eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.7هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🌹🕊 🕊🌹 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ🌷 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ🌷 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ🌷 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ 🌷 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ🌷 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ🌷 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ🌷 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَےا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم🌷 ✨شادی روح مطهرشهدا صلوات✨ ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
عارف شهدای کرمان کیست؟ اما بعد از سردار شهید سلیمانی نظرها به سمت یک شهید شاخص در کرمان معطوف شده، سوال هر کس که وارد گلزار شهدا می‌شود این است که مزار شهید یوسف الهی کجاست و وی چه کسی بوده که فردی مانند شهید حاج قاسم وصیت کرده بوده کنار وی خاکسپاری شود. همه کرمانی‌هایی که در زمان حیات حاج قاسم به زیارت شهدا می‌رفتند، می‌دیدند که شهید سلیمانی به خصوص شب‌ها با حضور در گلزار شهدا در کنار مزار شهید یوسف الهی چگونه زیارت عاشورا می‌خواند و با هم رزم دوران دفاع مقدسش چگونه درد دل می‌کرد و دعا می‌کند که شهید و در کنار وی خاکسپاری شود. سردار سلیمانی در لشکر ۴۱ ثارالله با محمد حسین یوسف الهی آشنا شد و در تمام طول دفاع مقدس در کنار یکدیگر بودند و در نهایت در ۲۷ بهمن ماه ۱۳۶۴ شهید محمد حسین در عملیات والفجر ۸ بر اثر بمباران شیمایی مصدوم و درنهایت در بیمارستان لبافی نژاد شهید شد و حاج قاسم را تنها گذاشت. نقطه مشترک همه این شهدا که نامشان برده شد قدم برداشتن در مسیر امام حسین (ع) و دفاع از حرمین شریفین بود اما حاج قاسم دل از محمد حسین نکند و راهش را ادامه داد، نقطه مشترک همه این شهدا که نامشان برده شد قدم برداشتن در مسیر امام حسین و دفاع از حرمین شریفین بود، محمد حسین یوسف الهی اما به درجه از یقین رسیده بود که حاج قاسم را تحت تأثیر قرار داده بود. شهید محمد حسین به گفته همرزمانش به این این درجه از یقین رسیده بود که «کل یوما عاشورا وکل ارض کربلا». محمد حسین خود را سرباز امام حسین می‌دانست و در راه ولایت قدم بر می‌داشت. یوسف الهی که به گفته هم رزمانش ارتباط عمیقی با اهل بیت (ع) برقرار کرده بود رفتار و حرکاتش در مسیر عاشورایان بود. وی در سال ۱۳۴۰ در شهر کرمان زاده شد و در ابتدای نوجوانی حضور پر رنگی در جمع‌های جوانان مسجدی کرمان داشت و مطالعات دینی خود را آغاز کرد به طوری که ارتباط عمیقی با نهج البلاغه پیدا کرده بود. محمد حسین که از او به عنوان عارف جبهه یاد می‌شود در زمینه خواندن زیارت عاشورا و برگزاری نمازهای نیمه شب در بین هم رزمانش شهرت داشت، زندگی بسیار ساده ای داشت اما هر کجا که می‌توانست دست دیگران را می‌گرفت و در اجرای فرامین امام خمینی همیشه پیش قدم بود. حاج قاسم شیفته سلوک معنوی محمد حسین بود عبادت‌های محمد حسین در خفا انجام می‌شد و افرادی که از دوستان نزدیک وی بودند از سلوک و عبادات و عرفان وی در زمان عبادت آگاهی داشتند و سردار سلیمانی نیز شیفته همین رفتار محمد حسین قرار گرفته بود. از شهید یوسف الهی به عنوان عارفانی نام برده می‌شود که در کلام امام خمینی اینگونه از آنها یاد می‌شود که یک شبه ره صد ساله رفته‌اند. نحوه شهادت یوسف الهی هم نشان از فداکاری و منش وی داشت، هنگامی که اتاق عملیات والفجر ۸ مورد حمله شیمیایی حزب بعث قرار گرفت شهید یوسف الهی هم رزمانش را از سنگر خارج کرد و خود دچار عوارض شدید شیمیایی شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلاوت یک آیه از"قرآن کریم"(سوره مبارکه نساء)بهمراه ترجمه آن،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین وسرداردلهاحاج قاسم ❤❤ . ✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم بنام خداوند بخشنده ومهربان✨ وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا ۖ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا ﴿٣٦﴾✨🌺 و خدا را بپرستید، و چیزی را شریک او قرار ندهید، و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایه نزدیک و همسایه دور و همنشینان و همراهان و در راه ماندگان و بردگان نیکی کنید؛ یقیناً خدا کسی را که متکبّر و خودستاست، دوست ندارد. (۳۶)✨🌺
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون برادر عبدالحسین هست🥰✋ *تعبیر خوابــــــ*🌙 *شهید عبدالحسین یوسفیان*🌹 تاریخ تولد: ۱۵ / ۴ / ۱۳۶۵ تاریخ شهادت: ۲۹ / ۹ / ۱۳۹۴ محل تولد: اصفهان محل شهادت: سوریه *🌹راوی← شبی مادر در خواب می‌بیند شخصی به او سکه‌ای می‌دهد که روی سکه نام حسین نوشته شده🍃و در عالم خواب به او می‌گویند نام فرزندت را (عبدالحسین) بگذار💫همسرش← سال 88 با پدر و مادرم به سوریه رفتیم🌙 در حرم عمه سادات از حضرت زینب خوشبختی ام و یک همسفر و همراز خوب را از ایشان خواستم💞 تا قبل از سفر هر خواستگاری می‌آمد رد میکردم🥀آنجا از حضرت زینب خواستم وقتی برمی‌گردیم اولین خواستگاری که برایم می‌آید، می‌فهمم که فرستاده‌ی شماست💫 و جواب بله را میدهم💐 از سفرمان دوماه گذشت، یک شب خواب دیدم که داخل یک حرم نشستم💫و یک خانم قد بلند و نورانی آمدند کنارم و گفتند: سوره انعام را همین حالا بخوان، تو به آرزویت رسیدی.»💫 فردای آن شب با مادرم نماز جمعه رفتیم📿همان جا سوره انعام را خواندم، بعد از نماز جمعه عموی عبدالحسین به پدرم زنگ زدند📞و اجازه خاستگاری گرفتند‼️و خاستگار هم عبدالحسین بود💫 خلاصه به دلم نشست و عقد کردیم🎊 شش سال و نیم در کنار هم بودیم💞 و خداوند دختری به نام زینب به ما هدیه داد زینبی که از صد کلمه ۹۹ تای آن بابا بود🎀آقا عبدالحسین سپاهی بود که داوطلبانه به سوریه رفت🕊️و عاقبت با اصابت تیر💥 به قلب، دست، پهلو، پا و چشم🥀به شهادت رسید*🕊️🕋 *شهید عبدالحسین یوسفیان* *شادی روحش صلوات*💙🌹
🌷بسم الرب الشهدا و الصدیقین🌷 💐 قسمت اول💐 زن تشت گِل را از روی دوشش پائین گذاشت،قالب را پیش کشید،گِلها را درآن ریخت و با چوب رویش را صاف کرد.دستش را به زانو زد،تشت رابرداشت وبرگشت.صدای آوازی را که مرد زیر لب زمزمه میکرد،می شنید. مرد پاچه های شلوارش را بالا زده بود و زیر نور کم رنگ فانوس،کاهگل ها را لگد میکرد،پاهایش با آهنگ نفس هایش تا زانو در گِل فرو میرفت و بیرون می آمد. زن نگاهی به مرد کردو خندید. دوباره تشت را پر کرد،یا علی گفت و بلند شد. دوست داشت کارشان زودتر تمام شود و برگردند. بچه ها را غذا داده بود و خوابانده بود. الان چند شبی میشد که باشوهرش می آمدند و کاهگل ها را آماده می کردند و قالب می زدند. می خواستند هرجور شده،اتاق کوچکی بسازند تا از مستاجری چند ساله راحت شوند . مرد،دو تا قالی ای را که زن بافته بود،همراه تمام وسایل زندگی،حتی گلیم زیر پا و رخت خواب هایشان را فروخته بود تا توانسته بود این زمین را بخرند. حالا جز وسایل ضروری زندگی،چیزی برایشان نمانده بود. زن انگشتانش را تند تند در تارهای قالی فرو میبرد و ریشه میزد. ازصبح تا شب کارش همین بود. مرد،دنبال روزی حلال،شب و روز نمی شناخت. شب هم که می شد،فانوسی به دست میگرفت وجلو می افتاد تابروند برای خشت زنی. حال دوتا اتاق کوچک آماده کرده بود واگر می توانستند دری هم برای این خانه تهیه کنند،می رفتند توی خانه ی خودشان. مرد بعد از چند روز توانست بالاخره یک در چوبیِ کهنه پیدا کند. در را که گذاشت،زن با خوش حالی اسباب و وسایل را جمع و از صاحبخانه خداحافظی کردند. وسایلشان را روی یک گاری چیدند وآرام در کوچه پس کوچه های باریک راه افتادند. هروقت نگاهشان به هم می افتاد لبخندی می زدند وخدا را شکر میکردند. ادامه دارد.... 🍃🌹تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ۳صلوات🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خرماگرفته بود دستش به تک تک بچه ها تعارف میکرد. +گفتم:مرسی +گفت:چی گفتی؟ +گفتم:مرسی☺️ ایستاد و گفت: دیگه نگو مرسی؛ بگو خدا پدر مادرتو بیامرزه... 🕊 ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🍃 شاید‌جبهه‌وجنگ فرق‌کرده‌باشداما میدان های مین هنوزپابرجاست .. درآن‌جبهه‌هامین‌هادست‌وپاقطع‌میکردن وبه‌فیض‌شهادت‌میرساندند.. ولی‌در‌این‌میدان مین‌های‌مجازی اعتقاد ودین را قطع‌میکنند..وانسان‌رو به‌اسارت شیطان‌درمیاورند.. ✍🏻 ||مراقب باشیم در این دنیای مجازی چه میکنیم وبه کجا پا میگذاریم.. ‼️مراقب‌مین‌های‌مجازی‌باشیم ️‼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‹𑁍⸾⸾👀🖤› ‎‌‌‎‌- - ✅انتخاب با ماست ✍امام محمد باقر علیه السلام: «خداوند برای هر کسی، روزی حلالی مشخص داشته که به سلامت به او خواهد رسید. از طرف دیگر، روزیِ حرام را نیز در دسترس او قرار داده است. اگر انسان، مال خود را از حرام به دست آورد، خداوند در عوض، روزیِ حلالی را که برای او مقدّر کرده بود از وی باز ستاند.» 🏴شهادت امام باقر (ع) تسلیت باد ‎‌‌‎‌ ❁ ¦↫ ‴ ـ ـ ـ ـــــــ‹❋›ــــــــ ـ ـ ـ
4_5922486243047789962.mp3
5.15M
🎤•|کربلایۍ‌حسین‌ستوده|• 🔊سنگین_مَن‌ْپَنجُمین‌ْوَلی‌ِّخُداوَنْدِقادِرَم‌ هَمْنام‌ِمُصْطَفی‌ٰوَمُلَقَب‌ْبه‌باقِرَمْ⛓🖤•~ ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 مروری كوتاه بر زندگی حضرت آیت‌الله سیدجواد حسینی خامنه‌ای؛ پدر رهبر انقلاب اسلامی ➕ بخش‌هایی از سخنان رهبر معظم انقلاب و پیام تسلیت امام خمینی(ره) 🗓 به مناسبت سالگرد درگذشت آيت الله سيد جواد خامنه‌ای، پدر رهبرمعظم انقلاب ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
📘 💠معجزه ای از امام باقر علیه السلام 🔹ابوبصیر یکی از ارادتمندان خاص امام باقر علیه السلام که از هر دو چشم نابینا بود می‌گوید: 🔹به امام باقر علیه السلام عرض کردم: شما فرزندان پیامبر خدا هستید؟ امام فرمودند:«آری.» آیا پیامبر خدا وارث همه انبیا بود. آیا هر چه آنها می‌دانستند پیغمبر هم می‌دانست؟ امام فرمودند:«آری.» آیا شما می‌توانید مرده را زنده کنید و کور و بیمار مبتلا به پیسی را شفا دهید و از آنچه مردم می‌خورند و در خانه هایشان ذخیره می‌کنند خبر دهید؟ امام فرمودند:«آری،با اجازه خداوند.» 🔹در این موقع حضرت به من فرمودند:«نزدیک بیا!» نزدیک رفتم،به محض این که دست مبارکشان را بر صورت و چشمم کشیدند، بیابان،کوه،آسمان و زمین را به خوبی دیدم. 🔹سپس فرمودند: آیا دوست داری همین گونه بینا باشی تا نظیرسایر مردم در قیامت به حساب و کتاب الهی کشیده شوی و یامانند اول کور باشی و به طور آسان وارد بهشت گردی؟ 🔹عرض کردم: مایلم به حال اول برگردم. آنگاه امام علیه السلام دست مبارکشان را بر چشمم کشیدند،دوباره نابینا شدم. 📚بحار،ج ۴۶،ص۲۳۷ وص۲۴۹ بااندکی تفاوت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓 1⃣ 1⃣ روز تا عیدالله الاکبر، عید بزرگ غدیر باقی مانده است.. مَعاشِرَ النّاسِ، السّابِقُونَ اِلى مُبایَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ التَّسْلیمِ عَلَیْهِ بِاِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ اُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ فى جَنّاتِ النَّعیمِ. 📚فرازی از بخش یازدهم خطبه شریف غدیر ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✨🌷🕊🌷✨ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی 🌹آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🌹 در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است🖤 🥀«پنجشنبه است، دلم به یاد شهیدان گرفته است»🥀 تا لحظه‌ یی پیش دلم گور سرد بود اینک به یمن یاد شهیدان جان گرفته است❤️ 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 به راستی فاصله زندگی ما از اذانی که در گوشمان می خوانند تا اقامه نماز میت برای مرگمان است! چقدر کوتاه!!! حواسمان به عرض زندگیمان باشد، دست خالی دعوت حق را لبیک نگوییم!! الهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات الهم اغفر الذنوبنا باالقرآن الهی آمین 🤲 🌷به یادهمه شهدای عزیزمان🌷شهیدحاج قاسم سلیمانی و سردار شهید محمدحسین یوسف الهی❤️ و یاد عزیزان آسمانیمان بخوانیم فاتحه مع الاخلاص و الصلوات 🌿🌺🌿🌺🌿🌺 ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
او رود جنون بود که دریا می شد با بیرق آفتاب بر پا می شد پرواز اگر نبود، معلوم نبود این مرد چگونه در زمین جا می شد. 🌷مجموعه داستان زندگانی سراسر شنیدنی جانبازشهیدسیدمنوچهرمدق به روایت همسر بزرگوارایشون تقدیم نگاه سبز شما عزیزان وهمراهان میشود🙏🌷....... قسمت بیستم👇👇
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
🔅🔅🔅 🌷 بسم رب الشهدا 🌷 🔸قسمت نوزدهم 🔸اینک شوکران 1(منوچهر مدق به روایت همسر شهید) آن سال ها فشارهای
🔅🔅🔅 🌷 بسم رب الشهدا 🌷 🔸قسمت بیستم 🔸اینک شوکران 1(منوچهر مدق به روایت همسر شهید) یک هفته مرخص شده بود. گفت: فرشته، دلم یک جوری است. احساس می کنم روده هام دارد باد می کند. دو، سه تا توت سفید نوبرانه که جمشید آورده بود، خورده بود. نفس که می کشید، شکمش می آمد جلو و برنمی گشت. شده بود عین قلوه سنگ. زود رساندیمش بیمارستان. انسداد روده شده بود. دوباره از روده اش نمونه برداری کردند. نمونه را بردم آزمایشگاه. تا برگردم، منوچهر را برده بودند بخش جراحی. دویدم بروم بالا، یک دختر دانشجو سر راهم را گرفت. گفت: خانم مدق، این ها تشخیص سرطان داده اند. ولی غده را پیدا نمی کنند. می خواهند شکمش را باز کنند، ببینند غده کجاست. گفتم: مگر من می گذارم. منوچهر را آماده کرده بودند ببرند اتاق عمل. گفتم: دست بهش بزنید روزگارتان را سیاه می کنم! پنبه الکل برداشتم، سرم را از دستش کشیدم و لباس هایش را تنش کردم. زنگ زدم به پدرم و گفتم بیاید دنبال مان. می خواستم منوچهر را از آن جا ببرم. دکتر سماجتم را که دید، یک نامه نوشت، گذاشت روی آزمایش های منوچهر و ما را معرفی کرد به دکتر میر. دکتر میر جراح غدد بیمارستان جم است. منوچهر را روز عاشورا بستری کردیم بیمارستان جم. 🌹🌹🌹 اذان ظهر را که گفتند، با این که سرم داشت، بلند شد ایستاد و نماز خواند. خیلی گریه کرد. سلام نمازش را که داد، رفت سجده و شروع کرد با خدا حرف زدن: خدایا، گله دارم. من این همه سال جبهه بودم. چرا من را کشانده ای این جا، روی تخت بیمارستان؟ من از این جور مردن متنفرم. بعد نشست روی تخت گفت: یک جای کارم خراب بود. آن هم تو باعثش بودی. هر وقت خواستم بروم، آمدی جلوی چشمم سد شدی. حالا برو دیگر! همه ی بی مهری و سر سنگینیش برای این بود که دل بکنم. می دانستم. گفتم: منوچهر خان، همچین به ریشت چسبیده م و ولت نمی کنم. حالا ببین. ما روزهای سخت جنگ را گذرانده بودیم. فکر می کردم این روزها هم می گذرد، پیر می شویم و به این روزها می خندیم. 🌹🌹🌹 ناهار بیمارستان را نخورد. دلش غذای امام حسین را می خواست. دکترش گفت: هر چه دلش خواست، بخورد. زیاد فرقی نمی کند. به جمشید زنگ زدم و او از هیئت غذا و شربت آورد. همه ی بخش را غذا دادیم. دو بشقاب ماند برای خودمان. یکی از مریض ها آمد. بهش غذا نرسیده بود. منوچهر بشقاب غذاش را داد به او و سه تایی از یک بشقاب خوردیم. نگران بودم دوباره انسداد روده بشود. اما بعد از ظهر که از خواب بیدار شد، حالش بهتر بود. گفت: از یک چیز مطمئنم. نظر امام حسین روی من هست. فرشته، هر بلایی سرم بیاید، صدام در نمی آید. 🌹🌹🌹 تا صبح بیدار ماند. نماز می خواند، دعا می کرد، زل می زد به منوچهر که آرام خوابیده بود؛ انگار فردا خیلی کار دارد. از خودش بدش آمد. تظاهر کردن را یاد گرفته بود؛ کاری که هرگز فکر نمی کرد بتواند. این چند روز تا آن جا که توانسته بود، پنهانی گریه کرده بود و جلوی منوچهر خندیده بود. دکتر تشخیص سرطان روده داده بود؛ سرطان پیشرفته ی روده که به معده زده بود. جواب کمیسیون سپاه هم آمده بود: جانباز نود درصد. هر چند تا دیروز زیر بار نرفته بودند که این بیماری ها از عوارض جنگ باشد. با این همه، باز بنیاد گفته بود بیماری های منوچهر مادر زادی است! همه عصبانی بودند؛ فرشته، جمشید، دوستان منوچهر. اما خودش می خندید که: وقتی به دنیا آمدم، بدنم پر از ترکش بود! خب، راست می گویند. هیچ وقت نتوانسته بود مثل او سکوت کند. 🔸ادامه دارد ...... 💐 شادی ارواح طیبه ی شهدا صلوات 💐 --------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... 😭 💚 مداحی بسیار زیبا 🌹 💔 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّڪَـ الْفَرَج ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093