگونه رفتم میخواستم هر طور شده برای آخرین بار او را ببینم اما سربازی که جلوی در ستاد بود نگذاشت، داخل شوم بیاختیار همانجا نشستم و زار زار گریه کردم.
یکی یکی خاطرات محمدحسین پیش چشمم مجسم میشد، لبخندهای همیشگیاش ذهنم را مشغول کرده بود، سرباز که دید خیلی بیتابی میکنم، دلش به رحم آمد و مرا به داخل راه داد. در یک کانتینر را باز کرد چند تابوت روی هم چیده شده بود و اسم آنها رویشان نوشته شده بود با کمک هم تابوت محمدحسین را پایین گذاشتیم، هر چه سعی کردم در تابوب باز شود، نشد. بیرون آمدم نیم ساعتی آنجا نشسته بودم که دیدم دوباره سرباز آمد، چراغ را هم روشن کرد تا من بهتر ببینم، چشمم که به صورت محمدحسین افتاد آرامش عجیبی تمام وجودم را در بر گرفت، فقط اشک میریختم.
#خاطرات محمدحسین🌹
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093