﷽ 🕊🖤 🕊﷽
#خاطرات_شهید
💠«شهیدے ڪه خودخانواده اش را براے تشییع دعوت ڪرد»
●محمدباسپاه مشهد به جبهه اعزام شده بود و به ماگفت :شمابراے زیارت به مشهد بیایید و من هم خودم رابه شما میرسانم؛هنگامیڪه به زیارت امام رضا علیه السلام مشرف شدیم، همزمان مراسم تشییع تعدادے از شهدابودڪه ماهم درآن شرڪت ڪردیم...
●بعد از تشییع ازقم زنگ زدند وخبر شهادت محمدرادادندومتوجه شدیم وے جزو یڪے از همین شهداے مشهد بود ڪه سردربدن نداشت.
●شهید محمد جعفرے نیاباآغاز جنگ درسال۵۹ عازم جبهه شد او یڪے از نیروهاے دڪتر مصطفے چمران بودپس ازشهادت شهید چمران به تیپ۲۵ڪربلاپیوست وتامرحله فرماندهے گردان پیش رفت.
●پس از یک مجروحیت شدید درحالیڪه ۱۰روز از مراسم عروسے اش نگذشته بود درمهران به شهادت رسید.
✍راوے: مادر ۳شهید احمد وعلے ومحمد جعفرے نیا
#شهید_محمد_جعفری_نیا
AUD-20220712-WA0001.mp3
12.08M
#انسان_شناسی ۴۳
#استاد_شجاعی
#استاد_دینانی
💥 بعد از خدا ؛
موجودی بزرگتر و مهمتر از انسان نداریم!
اما؛
منظور از انسان، این خانم، یا این آقا، نیست!
▫️پس انسان چیست؟
▪️انسان چه شکلی است؟
▫️انسان چه بخشها و قوایی دارد؟
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#محرم🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم🖤
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✍حضرت رسول اکرم علیه السلام فرمودند:
خوشا بـه حال آن كس
كه روز قيامت ، درنامه
عملش زير هر گناهـى يك
📿استغفراللّه📿بيابد
يعنے پس از هر گناه
توبه كرده باشد.
📚وسائل الشيعه ج11 ص355
#شنبه های نبوی❤️
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_هشتم_محرم
براے خداحافظے 😭
آمدے علے واے عمه💔
از بنے هاشم تو😔
شهید اولے واے عمه🥀
#شهادت_حضرت_علی_اڪبر 😞
#ڪربلایی_سید_رضا_نریمانے
☘☘☘☘🏴🏴🏴
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#محرم🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم🖤
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🔴 علی اکبر علیه السلام الگوی منتظران
🔵 خطر پذیری و ترس نداشتن از حوادث واقعه، یکی از ویژگیهای حضرت علی اکبر علیه السلام بوده است. آن حضرت با تمام خطراتی که در روز عاشورا متوجه ایشان بود، به قلب میدان زد و در راه یاری امام زمانش از هیچ تلاشی دریغ نکرد.
🌕 جوانان منتظر نیز می توانند برای یاری امام زمان خود از ویژگیهای شخصیتی حضرت علی اکبر الگوگیری نمایند. بدون تردید با تنآسایی و رفاه و تنبلی نمی توان ادعای یاری امام زمان علیه السلام را داشت. باید خطر پذیر بود و از اسایش و رفاه دوری نمود.
#ماه_محرم #امام_حسین #امام_زمان
🏴در کربلا چه گذشت...
▪️هشتم محرم الحرام |ملاقات امام(ع) با عمرسعد
▪️حضرت فرمود:« ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می کنی و از خدا هراسی نداری؟» ابن سعد گفت:« اگر از این گروه جدا شوم، خانه ام را خراب و اموالم را از من می گیرند و من بر حال افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم.»
🔺وقایع نگار روزانه محرم
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#محرم🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم🖤
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
یک_طرف_اکبر_به_میدان_میرود_دامن_6023629810880742992.mp3
14.97M
⚫️ یک طرف اکبر به میدان میرود دامن
🎙 کشان| حاج محمود کریمی
◼️فَلَأَنْدُبَنَّکَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#محرم🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم🖤
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
『عارف شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
💐 بسم رب الشهدا و الصدیقین💐 #هنوز_سالم_است #قسمت_هشتم وارد ساختمان شدند؛ 150 ن
💐بسم رب الشهدا و الصدیقین💐
#هنوز_سالم_است
#قسمت_نهم
محمد رضا با تمام توانش همه آموزش ها را دنبال می کرد.
دوست نداشت که فکر کنند بچه است و این کار ها برایش زود بوده.
چند شب هم «خشم شب» زدند.غرق خواب بودند که صدای شلیک اسلحه در فضای بسته سالن ، ترس و دلهره را ب جانشان می انداخت. سراسیمه بیدار می شدند،در عرض سه ثانیه لباس می پوشیدند و از پله ها سرازیر می شدند. بعد هم تا دو ساعت در دل شب آموزش می دیدند.
کلاس عقیدتی هم مباحث مختلفی داشت؛اصول دین ،احکام ،قرآن،و آموزش نماز.مباحث کمی برایش سنگین بود ، اما مدام روی آنها مطالعه و فکر می کرد ،انگار دریچه ی دیگری برایش باز شده بود .
کلاس نماز را از همه کلاس ها بیشتر دوست داشت.برای او که از حدود پنج سالگی با تشویق های پدر و مادر نماز خوان شده بود،این کلاس انگار همنشینی با یک رفیق قدیمی بود و نماز های جماعت حال و هوای مسجد محل را برایش زنده می کرد؛ حال و هوای روز هایی را که وقتی از سرکار بر می گشت، با تمام خستگی به مسجد مر رفت و نمازش را به جماعت می خواند ، محمد رضا همه اش دنبال این بود که رشد کند .
بالاخره چهل و پنج روز آموزش تمام شد و نیروها مرخص شدند،
او که سربلند بیرون آمده بود ،راهی خانه شد . فقط چند روز وقت داشت تا ببیند طعم شهر ، سستش می کند یا نه . زمین، آسمان، خانه ، جوانی، لذت ،دوستان، درس، یتیمی، مادر، شهر ، جنگ ، جبهه،اسلحه، خرجی خانه، خدا ، مرگ، و همه چیز را کنار هم چید .درباره همه شان فکر کرد، با خودش کلنجار رفت تا آخر ب نتیجه رسید . مسیر را پیدا کرد و محکم تر از پیش در راه قدم گذاشت .
همه در ایستگاه راه آهن جمع شده بودند. رزمنده ها سرهایشان را از پنجره ها بیرون آورده بودند و آخرین سفارش ها را می شنیدند و لبخند می زدند. دست پدر و مادرها را می فشردند و گونه ی بچه هاشان را می بوسیدند. محمدرضا حال غریبی داشت و خودش هم نمی دانست این چه حالی است.
چند دقیقه ی دیگر، قطار سوتی کشید و به راه افتاد. دست ها توی هوا تکان خوردند و فریادهای ریز و درشت "خدانگهدار، التماس دعا، مراقب خودت باش و ..." به آسمان بلند شد.
قطار پر از نیرو بود و سنگین می رفت.
نسیم خنک بهاری در جنوب به گرما میزد .
نیروها وارد لشکر شدند. همه جا برایشان غریب بود . بعد از صحبت ها و تقسیم بندی نیروها ، قرعه تخریب به نام محمد رضا افتاد.گردان تخریب،جدا از لشکر بود .محمد رضا چیزی از کار تخریب نمی دانست.فقط اطلاعات گنگ و کمی داشت.فرمانده تخریب آمد و از فضا و کار سخت تخریب گفت؛اینکه در عملیات ها باید جانشان را کف دستشان بگیرند و جلو بروند؛ اینکه باید برای رسیدن به پیروزی ، پیش مرگ رزمنده ها بشوند و اینکه ....
ادامه دارد....