#قسمتیوصیت نامه شهیدمدافع حرم حیدرجلیلوند🌷🌷
✨بسم رب الشهداء و الصدیقین✨
🕊اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان علی ولی الله🕊
خداوند منان را سپاسگزارم که به من توفیق حضور در جبهه حق علیه باطل را بر من ارزانی داد و از او خواستار مرگ باعزت یعنی شهادت هستم.
گرچه اصلاً خود را لایق نمیدانم امّا هرچه از مهربانی و رحمت پروردگارم بگویم کم است.
سلام گرم مرا به پدر و مادرم برسانید و به برادرانم همچنین.
همسرم از تو میخواهم در نبود من صبوری کنی و از مادر سادات حضرت صدیقه طاهره(س) استمداد کنی، عفت پیشه کنی و به فرزندمان بیاموزی، که در محشر سرافکنده و خجل ظاهر نشوی.
از پدر و مادر بزرگوارم که مرا تربیت نموده و در این راه قرار دادهاند تشکر میکنم و از آنها خواستار صبر و شکیبایی هستم.
خداوندا من بنده گنهکار توأم مرا ببخش و بیامرز🤲😔
تلاوت یک آیه از"قرآن کریم"(سوره مبارکه نساء)بهمراه ترجمه آن،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین وسرداردلهاحاج قاسم ❤❤
.
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
بنام خداوند بخشنده ومهربان✨
يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ ۚ وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا ﴿٢٨﴾🕊🌹
خدا می خواهد [با تشریع ازدواج با زنان مؤمن، و ازدواج با کنیزان مؤمن، و ازدواج موقت، بار مشکلات زندگی و مشقت های روابط نامشروع جنسی را] بر شما سبک کند؛ و انسان [در برابر مشکلات و شهوات جنسی] ناتوان آفریده شده است. (۲۸)🕊🌹
اميد است خودتان تمسك به قرآن كريم پيدا كنيد، كه تعليمات آن دين انسان سازى است و مكتب تعالى روحى و تكامل معنوى انسان قادر است.
🌷شهيد حسين ناصرى🌷
******************
سلام دوستان
مهمون امروزمون حاج مهدی هست🥰✋
*تعبیر خواب...*🕊️
*شهید حاج مهدی طیاری*🌹
تاریخ تولد: ۳ / ۱ / ۱۳۳۸
تاریخ شهادت: ۲۳ / ۳ / ۱۳۶۷
محل تولد: کرمان،طوهان جیرفت
محل شهادت: شلمچه
*🌹همسرش← یکباره از خواب پریدم. دستانم میلرزید؛🍂خود را در صحرای بیانتهایی دیده بودم. دستی از میان ابرهای سپید به طرفم پایین آمد.🌥️ آن دست، گل ارغوانی زیبایی به طرفم گرفت.💐 تا آن زمان خوش رنگتر از آن گل ندیده بودم.💫ناگهان بادی وزیدن گرفت🌪️و گلبرگهای گل را دانهدانه جدا کرد و جلوی پایم ریخت.🍂 فردای آن شب حاج مهدی به خواستگاریام آمد🎊 و ما در یکی از روزهای آبان ماه سال 1360 در زیر بارش تند باران با هم پیمان بستیم⛈️ تا همراه و همسری وفادار برای یکدیگر بمانیم.💞 بعد از مراسم، من به اندیمشک رفتم تا در بیمارستان صحرایی، امدادگر باشم 🌙و او به خط مقدم رفت.🕊️همرزم← "با سرو صدای اسرا از سنگرش بیرون آمد و از تشنگی اسرا با خبر شد.💦 قمقمه اش را درآورد و به طرف اسیرها گرفت.‼️بچه ها به محض مشاهده ی آن صحنه جلو دویدند و گفتند: حاجی، چه کار می کنی؟⁉️ مجروحان خودمان آب ندارند، بخورند، شما به اسیران دشمن آب می دهی؟💦 در حالی که آن سه اسیر بر سر قمقمه آب دعوا می کردند،🍃با روی خندان گفت: ما پیرو امام علی (ع) هستیم، باید شیوه امام را درکارمان پیش بگیریم.🌙امام علی(علیه السلام) با اسیران جنگی چه بر خوردی میکردند؟!🌙ما هم همانطور عمل کنیم.💫حاج مهدی فرمانده گردان ۴۱۹ لشکر ۴۱ ثارالله بود🌙 که در عملیات بیت المقدس 7 با اصابت ترکش💥 به شهادت رسید*🕊️🕋
*شهید مهدی طیاری*
*شادی روحش صلوات*🌹💙
▫️شهید حاجقاسم سلیمانی در وصف شهید حاجمهدی طیاری(فرمانده گردان ۴۱۹ لشکر ثارالله کرمان):
اگر خدا توفیق داد و در آخرت با طیاری محشور شدم، حتی یک لحظه هم از او جدا نخواهم شد.
🌷شهید حاج علی محمودوند🌷
💠💠💠
می خواهیم مانند امام حسین علیه السلام شهید شویم
🌷🌷🌷 شهید حاج علی محمودوند:
از همه مظلومانه تر این بود که چند تا از مجروح ها خاک میریختند روی خودشون.
بهشون گفتم چرا خاک می ریزید رو خودتون؟
یکیشون گفت: مگه نمبینی عراقی ها اومدن داخل کانال و دارن به بچه ها تیر خلاص میزنن؟ ما نمیخوایم با تیر خلاص عراقی ها شهید بشیم! ما میخوایم با 【لب_تشنه】 عین ارباب امام حسین علیه السلام شهید بشیم.
ما میخوایم از تشنگی برای آقا جون بدیم و شهید بشیم.🌷🌷🌷
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
شهیدانه🌹
روح الله "برادر شهید" که اومد ،
رفتیم بهشت زهرا...
منتظر شدیم حکاک بیاد و سنگ مزار رسول رو آماده کنیم...
به محض اینکه حکاک اومد،
یه نگاه به ما انداخت و گفت: ببخشید این سنگ مزار کیه؟
گفتیم چه طور؟
گفت:
اصلا نمی دونستم قراره امروز بیام اینجا بنویسم!
دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام منو خواستن گفتن شما مامور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی
ما که خشکمون زده بود
وقتی بهش گفتیم سنگ رو از حرم امام حسین آوردن و قراره برای یه شهیدی نصب بشه حالش منقلب شد...
سنگ مزاری که میتوان گفت هدیه ای بود از جانب اربابش حضرت اباعبدالله
سالار شهیدان...
راوی ؛
دوست و همرزم شهید🌿
#مدافع_حرم❣
#شهید_رسول_خلیلی🌷
یاد شهدا باصلوات🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این لحظه که رفیقت جلوی چشمات جون بده و تو نتونی کمکش کنی و باید بجنگی؛ چند؟
#مدافعان_حرم
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
به رفقایش گفتهبود: من اهمیت نمیدهم درباره ما چه میگویند، من میخواهم دل ولایت را راضی کنم.
🌷شهید حسین خرازی🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 اینجوری با امام رضا(ع) حرف بزن!
🔴 یا امام رضا، قدرتت را به نمایش بگذار ..
🌸 ولادت با سعادت امام رضا(ع) مبارک.
#تصویری
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
❤️💐🙏💐❤️
#امامرضآےعزیزم🧡
آن لحظه که دل پر زده پرواز قشنگ است
از جان به لب آمده آواز قشنگ است
ای اشک سرازیر شو وُ غوطه ورم کنم
عشقی که رسیده ست به ابراز قشنگ است
وا کن گره از کار من ای شاه خراسان
از جانب دستان تو اعجاز قشنگ است
خورشید برآورد سر از مشرق چشمت
هرچیز از آن نقطه ی آغاز قشنگ است
با هیچ کسی ذره ای از خویش نگفتبم
چون با تو شدن همدم و همراز قشنگ است
بر خوان تو انگار که در خانه ی خویشیم
مهمانیِ در خانه ی دلباز قشنگ است
صدبار اگر زائر درگاه تو باشیم
چون روز نخستین حرمت باز قشنگ است
ما مشتری ثابت درگاه رضاییم
از ضامن آهو بخری ناز قشنگ است
✨❤️🙏❤️✨
4_5949704799422251808.mp3
5.04M
🎧 #سرود فوق العاده شنیدنی❣
🎼 من کیستم گدای تو یا ثامن....
🎤 #حاج_محمود_کریمی
🌙 #ولادت_امام_رضا
#میلادبرشماخوبان مبارک باد🙏❤️
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🔴 یا انیس النفوس
🔵 شیخ جعفر مجتهدی(ره) :
🔺 در هر کجای عالم که قلبا #امام_رضا علیه السلام را صدا بزنید و به ناحیه مقدسه ایشان توجه کنید آن بزرگوار سریعا نظر می کنند و این معناي حقیقی کلمه انیس النفوس است.
🌕 آری امام زمان علیه السلام هم عَینُ الله الناظِرَة ( چشم بینای خداوند) هست و با توجه به احاطه شهودی که به کل عالم دارد هر کس کوچکترین توجه قلبی در قلب خود به سوی امام عصر داشته باشد حضرت در همان لحظه آگاه میشود و از توجه او مطلع است.
علما
#میلاد_امام_رضا
انسان شناسی ۲۶.mp3
11.4M
#انسان_شناسی ۲۶
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_پناهیان
#استاد_رائفی_پور
✖️چرا بعضی از احکام دین، با عقل جور درنمیآید؟
✖️چرا پذیرش بعضی قسمتهای دین سخت است و گاهی عجیب و غریب،
اما بعضی قسمتها، ساده است و قابل پذیرش؟
✖️ واقعاً چطور بعضیها اصلاً به دین شک نمیکنند؟ و بعضیها دائم در شک و تردیدند؟
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#سخن زیبا🦋
خداوند سختیها و مشکلات را به ما میدهد، تا بهترینها در وجود ما مجال ظهور یابند
🌱خوشا آنان که با عزت ز گیتی
بساط خویش برچیدند و رفتند🥀
🌱ز کالاهای این آشفته بازار
شهادت را پسندیدند و رفتند.🕊
🌷مجموعه داستان زندگانی سراسر شنیدنی جانبازشهیدسیدمنوچهرمدق به روایت همسر بزرگوارایشون تقدیم نگاه سبز شما عزیزان وهمراهان میشود🙏🌷.......
قسمت دوازدهم👇👇
『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
🔅🔅🔅 🌷 بسم رب الشهدا 🌷 🔸قسمت یازدهم 🔸اینک شوکران 1(منوچهر مدق به روایت همسر شهید) از آشپزخانه سرک کش
🔅🔅🔅
🌷 بسم رب الشهدا 🌷
🔸قسمت دوازدهم
🔸اینک شوکران 1(منوچهر مدق به روایت همسر شهید)
شروع کردم اثاث ها را جمع و جور کردن. منوچهر زنگ زد که خانه پیدا کرده؛ یک خانه ی دو طبقه در دزفول. یکی از بچه های لشکر، آقای موسوی، با خانمش قرار بود با ما زندگی کنند. همه ی وسایل را جمع کردم. به کسی چیزی نگفتم تا دم رفتن. نه خانواده ی من نه خانواده ی منوچهر؛ هیچ کس راضی نبود به رفتن ما. می گفتند: همه جای دنیا جنگ که می شود، زن و بچه را بر می دارند می روند یک گوشه ی امن. شما می خواهید بروید زیر آتش؟ فقط گوش می دادم. آخر گفتم: همه حرف هاتان را زدید، ولی هر کس یک راهی دارد. من می خواهم بروم پیش شوهرم. اما پدر و مادرم خیلی گریه می کردند، به خصوص پدرم. منوچهر گفت: من این طوری نمی توانم شما را ببرم. اگر اتفاقی بیفتد، چطوری توی روی بابا نگاه کنم؟ باید خودت راضی شان کنی.
🌹🌹🌹
با پدرم صحبت کردم. گفتم: منوچهر این طوری می گوید. گفتم: اگر ما را نبرد بعد شهید شود، شما تاسف نمی خورید که کاش می گذاشتم زن و بچه ش بیش تر کنارش می ماندند؟ پدر علی را بغل کرد و پرسید: علی جان، دوست داری پیش بابایی باشی؟ علی گفت: آره، من دلم برای بابا جونم تنگ می شه. علی را بوسید. گفت: تو که این همه پدر ما را در آورده ای، این هم روش. خدا به همراهتان. بروید. صبح زود راه افتادیم.
🌹🌹🌹
هنوز نرسیده، قال شان گذاشته بود. به هوای دو، سه روز ماموریت رفته بود و هنوز برنگشته بود. آقای موسوی و خانمش دو، سه روز بعد از رفتن منوچهر رفتند تهران. با علی تنها مانده بودند توی شهر غریب. کسی را آن جا نمی شناختند.
خیال کرده بود دوری تمام شد. اگر هر روز منوچهر را نبیند، دو، سه روز یک بار که می بیند.
🌹🌹🌹
شهر خلوت بود. خود دزفولی ها همه رفته بودند. یک ماهی می شد که منوچهر نیامده بود. با علی توی اتاق پذیرایی بودیم که از حیاط صدایی آمد. از پشت پرده دیدم سه، چهار تا مرد توی حیاطند. از بالا هم صدای پا می آمد. علی را بردم توی اتاقش، در را رویش قفل کردم. تلفن زدم به یکی از دوستان منوچهر و جریان را گفتم. یک اسلحه توی خانه نگه می داشتم. برش داشتم، آمدم بروم اتاق پذیرایی که من را دیدند. گفتند: ا، حاج خانم خانه ید؟ در را باز کنید.
گفتم: ببخشید، شما کی هستید؟
یکیشان گفت: من صاحب خانه ام.
گفتم: صاحب خانه باش. به چه حقی آمده ای این جا؟
گفت: دیدم کسی خانه نیست، آمدم سری بزنم.
می خواست بیاید تو. داشت شیشه را می شکست. اسلحه را گرفتم طرفش. گفتم: اگر یکی پا بگذارد تو، می زنم. خیلی زود دو تا تویوتا از بچه های لشکر آمدند. هر پنج تایشان را گرفتند و بردند. به منوچهر خبر رسیده بود. وقتی فهمیده بود آن ها آمده اند توی خانه، قبل از این که بیاید، رفته بود یکی زده توی گوش صاحب خانه. گفته بود: ما شهر و زندگی و همه چیزمان را گذاشته یم، زن و بچه هامان را آورده یم این جا، آن وقت تو که خانواده ت را برده ای جای امن، این جوری از ما پذیرایی می کنی؟!
🔸ادامه دارد ......
💐 شادی ارواح طیبه ی شهدا صلوات 💐
--------------------------------------