4_5949606436081249000.mp3
2.86M
🎤•|کربلایۍامیربرومند|•
🔊زمینه_بیچآرِهایندِلکِهپیشِتُو
جآمُوندِه..؛😭♥️•~
↓
#دورتبگردمحسین
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مهدی هست🥰✋
*از عاشورای حسینی🕊️ تا اربعین حسینی*🕊️
*شهید مهدی خندان*🌹
تاریخ تولد: ۳ / ۴ / ۱۳۴۰
تاریخ شهادت: ۲۸ / ۸ / ۱۳۶۲
محل تولد: تهران/لواسان ،سبو بزرگ
محل شهادت: پنجوین عراق
*🌹همرزم← اربعین بود مهدی میخواست از توی سیم خاردار راهی پیدا کند و معبری برای بچه ها باز کند💫مهدی دستهایش را انداخت توی کلاف سیم خاردار و فشار داد🍂سیم خاردار را باز کرد. اما سیم خاردارها به دستش فرو رفتند و از آن طرف دیگر دستش بیرون زدند🥀از دستهایش شر شر خون می ریخت🥀توی همین وضعیت سرش را کرد توی حلقه های سیم خاردار و رفت و نشست وسط سیمها🥀با چه مشقتی دستهایش را توی سیم خاردار در آورد و یکی یکی مینها را برداشت و چید کنار. سریع معبر را باز کرد💫 و بعد دستهای خون آلودش را دوباره انداخت آن طرف سیم خاردار🥀دوباره شانه هایش گیر کرد به سیم🥀و تیغه های تیز سیم خاردار پیراهن و زیر پوش و پوست تنش را پاره کرد و خون زد بیرون🥀دستش را برد سمت نارنجک که ضامنش را بکشد💥 که در یک لحظه تیربارچی او را دید🥀و لوله کالیبر 5/14 ضدهوایی را گرفت روی سینه مهدی و او را به رگبار بست💥 بعد از ۱۰ سال پیکرش به وطن بازگشت🕊️مهدی متولد عاشورا بود🏴 و اربعین شهید شد🏴 چه مبارک تولدی و چه فرخنده شهادتی💫 از عاشورای حسینی🕊️ تا اربعین حسینی*🕊️🕋
*شهید مهدی خندان*
*شادی روحش صلوات
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌸 شناسایی سردار
به روایت همسر شهید
قبل از رفتن به عملیات از من خواست تا لباس نظامیاش را برایش آماده کنم.
داشت لباس را میپوشید که دید دکمهی شلوار سر جایش نیست و کنده شده است. رو به من گفت:
- سریع یک دکمه بیاور.
هر چه توی خانه گشتم دکمهای پیدا نکردم. به خاطر عجلهای که داشت، دکمهی ژاکتم را کندم و به شلوارش دوختم!
تشکر کرد و از من خداحافظی کرد و رفت.
بعد از چند وقت، خبر شهادتش رسید.
آنوقتها با محسن در منطقه بودم، برای پیدا کردن جنازهاش به هر جایی که شهدا را میآوردند سر زدم؛ ولی خبری نشد که نشد!
دست از پا شکسته و ناامید پس از گذشت چند ماه، به فریدون کنار برگشتم.
هفت ماه نشده، خبر رسید که چند شهید گمنام آوردهاند. برای شناسایی آنها به بابلسر رفتم.
مشغول جستوجوی پیکرهای شهدا بودم که ناگهان لباس یکی از جنازهها، مرا به خودش جلب کرد.
یک دکمهی ژاکت زنانه روی لباس دوخته شده بود. بیاختیار فریاد زدم:
پیداش کردم؛ این جنازهی شهید من است.
سردار شهید محسن اسحاقی
راوی: سیده فریده میردرویش؛ همسر شهید.
🌷🌱🌷🌱🍁🌱🌷🌱🌷
#جزیرهای_که_واقعا_مجنون_بود!!
🌷قبل از عملیات خیبر، یکسری آموزش آبی خاکی دیدیم که قبلاً هیچ اطلاعی درباره آن نداشتیم. فقط توجیه شده بودیم که جبهه رفتن با کشته شدن، مجروحیت یا اسیر شدن و... است. پانزده روز آموزش آبی خاکی دیدیم که ده روز آن آموزش با بَلَم بود. در ابتدا نمیدانستیم بلم چیست؟! سه نفر، سه نفر داخل بلم مینشستیم، پارو میزدیم و میرفتیم توی هورالعظیم، داخل نیزارها و عمل استتار و اختفا انجام میدادیم و خودمان را از دید و تیر دشمن فرضی پنهان میکردیم. بعد از اینکه پانزده روز آموزشی تمام شد، ما را به منطقه رقابیه تپههای مشتاق بردند و بعد از یک هفته گفتند که برای عملیات خیبر آماده شوید.
🌷در مرحله اول عملیات، گروهی از بچههای غواص جلو حرکت کردند و رفتند. گروهی از بچهها هم با بلم و قایق بدون موتور و با پارو پشت سر آنها رفتند؛ البته تا به خط اول دشمن رسیدند، خط اول را شکستند. وقتی خط شکسته شد، گردان پشتیبانی، که گردان ما بود، وارد عمل شد و جزیره مجنون به دست ما افتاد. دشمن ابتدا از خودش ضعف نشان داد و به عقب رفت و در جزیره رتیل مستقر شد. وقتی جزیره مجنون تثبیت شد، گردان ما را به وسیله دو چرخ بال (هلیکوپتر) به آن اطراف خط هلیبرن کردند، چون آتش دشمن زیاد بود و نمیشد با بلم یا قایق جلو رفت.
🌷تا آن روز ما از گازهای شیمیایی و تجهیزات مقابله با آن اصلاً خبر نداشتیم. به ما گفتند که امکان دارد شیمیایی بزنند. دشمن حجم زیادی آتش ریخت که گفته شد حدود چهار میلیون و پانصد هزار گلوله در منطقه ریخته و منطقه را زیر و رو کرده است. وقتی دید بچهها خیلی مقاومت میکنند از گلولههای شیمیایی استفاده کرد. ما با سلاحهای شیمیایی آشنا نبودیم و ماسک و تجهیزات لازم برای مقابله با آن نداشتیم. اکثر بچهها یا شهید شدند یا مصدوم و تلفات زیادی دادیم. دومین مسئله هم این بود که در آنجا هیچ امکاناتی نداشتیم؛ نه امکانات تدارکاتی و نه تسلیحاتی. هیچ وسیلهای حتی برای حمل شهدا و مجروحان نبود.
🌷وقتی عملیات را شروع کردیم و جلو رفتیم پشت یک خاکریز پدافند کردیم که دیدیم خود بعثیها آمدهاند و در حل خنثی کردن میدان مین هستند. یک خاکریز بود که عرض و ارتفاع آن حدود سه متر بود و نسبتاً خاکریز محکمی دیده میشد که حدود دویست - سیصد متر از پشت این خاکریز را پوشش داده بودیم. وقتی بچهها از روی خاکریز شمارش کردند، دیدند حدود ۴۵۰ تانک تی۷۲ روبروی خاکریز آرایش گرفته و همه همزمان شلیک میکنند. ما هم گلوله آر.پی.جی کم داشتیم و به دشمن دسترسی نداشتیم؛ یعنی گلولههایی که شلیک میشد به تانکها اصابت نمیکرد تا اینکه اینها میدان مین را خنثی کردند و به جلو آمدند و آن قدر گلوله به خاکریز زدند که با دشت یکی شد.
🌷هر یک از بچهها یک گوشهای یا پشت بوتهای یک گودال میکند و عمل اختفا انجام میداد که فقط از تیر دشمن محفوظ باشد. یکی از بچهها به نام «محمد بابایی»، که از دوستان صمیمی بنده بود، گفت: «برویم یکی از این تانکها را بزنیم، بلکه اینها عقبنشینی کنند.» یک کانال کوچکی پیدا کردیم که عمق آن حدود نیممتر بود. هیچ یک هم آر.پی.جیزن نبودیم. محمد گفت: «من به عنوان آر.پی.جی و چند تا نارنجک برداشتیم و حرکت کردیم. داخل کانال نشستیم و یک آر.پی.جی شلیک کردیم. خوشبختانه به تانک اصابت کرد و تانک آتش گرفت. آنها هم این عمل ما را بیجواب نگذاشتند و یک خمپاره ۶۰ به سمت موضع ما زدند که کنار ما به زمین خورد. بعد از انفجار خمپاره، هر دو نفرمان خوابیدیم، ولی آقای بابایی هیچ عکسالعملی نشان نمیداد. چند ترکش خیلی ریز هم به بنده خورده بود.
🌷من او را صدا زدم، جواب نداد. دیگر به شهادت رسیده و پرواز کرده بود. پیکر شهید بابایی را ته کانال قرار دادم که دیگر ترکش نخورد. عراقیها آن منطقه را زیر آتش گرفتند. خودم را سینهخیز به بچهها رساندم و به آنها گفتم: «آقای بابایی شهید شد، بروید ایشان را بیاورید.» آتش دشمن خیلی زیاد بود. بعد از مجروحیت، مرا به بیمارستان صحرایی و سپس به نقاهتگاه شهید تختی اهواز بردند. چند روزی در آنجا بستری بودم. چون مجروحیتم سطحی بود، قبول نکردم که به شهرستان برگردم و دوباره به تیپ برگشتم که گفتند چون شما توانایی رزمی ندارید و خون زیادی از شما رفته، همانجا در تیپ بمانید و اجازه ورود دوباره به عملیات را به من ندادند. بچهها که آمدند، از آنجا پایانی گرفتم و به شهرستان برگشتم.
راوی: رزمنده دلاور، عباس عاشوری از فرماندهان لشکر ۸ نجف استان اصفهان درباره جزیره مجنون گفت.
📚 کتاب "به گوشم"
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
•|🌈💜|•
#تلنگرانــہ
بیایم قشنگتر فکر کنیم مثلا وقتی خدا همه ی درها رو به رومون میبنده
شاید میخواد از ما در برابر طوفانی که پشت درِ
محافظت کنه
+آره جانم😌✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه ورود پیکر مطهر علامه #حسن_زاده_آملی به منزلشان در روستای ایرا
به خداحافظی تلخ تو سوگند؛ نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع، ولی لب هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس… هیچ کس اینجا به تو مانند نشد!
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد..😭🖤
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
❌ پیکر علامه حسنزاده در زادگاهش آرام گرفت
پیکر علامه حسن حسن زاده آملی روز سهشنبه در زادگاهش در روستای « ایرا » شهرستان آمل به خاک سپرده شده و برای همیشه آرام گرفت.
حسنزاده آملی در اواخر سال ۱۳۰۷ هجری خورشیدی در روستای « ایرا » بخش لاریجان از توابع شهرستان آمل متولد شد.
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
💌 #عارفانه🕊
⚡️خوشا...
آنان که مست حقند
و جز او را نظری ندارند.
ما بینوایان چه گوییم؟
خدایا... قیل و قال های این بیچاره را
ببخش که: الهی ما همه بیچاره ایم
و تنها تو چاره ای!
#علامهحسنزادهآملی
🖤🍃
4_5949369976656759671.mp3
2.27M
🎤•|کربلایۍحسینسیبسرخۍ|•
🔊واحد_سَنگهَمباشَمنگاهَتعاقبَت
مَرادُرمیکُنَد..؛😭💔•~
↓
#تومنودوستداری
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#سهشنبههایجمکرانی
✨هر دم یتیم توست، دل جمکرانی ام
جانم به لب رسیده، بیا یار جانی ام...
✨از بادها نشان شما را گرفته ام
عُمری ست عاجزانه پی آن نشانی ام...
✨طی شد جوانی من و رؤیت نشد رُخ ات
شرمنده جوانی از این زندگانی ام...
#اللهمعجللولیکالفرج
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
❤️✨❤️••<>
اللهم بلغ مولانا الامام الهادی المهدی القائم بامرک
بیا بردار هر چه راه کج را
بگو ماهیت احرام حج را
بیا تفسیر کن با لحن نابت
دعای ندبه و عهد و فرج را
••<>❤️✨❤️
4_5821324279869868167.mp3
34.56M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه پنجاه و پنج
* ادامه کتاب: داستان " جانبازی در رکاب مولا "
* آثار طواف خالصانه
* مظهر اسم " هو الغائب "
* تاویل به چه معناست؟
* چه کسی به اسم تاویل دسترسی پیدا میکند؟
* سن برزخی و سن دنیوی
* بعد از ۷ قرن، در صفین جانباز شد
* شخصیتهای قرآنی را نماد ببینیم
* قرآن را با این زاویه نگاه تلاوت کنیم
* تعبیر خواب، تاویل مکاشفه
* پیشنهادی به پژوهشگران
* پیشنهاد به مطالعه آثار امام خمینی ره
🎧 جلسه پنجاه و پنج
🎙#استاد #امینی_خواه
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
⸙🌹⸙
اِقْبَلْمِنِّيالْيسيرَوَاعْفُ
عَنِّيالْكَثيرَاِنَّكَاَنْتَالْغَفُورُ′
یاربازمنبپذیزعبادتوشکرگزاری
کمیکهبهدرگاهتوکردم(:📿
وببخشگناهانزیادیکهقابلشمارش
نیست...🍒
-کههماناتو،بیاندازهآمرزندهای💚🕊
#خدایبیمانندمن≈🌥
``♥``
#رمان #دمشق_شهر_عشق( قسمت بیست ونهم)تقدیم نگاه سبزشما👇👇
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_بیست_و_نهم
💠 نگاهش روی صورتم میگشت و باید تکلیف این زن #تکفیری روشن میشد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت :«تو اینو از کجا میشناختی؟»
دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده و تمام خاطرات خانه بسمه و ابوجعده روی سرم خراب شده بود که صدایم شکست :«شبی که سعد میخواست بره #ترکیه، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا!»
💠 بیغیرتی سعد دلش را از جا کَند، میترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد و من میخواستم خیالش را تخت کنم که #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) را به شهادت گرفتم :«همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد #حرم، فکر میکرد وهابیام. میخواستن با بهم زدن مجلس، تحریکشون کنن و همه رو بکشن!»
که به یاد نگاه مهربان و نجیب مصطفی دلم لرزید و دوباره اشکم چکید :«ولی همین آقا و یه عده دیگه از مدافعای #شیعه و #سنی حرم نذاشتن و منو نجات دادن!»
💠 میدید اسم مصطفی را با چه حسرتی زمزمه میکنم و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد مانده و نام ترکیه برایش اسم رمز بود که بدون خطا به هدف زد :«میخواست به #ارتش_آزاد ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟»
به نشانه تأیید پلکی زدم و ابوالفضل از همین حرفها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد و خیره در نگاهم هشدار داد :«همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی #ایران!»
💠 از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکهای از جانم در اینجا جا مانده و او بیتوجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد :«خودم میرسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمیگردی #تهران و میری خونه دایی تا من مأموریتم تموم شه و برگردم!»
حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود که داغ #فراق مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم :«چرا خونه خودمون نرم؟»
💠 بغضش را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید :«بریم بیرون، اینجا هواش خوب نیست، رنگت پریده!» و رنگ من از خبری که برایش اینهمه مقدمهچینی میکرد پریده بود که مستقیم نگاهش کردم و محکم پرسیدم :«چی شده داداش؟»
سرش را چرخاند، میخواست از چشمانم فرار کند، دنبال کمکی میگشت و در این غربت کسی نبود که دوباره با نگاهش به چشمان پریشانم پناه آورد و آهسته خبر داد :«هفت ماه پیش کنار اتوبوس زائرای ایرانی تو #کاظمین بمبگذاری کردن، چند نفر #شهید شدن.»
💠 مقابل چشمانم نفسنفس میزد، کلماتش را میشمردم بلکه این جان به لب رسیده به تنم برگردد و کلام آخر او جانم را در جا گرفت :«مامان بابا تو اون اتوبوس بودن...»
دیگر نشنیدم چه میگوید، هر دو دستم را روی سرم گرفتم و اختیار ساقم با خودم نبود که قامتم ازکمر شکست و روی زمین زانو زدم. باورم نمیشد پدر و مادرم از دستم رفته باشند که به گلویم التماس میکردم بلکه با ضجهای راحتم کند و دیگر نفسی برای ضجه نمانده بود که بهجای نفس، قلبم از گلو بالا میآمد.
💠 ابوالفضل خم شده بود تا از روی زمین بلندم کند و من مقابل پایش با انگشتان دستم به زمین چنگ میزدم، صورت مهربان پدر و مادرم در آینه چشمانم میدرخشید و هنوز دست و پاهای بریده امروز مقابل چشمم بود و نمیدانستم بدن آنها چند تکه شده که دیگر از اعماق جانم جیغ کشیدم.
در آغوش ابوالفضل بالبال میزدم که فرصت جبران بیوفاییهایم از دستم رفته و دیدار پدر و مادرم به #قیامت رفته بود.
💠 اینبار نه حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام)، نه چهارراه #زینبیه، نه بیمارستان #دمشق که آتش تکفیریها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم.
ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت، فرصتی پیش آمده بود تا پس از چند ماه با هم برای پدر و مادر شهیدمان عزاداری کنیم و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد :«من جواب #سردار_همدانی رو چی بدم؟ نمیگه تو اومدی اینجا آموزش نیروهای #سوری یا پرستاری خواهرت؟»
💠 و من شرمنده پدر و مادرم بودم که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا ببخشند و از این حسرت و دلتنگی فقط گریه میکردم.
چشمانش را از صورتم میگرداند تا اشکش را نبینم و دلش میخواست فقط خندههایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت :«این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران، بلیطت سوخت!»
💠 و همان دیشب از نقش نگاهم، احساسم را خوانده و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بیپرده پرسید :«فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟»...
#ادامه_دارد
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐༅💚༅࿐
گاهیتمامدلتنگیهاخلاصهمیشود
دریکعرضارادتخدمتیکرفیق..!
#السلامعلیکیااباعبدلله💔✋
࿐༅💚༅࿐
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
. 👇تقویم نجومی چهارشنبه
🌿🌹🌿🌹🌿
✴️ چهارشنبه 👈 7 مهر / میزان 1400
👈 22 صفر 1443 👈 29 سپتامبر 2021
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
❇️ امروز برای امور زیر :
✅ صدقه .
✅ و صید و شکار و دام گذاری خوب است .
👶 زایمان خوب و نوزاد مبارک و خوش قدم و محبوب خواهد شد . ان شاءالله
🚘مسافرت : خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد .
🔭 احکام نجوم .
🌗 امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است :
✳️ بذر افشانی و کاشت .
✳️ درختکاری .
✳️ خرید و فروش ملک .
✳️ کندن چاه و کانال و نهر .
✳️ و امور کشاورزی و زراعی خوب است .
✳️ برای مطالب بیشتر و دریافت تقویم نجومی هر روز باجستجوی کلمه" تقویم همسران" به کانال ما در تلگرام و ایتا بپیوندید .
📛 ولی امور ازدواجی .
📛 و بنایی و خشت بنا نهادن خوب نیست .
👩❤️👨 حکم مباشرت امشب ( شب پنج شنبه ) ، فرزند امشب حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان خواهد شد .ان شاءالله
💉💉 حجامت خون دادن فصد سبب قوت دل می شود .
💇♂💇 اصلاح سر وصورت باعث فقر و بی پولی می شود .
😴🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 23 سوره مبارکه " مومنون " است .
و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم ....
و مفهوم آن این است که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که باور نکند یا نصیحتی به کسی کند و او باور نکند . و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
🌿🌹🌿🌹🌿
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🌿🌹🌿🌹🌿
شما میتوانید با جستجوی کلمه" تقویم همسران" در تلگرام ایتا و سروش به کانال ما بپیوندید.
📚 منابع مطالب ما:
📔تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
قم:انتشارات حسنین علیهما السلام
ادرس:
پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن:
09032516300
0912 353 2816
025 377 47 297
🌿🌹🌿🌹🌿
🌹 حالات اول شب در توفيق آخر شب مؤثر است؛ لذا سزاوار است انسانى كه قصد تهجد دارد بر وظايف و آداب خوابيدن مواظبت داشته باشد تا توفيق قيام براى نماز شب نصيبش شود.
🌀 بخشی از اين وظايف مهم عبارتند از:
⚜ محاسبه نفس
⚜ با وضو و طهارت و ياد خدا به بستر رفتن
⚜ قرائت حتی شده یک دعا و ذکرهای قبل ازخواب.
👈و نیت خواست قلبی برای بيدار شدن:
💖 امام باقر(ع) فرمود:
هر كس نيت كند كه هر ساعتى كه خدا بخواهد بيدار شود خدا همانا دو فرشته به او گمارد كه در آن ساعت او را بجنبانند. و اگر خواب بماند ثواب نماز شب به پاس نیت او نوشته میشود
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_می_خوانیم
#اللهم عجل لولیڪ الفرج🤲
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌙🍃
خـداونــدا❤️
امروز هم سعے ڪردم بهتر باشم،
اگر بدتر بودم مرا یارے ڪن بحق شهدا
تا فردایے بهترداشته باشم🤲
خــدایـا❤️
به حق تمام مهربانے هایت
نگذارڪسے باناراحتے شب خود را
به صبح برساند ...🤲
#شبتون سرشارازیادخدا ونگاه شهدا🌷
🍃🌷🍃