eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.6هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
YEKNET.IR - vahed - shabe 11 moharram1399 - mirdamad.mp3
5.63M
ِ🔳 🌴ای که به خشکی لبات دریا توسل میکنه 🌴موندم چه جور این داغت دنیا تحمل میکنه 🎤 👌بسیار دلنشین 🎧 گوش کنید و نشر دهید 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
‍ ▪️حسین علی هایش را دانه به دانه به فرستاد تا بدانند سرباز است نه بنده اما حسین یک را باقی گذاشت تا همان دینی که برایش همه هایش را به قربانگاه کشاند و هدایت گر داشته باشد. ▪️از سوال کردند یابن رسول الله چرا اینقدر بی‌تابی می‌کنید مگر در خاندان شما وجود نداشته گفتند: چرا وجود داشته اما نه.... ▪️ خون دل‌هایی که علی پسر حسین خورد از جسارت و اسارت شعله‌ایی را کرده که تا و قیامت لا بارد ابدا.... ▪️ خون دل‌ها خورد علی‌بن‌حسین تا ناله‌ی غریبش در تن و ما بنشیند و ما را در غم خود کند. ▪️ در امام غریبم همین بس در می‌کرد تا بگوید آنچه رسول‌الله باید بداند، از خفقان همین را فهمیدم که عارفی باید در به راز بگوید. 🕊شهادت تسلیت . 🖤🕊🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📨 🔵شهید مدافع‌حرم برادر شهید نقل می‌کنند: ابراهیم بین دوستان هیأتی به سخاوتمندی معروف بود💰 غیر ممکن بود کسی ازش قرض بخواد و دست رد به سینه‌اش بزنه♥️ یه روز بهش گفتم: ابراهیم!😕 اون کسائیکه بهشون پول قرض میدی، اصلا آه در بساط ندارند، نمی‌تونند پولت رو برگردونند❌💶 بالاخره‌توهم‌بایدتشکیل‌خانواده‌بدی💍 این پول‌ها لازمت میشه🎊 ابراهیم با تبسم گفت: خدا بزرگه!😊 اگه ندادند هم برام مهم نیست💚 من متعلق به این دنیای فانی نیستم!🕊 🌸 🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
•‌|📿💌|• مخالفت‌با‌" نَفْس‌"سخت‌و‌طاقت‌فرساست اما‌لذت" درراھ‌ِخدا‌ "با‌هیچ‌لذت دیگه‌قابل‌تعویض‌نیست..🌿! 🕊✨🕊
AUD-20210818-WA0097.mp3
11.02M
حسین جان، تو بودی و گودال و... زیر نیزه 😭😭 آهنگ "حسین جان" 🎙محمدحسین پویانفر 🌤مهدی جان! 👈همه اعمالم در دو ماه 🚩محرم و صفر🚩 فقط به نیت ظهور شماست 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●∞🖤∞● گاهی سکوت شرافتی دارد که گفتن ندارد! همیشه درفشار زندگی اندوهگین مشو شاید خداست که درآغوشش می فشاردتت! اگریقین داری روزی پروانه میشوی... بگذار روزگار هر چه میخواهد پیله کند •┈┈••✾.•°🖤°•.✾••┈┈•
4_5994291975908493380.mp3
38.37M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم *ملائکه کتابت اعمال در زمان مرگ انسان چه رفتاری دارند؟ *در عالم ملکوت مانند عالم ماده، ابعاد داریم *شیطان از چند طرف به انسان حمله می‌کند؟ *بیان ویژگی‌های عوالم فجار، ابرار و مقربین بر اساس سوره مبارکه مطففین *توضیحاتی پیرامون عالم یمین و شمال و اصحاب آن *مراحل پاک شدن افراد *سجده ملائکه به چه معناست؟ *هر انسان چند مَلَک دائمی به همراه خود دارد؟ *اظهار خوشحالی و نفرت ملائکه همراه انسان از او *عظمت زیارت عاشورا در نامه اعمال *مرتبه وجودی امیرالمومنین به چیست؟ *از امیرالمومنین چه طلب کنیم؟ *قبر هر شیعه‌ای متصل به نجف است 🎧 جلسه هجدهم 🎙 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام وعرض ادب خدمت همراهان وعزیزان شهدایی،🙏 مطلع شدیم پدربزرگواریکی ازاعضاء بزرگوارکانالمون که رزمنده وجانباز دفاع مقدس بودند،دیشب به یاران شهیدشون پیوستند..😔 شادی روح ملکوتی این عزیزبزرگوار فاتحه وصلواتی هدیه کنیم🕊✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها کسی که بعد از مدتی نمی گه من دیگه پشتت نیستم، چوب خط هات پرشده؛ تو هستی تو هستی که همیشه پایدار و ماندگاری؛ پس با تمام وجود تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم. را صدا بزن   📿 اول وقت 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌾🌺✨🌺🌾 ☀️ عاشقانه شیخ حسنعلی نخودکی ☀️ 🍃 آقای نظام التولیه ـ سَر کشیک آستان قدس رضوی ـ در وصف نماز حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی نقل کرد است که: 🍃 شبی در حرم مطهر نوبت کشیک من بود. اول شب خادمان آستان مبارک حضرت رضا علیه السلام به من مراجعه کردند و گفتند به علّت سردی هوا و بارش برفْ زائری در حرم نیست، اجازه دهید حرم را ببندیم، من نیز به آنها اجازه دادم. 🍃 مسئولین، درها را بستند و کلیدها را آوردند. مسئول بام حرم مطّهر آمد و گفت: حاج شیخ حسنعلی اصفهانی از اول شب تا کنون بالای بام و در پای گنبد مشغول نماز می باشند و مدّتی است که در حال هستند، اگر اجازه دهید به ایشان عرض کنیم که می خواهیم درها را ببندیم. 🍃 گفتم: خیر، ایشان را به حال خود بگذارید، و مقداری هیزم در اطاق پشت بام، که مخصوص مستخدمین است، بگذارید که هرگاه از نماز فارغ شدند استفاده کنند و درِ بام را نیز ببندید. 🍃 مسئول مربوطه مطابق دستور عمل کرد و همه به منزل رفتیم. آن شب برف بسیاری بارید. هنگام سحر که برای باز کردن درهای حرم مطّهر آمدیم، به خادم بام گفتم برو ببین حاج شیخ در چه حالند. 🍃 پس از چند دقیقه خادم مزبور بازگشت و گفت: ایشان همان طور در حال رکوع هستند و پشت ایشان با سطح برف مساوی شده است. 🍃 معلوم شد که ایشان از اول شب تا سحر در حال رکوع بوده اند و سرمای شدیدِ آن شب سخت زمستانی را هیچ احساس نکرده اند، نماز ایشان هنگام اذان صبح به پایان رسید. 📚 هشت گام تا حضور قلب ؛ اصغر آیتی و حسن محمودی ؛ صفحه ۸۴. 🌾🌺✨🌺🌾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو دلش پر از بی قراریه - حاج محمود کریمی.mp3
8.31M
🖤 پرازبی قراریه💔 چشاش یه دریای جاریه😭 🎤حاج محمودڪریمی🎤 🏴شام غریبان سیدالساجدین🏴 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
♨️حال حجت الاسلام سیدعلی خمینی مساعد نیست نوه امام خمینی و خانواده وی که از ۲۶ مردادماه به کرونا مبتلا شده بودند، بر اساس جدیدترین اخبار کرونای سید علی خمینی تشدید شده و حال وی در شرایط نامساعد است لطفا برای شفای تمام بیماران و ایشان حمد شفا هدیه کنید
🔴 آغاز هفته دفاع مقدس علیه کرونا 💥آب داغی که می نوشید برای گلو مفید است. اما این ویروس کرونا تا 3 تا 4 روز در پشت سینوس پارانازال بینی شما پنهان است. آب داغی که می نوشیم به آنجا نمی رسد. بعد از 4 تا 5 روز این ویروس که در پشت سینوس پارانازال پنهان شده بود به ریه های شما می رسد. سپس در تنفس مشکل دارید. به همین دلیل مصرف بخار که به پشت سینوس پارانازال شما می رسد، بسیار مهم است. شما باید این ویروس را در بینی با بخار از بین ببرید. 💥در دمای 50 درجه سانتیگراد، این ویروس از کار می افتد یعنی فلج می شود. 💥در دمای 60 درجه سانتیگراد این ویروس چنان ضعیف می شود که هر سیستم ایمنی انسانی می تواند علیه آن مبارزه کند. 💥آن دسته افرادی که در خانه می میمانند باید روزی یک بار از بخار استفاده کنند. 💥اگر برای خرید سبزیجات به بازار میروید، آن را دو بار در روز مصرف کنید. 💥هرکسی که با افراد ملاقات میکند یا به هر اداره ای میرود باید 3 بار در روز از بخار استفاده کند. این را به همه عزیزان خود منتقل کنید. 💥هفته بخار؛ به گفته پزشکان، Covid -19 می تواند با استنشاق بخار از بینی و دهان، از بین بردن ویروس کرونا از بین برود. 💥اگر همه مردم به مدت یک هفته کار خود را با دستگاه بخار آغاز کنند، همه گیری به زودی پایان می یابد. بنابراین در اینجا یک پیشنهاد وجود دارد: 💥برای استنشاق بخار، فرآیند را به مدت یک هفته، صبح و عصر شروع کنید، هر بار فقط 5 دقیقه. اگر همه افراد این روش را برای یک هفته اتخاذ کنند، کشنده Covid-19 پاک می شود. این عمل هیچ عارضه جانبی نیز ندارد. 💥بنابراین لطفاً این پیام را به همه نزدیکان، دوستان و همسایگان خود بفرستید تا همه ما بتوانیم با هم این ویروس کرونا را از بین ببریم و در این دنیای زیبا زندگی و زندگی کنیم. 💥آویشن داروی معجزه گر را استفاده کنید. سیر برای عفونت زدایی از بدن عالیست. 💥قرقره آب نمک تمام عفونتهای گلو و حلق بیمار را بیرون میدهد. عسل و سیاهدانه در برابر کرونا معجزه می کند. 💥جوشانده آویشن و گل بابونه معجزه میکند. بخور آویشن، گلاب، بابونه ریه را ضدعفونی کرده و راه تنفس را باز می کند. 💥قبل از اینکه عفونت در ریه زیاد شود درمان گیاهی را شروع کنید. 💥سیر بهترین درمان برای عفونت است. سیر تازه و یا خشک را بجوید و میل کنید. عفونتهای درون بدن را با سرفه مصنوعی بیرون بریزید. 💥درد عضلات را با حمام آفتاب درمان کنید. استراحت و تغذیه مقوی راه درمان کروناست. کرونا را میتوان شکست داد. به داروهای گیاهی ایمان بیاوریم. 💥نیاز نیست به بیمارستان هجوم ببرید. محیطهای بیمارستان مناسب بستری و درمان نیست. 💥بدن خودتان را تقویت کنید. خرما بخورید، عسل بخورید، مایعات فراوان بنوشید، شربت گلاب بخورید بسیار عالی است. گلاب بهترین درمان کروناست. 💥در طول روز نمک مزمزه کنید، نمک هفتاد نوع بیماری را درمان میکند. نمک دریا استفاده کنید. اگر فشار خون دارید رعایت کنید تا فشارتان بالا نرود. نمک عفونتهای حلق را بیرون میدهد. 💥بیمار کرونایی را قرنطینه کنید، دستشویی جدا، اتاق دارای تهویه مناسب جدا، غذا و ظرف غذاخوری و آبخوری جدا باشه، بیمار کرونایی را نترسانید، روحیه بدهید، هرچه روحیه بالاتر باشد درمان مؤثرتر هست. اصلا نترسید . 💥از دست دادن بویایی و چشایی بخاطر ضعیف شدن سیستم عصبی هست. نگران نباشید، با بخور آویشن و گلاب در طی چند روز درمان میشود و دوباره سیستم چشایی و بویایی برمیگردد. بخور برگ اکالیپتوس یا بخور عصاره آن هم مؤثر هست. 💥خلاصه بدن را تقویت کنید، بدن خودش آنتی بادی درست میکند. کرونا در مقابل بدن محکم و قوی و درمان درست گیاهی ناتوان است. 🌹🌹🌹سلامتی شما آرزوی ماست همیشه سالم تندرست باشید🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راوی می‌گوید زنان شامی از روی بام‌ها خاکستر و آتش بر سر اسراء می‌ریختند...😔😔 راوی می‌گوید دست اسراء به گرد‌ن‌شان بسته بود و توان زدودن آتش و خاکستر از روی سر نداشتند...😭😭😭😭 🙏 اسارت اهل بیت اباعبدلله ازاین منزل به آن منزل🖤 الله یاصاحب الزمان 🌴🖤🌴
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
#مدافع_عشق #قسمت۴۱ فاطمه بااسترس به شانه ام میزند _ بردار گوشیو الان قطع میشه… بی معطلی گوشی را برم
۴۲ اسم تو و من کنارهم داخل رینگ حک شده… خنده ام میگیرد..اما نه ازسرخوشی..مثل دیوانه ای که دیگر اشک نمیتواند برای دلتنگی اش جواب باشد… انگشتر را دستم میندازم و یک برگ گل از گل رز را میکنم و رها میکنم…نسیم ان را به رقص وادار میکند… چرا گفتی هرچی شد محکم باش!؟ مگه قراره چی بشه… یکلحظه فکری کودکانه به سرم میزند یک برگ گل دیگر میکنم و رها میکنم _ برمیگردی… یک برگ دیگر _ برنمیگردی… _ برمیگردی… _ بر نمیگردی… . . . . وهمینطور ادامه میدهم… یک برگ دیگر مانده! قلبم می ایستد نفسم به شماره می افتد… برنمیگردی… تو آرزوی بلـــنـــــــــدی و دست من ڪــــــــــــوتاه… . دلشوره ی عجیبی دردلم افتاده.قاشقم را پراز سوپ میکنم و دوباره خالی میکنم.نگاهم روی گلهای ریز سرخ و سفید سفره روی میزمان مدام میچرخد.کلافه فوت محکمی به ظرفم میکنم.نگاه سنگین زیر چشمی مادرم را بخوبی احساس میکنم.پدرم اما بی خیال هرقاشقی که میخورد به به و چه چه ای میگوید و دوباره به خوردن ادامه میدهد.اخبار گوی شبکه سه بلند بلند حوادث روز رو بااب و تاب اعلام میکند.چنگی به موهایم میزنم و خیره به صفحه تلویزیون پای چپم را تکان میدهم.استرس عجیبی دروجودم افتاده. یکدفعه تصویر مردی که بالباس رزم اسلحه اش راروی شانه گذاشته و به سمت دوربین لبخند میزند و بعد صحنه عوض میشود.اینبار همان مرد در چهارچوب قاب روی یک تابوت که روی شانه های مردم حرکت میکند.احساس حالت تهوع میکنم.زنهایی که باچادر مشکی خودشان را روی تابوت میندازند…و همان لحظه زیر نویس مراسم پرشکوه شهید…. یکدفعه بی اراده خم میشوم و کنترل روکنار دست مادرم برمیدارم و تلویزیون روخاموش میکنم.مادر وپدرم هردو زل میزنند به من. بادودست محکم سرم را میگیرم و ارنجهام روروی میز میگذارم. ” دارم دیوونه میشم خدا…بسه!” مادرم درحالیکه نگرانی درصدایش موج میزند دستش را طرفم دراز میکند _ مامان؟…چت شد ؟ صندلی را عقب میدهم. _ هیچی حالم خوبه! از جا بلند میشوم و سمت اتاقم میدوم. بغض به گلویم میدود. ” دلتنگتم دیوونه! ” به اتاق میروم و درراپشت سرم محکم میبندم. احساس خفگی میکنم. انگشتانم را داخل موهایم فرو میبرم. تمام اتاق دور سرم میچرخد.اخرین بار همان تماسی بود که نشد جواب دوستت دارمت را بدهم…همان روزی که بدلم افتاد برنمیگردی. . پنجره اتاقم را باز میکنم.و تاکمر سمت بیرون خم میشوم. یک دم عمیق..بدون بازدم! نفسم را درسینه حبس میکنم.لبهایم میلرزد. ” دلم برای عطر تنت تنگ شده! این چند روز چقدر سخت گذشت…” خودم رااز لبه پنجره کنار میکشم.و سلانه سلانه سمت میز تحریرم میروم. حس میکنم یک قرن است تورا ندیده ام.نگاهی به تقویم روی میزم میندازم و همانطور که چشمانم روی تاریخ های سر میخورد. پشت میز مینشینم.دستم که بشدت میلرزد را سمت تقویم دراز میکنم و سرانگشتم را روی عددها میگذارم.چیزی در مغزم سنگینی میکند. فردا…فردا…. درسته!!! مرور میکنم تاریخی که بینمان صیغه موقت خواندند همان روزی که پیش خودم گفتم نود روز فرصت دارم تاعاشقت کنم! فردا همان روز نودم است…یعنی با فردا میشود نود روز عاشقی..نود روز نفس کشیدن بافکر تو! تمام بدنم سست میشود.منتظریک خبرم.دلم گواهی میدهد… ازجا بلند میشوم و سمت کمدم میروم.کیفم رااز قفسه دومش برمیدارم و داخلش را بابی حوصلگی میگردم.داخل کیف پولم عکس سه درچهار تو با عبای قهوه ای که روی دوشت است بمن لبخند میزند. آه غلیظی میکشم و عکست را از جیب شفافش بیرون میکشم.سمت تختم برمیگردم و خودم را روی تشک سردش رها میکنم.عکست را روی لبهایم میگذارم و اشک ازگوشه چشمم روی بالشت لیز میخورد. عکس را ازروی لب به سمت قلبم میکشم.نگاهم به سقف و دلم پیش توست! تندتند بندهای رنگی کتونی ام رو بهم گره میزنم.مادرم با یک لقمه بزرگ که بوی کوکوازبین نون تازه اش کل فضا را پرکرده سمتم می اید. _ داری کجا میری..؟؟؟ _ خونه مامان زهرا… _ دختر الان میرن؟ سرزده؟ _ باید برم…نرم تو این خونه خفه میشم. لقمه را سمتم میگیرد. _ بیا حداقل اینو بخور.ازصبح تو اتاق خودتو حبس کردی.نه صبحونه نه ناهار…اینو بگیر.بری اونجا باید تاشام گشنه بمونی! لقمه را ازدستش میگیرم.باانکه میدانم میلم به خوردنش نمیرود. _ یه کیسه فریزر بده ماما. میرود و چنددقیقه بعد بایک کیسه می اید.ازدستش میگیرم و لقمه راداخلش میگذارم و بعد دوباره دستش میدهم _ میزاریش تو کیفم؟ شانه بالا میندازدومن مشغول کتونی دومم میشوم.کارم که تمام میشود کیف رااز دستش میگیرم.جلو میروم و صورتش را ارام میبوسم. _ به بابا بگو من شب نمیام… فعلا خدافظ … ازخانه خارج میشوم ،دررا میبندم و هوای تازه را به ریه هایم میکشم. ازاول صبح یک حس وادارم میکرد که امروز به خانه تان بیایم.حواسم به مسیر نیست و فقط راه میروم.مثل کسی که ازحفظ نمازش را میخواند بی انکه به معنایش دقت کند…سر یک چهارراه پشت چراغ قرمز عابر پیاده
می ایستم.همان لحظه دخترکی نیمه کثیف بالباس کهنه سمتم میدود _ خاله یدونه گل میخری؟ و دسته ی بزرگی از گل های سرخ که نصفش پژمرده شده سمتم میگیرد لبخند تلخی میزنم.سرم را تکان میدهم _ نه خاله جون مرسی. کمی دیگر اصرار میکند و من باکلافگی ردش میکنم.ناامید میشود و سمت مابقی افراد عجول خیابان میرود. چراغ سبز میشود اما قبل از حرکت بی اراده صدایش میکنم _ آی کوچولو… باخوشحالی سمتما برمیگردد.. _ یه گل بده بهم. یک شاخه گل بلند و تازه را سمتم میگیرد.کیفم راباز میکنم و اسکناس ده تومنی بیرون می اورم.نگاهم به لقمه ام می افتد.ان راهم کنار پول میگذارم و دستش میدهم.چشمهای معصومش برق میزند.لبانش را کودکانه جمع میکند.. _اممم…مرسی خاله جون! و بعد میدود سمت دیگر خیابان. من هم پشت سرش از خط عابر پیاده عبور میکنم.نگاهم دنبالش کشیده میشود.سمت پسر بچه ای تقریبا هم سن و سال خودش میدود و لقمه را بااو تقسیم میکند.لبخند میزنم. چقدر دنیایشان باما فرق دارد! فاطمه مرادلسوزانه به اغوش میکشد.و درحالیکه سرم راروی شانه اش قرارداده زمزمه میکند _ امروز فردا حتمن زنگ میزنه.مام دلتنگیم… بغضم را فرو میبرم و دستم را دورش محکم ترحلقه میکنم. ” بوی علی رو میدی…” این را دردلم میگویم و میشکنم. فاطمه سرم را میبوسد و مراازخودش جدا میکند _ خوبه دیگه بسه… بیا بریم پایین به مامان برا شام کمک کنیم بزور لبخند میزنم و سرم را به نشانه باشه تکان میدهم. سمت دراتاق میرود که میگویم _ تو برو …من لباس مناسب تنم نیست..میپوشم میام _ اخه سجاد نیستا! _ میدونم! ولی بلاخره که میاد… شانه بالا میندازد و بیرون میرود. احساس سنگینی در وجودم ،بی تابی در قلبم و خستگی در جسمم میکنم. سردرگم نمیدانم باید چطور مابقی روزهارا بدون تو سپری کنم. روسری سفیدم را برمیدارم و روی سرم میندازم…همان روسری که روز عقد سرم بود و چادری که اصرار داشتی باان رو بگیرم. لبخند کمرنگی لبهایم را میپوشاند.احساس میکنم دیوانه شده ام … باچادر دراتاقی ک هیچ کس نیست رو میگیرم و ازاتاق خارج میشوم.یک لحظه صدایت میپیچد _ حقا که تو ریحانه منی! سر میگردانم….هیچ کس نیست…! وجودم میلرزد…سمت راه پله اولین قدم راکه برمیدارم باز صدایت را میشنوم _ ریحانه؟…ریحمدافع‌حرم‌و‌چادر‌خانم‌زینب: انه ی من…؟ اینبار حتم دارم خودت هستی.توهم و خیال نیست! اما کجا..؟ به دور خودم میچرخم و یکدفعه نگاهم روی دراتاقت خشک میشود. اززیر در…درست بین فاصله ای که تا زمین دارد سایه ی کسی را میبنم که پشت در ،داخل اتاقت ایستاده…! احساس ترس و تردید..!بااحتیاط یک قدم به جلو برمیدارم… باز هم صدای تو _ بیا!… اب دهانم را بزور از حلق خشکیده ام پایین میدهم.باحالتی امیخته از درماندگی و التماس زیر لب زمزمه میکنم _ خدایا…چرااینجوری شدم! بسه! سایه حرکت میکند.مردد به سمت اتاقت حرکت میکنم.دست راستم را دراز میکنم و دستگیره را به طرف پایین ارام فشارمیدهم.در باصدای تق کوچک و بعد جیر کشیده ای بازمیشود. هوای خنک به صورتم میخورد.طعم تلخ و خنک عطرت درفضا پیچیده. دستم راروی سینه ام میگذارم و پیرهنم را درمشتم جمع میکنم. چه خیال شیرینی است خیال تو!…سمت پنجره اتاقت می ایم … یاد بوسه ای که روی پیشانی ام نشست.چشمانم را میبندم و باتمام وجود تجسم میکنم لمس زبری چهره مردانه ات را… تبسمی تلخ…سرم میسوزد از یاد تو! یکدفعه دستی روی شانه ام قرار میگیرد و کسی از پشت بقدری نزدیکم میشود که لمس گردنم توسط نفسهایش را احساس میکنم.دست ازروی شانه ام به دورم حلقه میشود. قلبم دیوانه وار میتپد. صدای تو که لرزش خفیفی بم ترش کرده درگوشم میپیچد _ دل بکن ریحانه…ازمن دل بکن! بغضم میترکد.تکانی میخورم وبا دودستم صورتم را میپوشانم.بازانو روی زمین می افتم و درحالیکه هق میزنم اسمت را پشت هم تکرار میکنم.همان لحظه صدای زنگ تلفن همراهم از اتاق فاطمه را میشنوم. بیخیال گوشهایم را محکم میگیرم _دارد 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
هدایت شده از 💎April👑
بی زحمت داخل گروه بزارید ختم صلوات بر دارن یک مادر سه بچه داخل کما هست به خاطره کرونا که انشا اللله شفا پیدا کنه به حق امام حسین
درخواست اعضای کانال👆👆👆 عزیزان هرچقدمیتونید برای شفای این مادر که سه بچه دارن و به کمارفتن دعاکنید و صلوات بفرستید🙏🤲
کربلایی_حمیدعلیمی.mp3
6.8M
~♡~ بهت‌بدهکارم... میدونی‌چقدر‌دوستت‌دارم..😔♥️ ..:) 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093