فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید اصلانی، جهادگری که در ستاد حاشیه مشهد نقش محوری داشت
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیام همسر شهید #محمدصادق_دارایی، دومین طلبه شهید حمله تروریستی در حرم مطهر رضوی خطاب به دشمنان اسلام
#شهید_دارابی
#شهید_اصلانی
#شهدای_رضوی
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
حرکت زیبای رزمندهی افغانستانی فاطمیون از کنار حرم حضرت زینب (س)👆👆 #حادثه_حرم_رضوی #شهید_اصلانی_شهید_دارایی
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#سیره_شهدا
#شهید_حمید_باکری
🏃♂فرار از گناه در آلمان!
✨پسردایی حمید درباره دوران اقامت حمید در آلمان می گوید: حمید روی تابلویی نوشته بود: «ان ربک لبالمرصاد» و به دیوار اتاق نصب کرده بود. کم حرف می زد، مگر حرف های جّدی. در نوشته هایش خواندم: «برای فرار از گناه⛔️، با خواند قرآن، نماز، مطالعه و ورزش خودت را مشغول کن.» خودش می گفت: «قبل از سفر به آلمان، حساب خودم را با خودم تصفیه کردم. برای بازبینی و شناخت عمیق در اعمال، آنچه از خود می دانستم را به روی کاغذ🗒 آوردم، تا با تجزیه و تحلیل آن، نقاط ضعف و قوت را به دست آورم و بدانم در محیط خارج امکان چه خطراتی برای من هست و بتوانم با شناخت آن، خود را کنترل کنم.»
✨منبع:نوید شاهد
🇮🇷 شادی_روح_شهدا_صلوات
💢کجای کاری! بچه های رزمندهی ما برای رفتن به جهاد خودشون رو افغانستانی جا میزدن و شناسنامهی افغانی میگرفتن! این حلقهی بین ملتها با ریختن خون مستحکمتر میشه! #شهید_مصطفی_صدرزاده
«صمصام»
#مراقب شیطنت دشمنان اسلام باشیم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
خدایا رهایم نکن!
و لحظه ای مرا با نفسم تنها مگذار،😔
که بی تو در برابر لغزش ها و بلاها
ناتوانم . الهی و ربی من لی غیرک .💔
AUD-20220329-WA0009.mp3
11.7M
#انسان_شناسی ۵
#استاد_شجاعی
#شهید_بهشتی
⚡️مگر نمیگویند اصلیترین کلید حل تمام مشکلات انسان،
خودشناسیست؟
پس چرا بسیاری از ما، هرچه برای فراگیری این مباحث، وقت میگذاریم، باز هم تغییر قابل توجهی در زندگیمان احساس نمیکنیم؟! ✘
چرا حال دل خودمان، آن روزها که بسیار کمتر خود را میشناختیم، بارها بهتر از امروز بود؟! ✘
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🌹ما مهمان خدا هستیم، در سفرۀ او هستیم. میبیند ما را، میداند ما چه کار میکنیم. میداند که ما خیال داریم چه بکنیم. خیالات ما را بهتر از ما میداند.
📚رحمت واسعه، ویراست ٣، ص٩٢
4_5933914356453477459.mp3
8.4M
🎼 #استودیویی
📔 "صدام زدی"
🎙 #حاج_میثم_مطیعی
🌙 بمناسبت #ماه_مبارک_رمضان
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌾🌿🌾
#ثمره_روزه
🌷پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود:
🔸در معراج عرض كردم: پرودگارا ميراث (و ثمره) روزه داري چيست؟
🔸ندا رسيد: روزه باعث پيدايش «حكمت» در انسان است و «حكمت» نيز مايه پيدايش معرفت است.و «معرفت» نيز عامل حصول «يقين» در جان آدمي است.
🔸و آنگاه كه بندهاي به «يقين» برسد باكي نداردكه چگونه زندگي وي مي گذرد ،درسختي يا در راحتي.
📚ميزان الحكمه، ج5، ص475
4_5967461362455021422.pdf
434K
✅صلوات ضراب اصفهانی✨
🦋به نیابت از جمیع اموات مومنین برای تعجیل فرج و سلامتی امام زمان (عج) عصرروزجمعه قرائت میکنیم صلوات ضراب اصفهانی🥀
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#مناجات ♥️🌙
یا حمید بحق محمد
یا عالی بحق علی
یا فاطر بحق فاطمه
یا محسن بحق الحسن
یا قدیم الاحسان بحق الحسین
عجل لولیک الفرج و العافیه والنصر
خدایا بحق مظلومیت و غربت مولایمان حضرت صاحب الزمان ارواحنافداه در استانه اذان مغرب قلب مقدس مولایمان را به مژده ظهورشان مسرور بفرما 🙏🏼✨
خدایا بحق حرمت و عزت حضرت زهرا سلاماللهعلیها ما رو بیامرز واز سر تقصیرات ما بگذر و الباقی عمر ما را در زمان ظهور امام زمان علیه السلام مقدر بفرما🙏🏼✨
خدایا همّ و غم و بیماری را از محبین حضرت همین ساعت بر طرف بفرما.
خدایا قسمت میدهیم به مقربان درگاهت صاحب ما رو برسان یا ارحم الراحمین 🙏🏼✨
#رمضانالمبارک
Mahmood Karimi - Khodaya Bebakhsh (128).mp3
5.09M
خدایااا ببخش😭🍃!
_حاج محمود کریمی🎤
#ماه_مبارک_رمضان #روزه
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴 🌻🌴🌹🌴 🌹🌴🌻 🌴 🌻 💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 #خاطرات_شهید_مهدی_زین_ا
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
🌻🌴🌹🌴
🌹🌴🌻
🌴
🌻
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_مهدی_زین_الدین
راوے: همسر شهید
#نیمه_پنهان
قسمت :۲۴
گمنام گمنام🕊
🍃يك بار همين جور كه ويترين
مغازه ها را نگاه ميكرديم ، جلوی يك لوازم آرايشی ايستاديم . خانمی داشت رژ لب ميخريد . آقا مهدی هم رفت تو . همان جا ايستاد .
🍃 از فروشنده پرسيد " اين ها چيه . " فروشنده های اطراف هتل اغلب فارسی بلد بودند گفت " روژ لبه بيست و چهارساعته است .
" پرسيد " يعنی چی ؟"
آقايی كه هم راه آن خانم بود گفت " يعنی امروز بزنی تا فردا معلوم
ميشه ." خنده مان گرفت و زديم از مغازه بيرون . همين تا دو ساعت برايمان اسباب شوخی وخنده بود . بعد خودم يك بار تنهايی رفتم و سرو سوغات برای فاميل هردويمان گرفتم .
🍃لبنان كه ميخواست برود نگران بودم . حاج احمد متوسليان هم كه آن جا اسير شده بود . گفتم " اونجايی كه ميروی جنگه ؟ اگر هست بگو . من كه تا اهوازش را با تو آمده ام . " گفت " نه ، بابا ، خبری نيست . من اينجا شهيد
نميشوم . قراره تو وطن خودمان شهيد شويم.🍃
🍃اولين بار در سوريه بود كه حرف از شهادت زد . برگشتنی از سوريه ديگر خودمانی تر شده بوديم . ديگر صدايش نمی كردم آقا مهدی . راحت ميگفتم مهدی . دليلش شايد بچه ای بود كه به زودی قرار بود به دنيابيايد . ديگر
شرم و حيای تازه عروس و دامادها را نداشتيم .حرف هايمان را راحت تر به هم ميگفتيم . بعد از اين كه از سوريه
بر گشتيم . من قم ماندم و او رفت اهواز . ماه آخر بارداريم بود . خانه ی پدر و مادر منتظر به دنيا آمدن بچه ام بودم . ولی پدر و مادر كه جای شوهر آدم را نميگيرند .
🍃 او لابد خيالش راحت بود كه من كنار پدر و مادر هستم و آن ها هوايم را دارند . درست است كه نبودنش هميشه برای من طبيعی بود ، ولی انگار وقتی آدم بچه دارد نيازش به مهر و محبت بيش تر ميشود . خدا رحمت كند شهيد صادقی را . از دوستان نزديك آقا مهدی بود . حرف هايی را كه به هيچكس
نميزد به او ميگفت . آدم نكته سنجی بود . آن روزها مجروح شده بود و بايد در قم ميماند و استراحت ميكرد . اطرافيان از حال من بيخبر بودند . سه چهار روز قبل از زايمانم شهيد صادقی يك پاكت پول آورد دم خانه ی ما . گفت " آقا مهدی پيغام داده اند و گفته اند من نميتوانم با شما تماس بگيرم ، اين پول را هم فرستاده اند كه بدهم به شما . " خيلی تعجب كردم . هيچ موقع در زندگی مشتركمان حرفی از پول و خرج زندگی نميشد.
قسمت :۲۵
گمنام گمنام🕊
🍃حالا اين كه آقا مهدی از جای دور برايم پول بفرستد باور نكردنی بود . بعدها فهميدم كه قضيه ی پيغام و پول را شهيد صادقی از خودش درآورده . بچه مان روز تاسوعا به دنيا آمد .
🍃 قبلاً با هم صحبت كرده بوديم كه اگر دختر بود اسمش را زهرا بگذاريم . اما به خاطر پدربزرگش اسمش را ليلا گذاشتيم . ليلا دختر شيرينی
بود ، من اما آن قدر كه بايد خوش حال نبودم . در حقيقت خيلی هم ناراحت بودم . همه اش گريه ميكردم . مادرم
ميگفت " آخر چرا گريه ميكني ؟ اين طوری به بچه ات شير نده . " ولی
نمی توانستم .
🍃دست خودم نبود . درست است كه همه ی خانواده ام بالای سرم بودند ، خواهرهايم قرار گذاشته بودند كه به نوبت كنارم باشند ، ولی خُب من هم جوان بودم . دوست داشتم موقع
مهم ترين واقعه ی زندگيمان شوهرم يا حداقل خانواده اش پيشم باشند .
🍃ده روز بعد از تولد ليلا تلفن زد . اين ده روز اندازه ی يك سال بر من گذشته بود . پرسيد " خُب چه طوری رفتی بيمارستان ؟ با كی رفتی ؟ ما را هم دعا كردی؟ " حرف هايش كه تمام شد ، گفتم " خب ! خيلی حرف زدی كه زبان اعتراض من بسته شود . " گفت " نه ،
ان شاءالله می آيم .
🍃دوباره بهت زنگ می زنم " بعد از ظهر همان روز دوباره تلفن زد . گفت " امشب مامانم اينها می آيند ديدنت . " اين جا بود كه عصانيت ده روز را يك جا خالی كردم . گفتم " نه هيچ لزومی ندارد كه بيايند . " اولين بار بود كه با او اين طوری حرف ميزدم . از كسی هم ناراحت نبودم . فقط ديگر طاقت تحمل آن وضعيت را نداشتم . بايد خالی ميشدم.
🍃بايد خودم را خالی ميكردم . گفت " نه ، تو بزرگ تر از اين حرف ها فكر
ميكنی . اگر تو اين طوری بگويی من از زن های بقيه چه توقعی می توانم داشته باشم كه اعتراض نكنند . تو با بقيه فرق ميكنی . " گفتم " عيب ندارد ، هنداونه بذار زير بغلم " گفت " نه به خدا ، راستش را ميگويم . تازه ما در مكتبی بزرگ شده ايم كه پيغمبرش بدون پدر و مادر بزرگ شد و به پيغمبری رسيد . مگر ما از پيغمبرمان بالاتر هستيم ؟ " ليلا چهل روزه شده بود که تازه او آمد . نصفه شب آمده بود رفته بود خانه ی مادرش . فردا صبح پيش من آمد ، خيلی عادی ؛ نه گُلی ، نه كادويی .
🍃صدايش را از آن يكی اتاق ميشنيدم كه داشت به پدرم ميگفت " حاج آقا ، اصلاً نميدانم جواب زحمت های شما را چه طور بدهم . " پدرم گفت " حرفش را هم نزنيد برويد دخترت
『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴 🌻🌴🌹🌴 🌹🌴🌻 🌴 🌻 💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 #خاطرات_شهید_مهدی_زین_ا
ان را ببينيد . " وقتی وارد اتاق شد ، من بهت زده به او زل زده بودم . مدت ها از او خبری نداشتم ، فكر ميكردم شهيد شده ، مفقود يااسير شده . آمد و ليلا را بغل كرد . بغلش كرده بودو نگاهش ميكرد . از اين كارهايی هم كه معمولاً پدرها احساساتی ميشوند و با بچه ی اولشان ميكنند ، گازش ميگيرند ، ميبوسند ، نكرد . فقط نگاهش ميكرد . من هم كه قبل از آن اين همه عصبانی بودم انگار همه عصبانيتم تمام شد . آرامشش مرا هم در بر گرفته بود ، فهميدم عصبانيتم بهانه بوده .
بهانه ای برای ديدن او و حالا كه ديده بودمش ديگر دليلی برای عصبانيت نداشتم .
🍃به قول مادربزگم مكه رفتن بهانه بود ، مكه در خانه بود . هنوز دوروز نشده بود دوباره رفت . وقتی داشت
ميرفت گفتم " من با اين وضعيت كه نمی توانم خانه ی پدرم باشم . شما من ببر توی منطقه ، آن جايی كه همه
خانم هايشان را آورده اند.
🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴🌻🌴🌹🌴
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093