eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.6هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 ملتی که رهبر بزرگ دارد دشمن بزرگ دارد ♦️این انقلاب نه با کودتا و نه با زور و نه موروثی بوجود آمده است، یک انقلاب کاملا مردمی است و تا زمانی که همه مردم نخواهند با هیچ چیزی متوقف نمی شود. ♦️ مردم در طول ۴۳ سال گذشته ثابت کرده اند بیش از ابتدای انقلاب نسبت به اهداف و آرمانهای امام و انقلاب آگاه‌تر و پایبندتر شده اند، جمهوری اسلامی با این فتنه ها و آشوب های نیابتی متوقف نمی شود. ♦️دشمن بزرگ یک موهبت الهی است، کشوری که رهبر بزرگ دارد دشمن بزرگ هم دارد، نظامی که با روش انقلابی به حکومت برسد دشمنان با انگیزه تری هم دارد، از دل همین مخاطره ها و دشمنی های سخت، این فرصت ها بدست آمده است. ♦️سرمایه‌ی ما رهبری روحانی و معنوی است که همه می‌بینیم که این روزها چقدر تلاش می کنند او را در ذهن مردم تضعیف کنند، دشمنان بزرگ ما هم تمنای چنین رهبری را دارند، خیلی از بزرگان آنها اعتراف کرده اند که اگر ما اینچنین رهبری داشتیم دنیا را تسخیر می کردیم. ♦️پس نتیجه می گیریم ملت امام حسین علیه السلام و منتظر ظهور، نا امید نمی شود. فتنه در کنار سختی، امتحان الهی است، فتنه زمینه ظهور را فراهم می کند، فتنه ها کشور را خالص می کند، نباید در فتنه های آخرالزمان به خودمان ترس راه بدهیم، فتنه آخرالزمان منافقان را هلاک می کند. ♦️شاید ایران در فضای مجازی 🔥آتش گرفته، شورش باشد، اما در فضای حقیقی ایران قدرتمند است. ایران ✌قوی رهبر قوی و مردم قوی دارد و این را دشمنان خوب فهمیده‌اند. اللهم احفظ و اید و انصر قائدنا وسیدنا و مرجعنا و مولانا ومقتدانا ولی الله سید علی خامنه ای 🤲
🌷عاشقان رابرسرخودحکم نیست هرچه فرمان توباشدآن کنند...🌷 برگرفته از کتاب نخل سوخته🌴🥀 قسمت نهم👇👇 🕊🌷🕊
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
🕊️ #نخل _ سوخته 🌹خاطرات سردار شهید حسین یوسف الهی🌹 #قسمت: هشتم - ستون عراقی
🕊️ _ سوخته 🌹خاطرات سردار شهید حسین یوسف الهی🌹 : نهم - وقتی کارمان تمام شد دوباره به همان ترتیب که آمده بودیم، برگشتیم. صحیح و سالم. و شاهرخ و اکبر قیصر همان طور که حسین گفته بود خطر ایجاد نکردند. - واقعاً جالب بود که حسین چطور روی عشایر اینقدر شناخت خوب و دقیق دارد. هر چه بود به هوش و استعداد فوق العاده اش مربوط می‌شد. شناسایی دیگری که ما با بچه‌های اطلاعات رفتیم اطراف رودخانه کنگاکش بود. در این منطقه ما خط پیوسته ای نداشتیم. یعنی نیروها روی تپه های پراکندهٔ اطراف رودخانه مستقر بودند. هم گشتی های عراق به شناسایی می آمدند و هم بچه‌های ما می رفتند. - آن شب قرار بود حسین منطقه را به ما و تعداد زیادی از فرماندهان دیگر نشان بدهد. همین اکبر قیصر هم بود. - به سمت رودخانهٔ کنگاکش حرکت کردیم. نزدیک رودخانه در زمین پستی به راهمان ادامه می‌دادیم که یک دفعه متوجه شدیم یک گروه ده، پانزده نفری از سمت شمال به ما نزدیک می‌شوند. تعدادمان تقریباً برابر بود. اما آن ها به خاطر موقعیتشان بر ما مسلط بودند. نمی دانستیم که خودی هستند یا عراقی، ولی به خاطر شرایط حساس منطقه و حضور فعال گشتی های عراق احتمال می‌رفت که از نیروهای دشمن باشند. - بچه‌ها سریع متوقف شدند. آن ها هم با دیدن ما ایستادند. در واقع هر دو طرف شک کرده بودند. باید احتیاط می‌کردیم. نمی‌شد بی‌گدار به آب زد. نشستیم تا با مشورت یکدیگر راهی پیدا کنیم. - حسین گفت: من و اکبر قیصر با سید محمد تهامی و یکی دو نفر دیگر از بچه‌ها به سمتشان می‌رویم. شما هم بکشید روی تپهٔ پشت سر. اگر آن ها عراقی بودند که ما درگیر می شویم و شما در این فاصله دو کار می توانید بکنید یا ازهمان بالای تپه درگیر می شوید و به کمک هم از بین می‌بریمشان، یا اینکه سعی می‌کنید تا لااقل خودتان را نجات دهید. اگر هم عراقی نبودند که چه بهتر تکلیف را روشن می‌کنیم و بر می‌گردیم. - طبق معمول او به خاطر نجات بقیه، برای خطر کردن پیش قدم شده بود. فکر خوبی کرده بود و غیر از این هم راهی نداشتیم. - حسین و چند نفری که مشخص شده بودند راه افتادند. من و بقیه فرماندهان هم به طرف تپه ای که پشت سرمان بود رفتیم. هر چند لحظه یکبار بر می گشتیم و بچه‌ها را نگاه می کردیم. منتظر بودیم که هر لحظه درگیری ایجاد شود. حسین خیلی راحت و بدون ترس راه می رفت. - انگار نه انگار که هر لحظه ممکن است به طرفش تیر اندازی شود. حتی حاضر نبود خم شود یا سینه خیز برود. قبل از اینکه ما خودمان را بالای تپه بکشیم آن ها رسیدند. فرصتی نبود همانجا توقف کردیم و منتظر شدیم تا ببینیم نتیجه چه می‌شود. - وقتی بچه‌ها به گروه مقابل نزدیک شدند هیچ درگیری پیش نیامد. فهمیدیم که پس حتماً خودی هستند. با هم صحبت کردند و دوباره برگشتند. ما هم از دامنهٔ تپه پایین آمدیم. وقتی حسین آمد معلوم شد که آن ها نیز یک گروه شناسایی ارتش بوده اند که با دیدن ما به گمان اینکه عراقی هستیم توقف می‌کنند. در جستجوی چاره ای بوده اند که حسین و بقیه به سراغشان می‌روند و تکلیف هر دو طرف را روشن می کنند. - این اولین و آخرین باری نبود که چنین ایثار و شجاعتی از حسین دیدم. همه او را خوب می شناختند و می دانستند که تنها ترسی که در وجودش هست، ترس از خداست. (سردار سلیمانی) ▪️ مأموریت‌های واحد اطلاعات عموماً در شب انجام می‌گرفت، چون بچه‌ها در نهایت اختفا خودشان را به دشمن نزدیک می‌کردند. بچه ها شب ها به شناسایی می‌رفتند و روزها به کارهای خودشان می پرداختند و یا در جلسات و کلاس‌هایی که در واحد تشکیل می شد، شرکت می کردند. - آن روز هر کس مشغول کار خودش بود. حسین هم داخل سنگر بود. نزدیکی های ظهر حدود ساعت دوازده یک مرتبه هوا طوفانی شد. گرد و خاک و غبار تمام منطقه را پوشانده بود. چشم چشم را نمی دید. در همین موقع حسین که متوجه طوفان شد با عجله از سنگر بیرون آمد و گفت: خیلی هوای خوبی شد باید هرچه زودتر بروم میان عراقی ها. - گفتم: جدّی می گویی می خواهی بروی؟ - گفت: بله. بهترین فرصت است. - دیدم مثل اینکه جدی جدی می خواهد برود آن هم در روز روشن. جلو رفتم و با التماس گفتم: - بابا حسین جان دست بردار. رفتن میان عراقی ها آن هم در روز روشن خیلی خطرناک است. - گفت: هوا را نگاه کن هیچی دیده نمی‌شود. - گفتم: الآن هوا طوفانی است، اما ممکن است چند دقیقه دیگر صاف بشود. - گفت: طوری نیست، مهم این است که تا آنجا بتوانم بروم. من هم می‌روم و زود خودم را می‌رسانم. - گفتم: خب چرا صبر نمی کنی تا شب. - گفت: الآن می روم و کار شبم را انجام می دهم. - هرچه اصرار کردم فایده ای نداشت. خودش را آماده کرد و به سرعت رفت طرف دشمن. - من همینطور بهت زده نگاهش کردم تا رفت و میانه گرد و غبار گم شد. دیگر نه حسین را می‌دیدم و نه خط عراقی‌ها، را فقط چند متر جلوترمان مشخص بود. - هنوز مدت زیادی از رفتن حسین نگذشته بود👇👇
که طوفان کم کم رو به آرامی گذاشت و لحظاتی بعد هوا صاف شد. - من که دلشوره و اضطراب یک لحظه آرامم نگذاشته بود، با خوابیدن طوفان نگرانی ام صد چندان شد. دوربین را برداشتم و آمدم لب خط. سنگرهای عراقی را زیر نظر گرفتم. نگهبانهایشان سر پست بودند. اما از حسین خبری نبود. همینطور مضطرب نقاط مختلف را نگاه می‌کردم که یک‌مرتبه او را دیدم. داخل کانال دشمن نشسته بود. نمی‌دانستم چه کار می‌خواهد بکند. از خط ما تا خط عراقی‌ها سه کیلومتر راه بود. هوا هم روشن و صاف. کوچکترین حرکتی در این مسیر از دید دشمن پنهان نمی‌ماند. همینطور که داشتم با دوربین نگاه می‌کردم دیدم یک دفعه حسین از سنگر عراقی ها بیرون پرید و به طرف خط خودی شروع به دویدن کرد. نگهبان های عراقی هم که تازه او را دیده بودند با هر چه دم دستشان بود شروع به تیراندازی کردند. - حسین تنها وسط بیابان می دوید و عراقی‌ها او را به شدت زیر آتش گرفته بودند. مضطرب و نگران این طرف خط نشسته بودیم و جلو را نگاه می کردیم و هیچ کاری از دستمان برنمی‌آید. - گلوله‌های خمپاره یکی پس از دیگری در اطراف حسین منفجر می‌شد اما نکته عجیب برای‌ ما خنده های حسین در آن شرایط بود. - در حالیکه می دوید از دست عراقی ها فرار می کرد یک لحظه خنده اش قطع نمی شد. انگار نه انگار که این همه آتش را دارند روی سر او می ریزند. من و شهید مظفری صفات نشسته بودیم و گلوله ها را می شمردیم. فقط حدود هفتاد و پنج تا خمپارهٔ شصت اطرافش زدند اما او بی خیال می خندید و با سرعت به طرف ما می دوید. - خوشبختانه بدنش بدون کوچکترین خراشی بر نداشت. وقتی رسید خیلی خوشحال بود. - جلو آمد و با خنده های زیبایی که می کرد گفت: رفتم تمام مواضعشان را دیدم. میدان مین که اصلاً ندارند. آن کانال را جدید کنده اند. تازه دارند سنگر هایشان را می‌زنند. هنوز هیچ چیزی روی آن ها نکشیده اند. - خطشان خلوت خلوت است دارند، کم کم کارهایشان را انجام می‌دهند. - حسین همه این اطلاعات را در همین مدت کوتاه به دست آورده بود. شاید اگر شب این مأموریت را انجام می‌داد خطرش کمتر بود اما به اطلاعاتی اینچنین دست پیدا نمی‌کرد و برای او کار از هر چیزی مهمتر بود. این داستان ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب: «نخل سوخته» ✍🏻نویسنده: به قلم مهدی فراهانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می دانم که اگر با شهدا مواجه شویم آنان خواهند گفت: اگر ما هم مثل شما پای ارزش های انقلاب کوتاه می آمدیم، امروز نهال انقلاب به این شجره طیبه ، تبدیل نمی شد. شجره ی زیبایی که اصل آن ثابت و شاخ و برگ آن در آسمان هاست. ســلام بـرشهــدا همان هایی که به خاک افتادند اما خاک ندادند... ای رها گردیدگان آن سوی هستی ، قصه چیست ؟؟. ای شهدا گاهی نگاهی ... منوربه نگاه شهدا🙏🌙✨ ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلاوت یک آیه از"قرآن کریم"(سوره مبارکه نساء)بهمراه ترجمه آن،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین وسرداردلهاحاج قاسم ❤ . ✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم بنام خداوند بخشنده ومهربان✨ وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيَارِكُمْ مَا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِنْهُمْ ۖ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا(66)📖🌺 و اگر ما به آنها حکم می‌کردیم که خود (یعنی یکدیگر) را بکشید یا از دیار خود (برای جهاد) بیرون روید به جز اندکی اطاعت امر نمی‌کردند، و اگر به آنچه پندشان می‌دهند عمل می‌کردند البته نیکوتر و کاری محکم و با اساس‌تر برای آنها بود(66)📖🌺 ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️سلام_امام_زمانم ✳️ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الدَّوْلَةِ الشَّرِیفَةِ... ♦️سلام بر تو و بر امید فرح بخش آمدنت، آنگاه که حکومت خدا را نشانمان میدهی و خشکسال آرزوهای ما را با باران مهربانی ات سیراب میکنی؛ آنگونه که بعد از آن هیچ عطشی، هرگز بی تابمان نکند. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. ✳️مولای_من ای بهترین بهانہ خلقت ظہور کن صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن آقا بیا و با قدمی گرم و مہربان قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن صبر و قرار رفته ز دلہای عاشقان با دسٺ عشق آتش دل را صبۅر کن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تویی تمام امیدم، تویی نوا و نویدم تویی که جلوه احسان، بیا گل نرگس سلامتی وتعجیل درامرظهور امام عصرصلوات اَللّهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرج ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌠☫﷽☫🌠 🕊زیارتنامه ی 🕊 🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ🌷 بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱 <<هشتم آبان روز نوجوان و شهادت محمدحسین فهمیده>> ⚘تاريخ تولد: 1346/2/16 ⚘تاريخ شهادت: 1359/8/8 ⚘محل شهادت: خرمشهر ⚘مزارشهید:بهشت زهرای تهران _شاد ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
⚘اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ‏ يا اَوْلِيآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ⚘ 🔰برگی ازخاطرات شهید محمدحسین فهمیده⚘ ✍همرزم شهيد مي‌گويد:  ⚘شهيد محمدحسين فهميده در خط مقدم تقاضاي اسلحه مي‌كند ولي فرماندهان از دادن اسلحه به وي خودداري مي‌كنند و او سخت آشفته و ناراحت مي‌شود و مي‌گويد خواهيد ديد كه من اسلحه به دست مي‌آورم، به همين خاطر با تلاش فراوان و سينه‌خيز خود را به سنگرهاي دشمن مي‌رساند و يك قبضه تفنگ با مقداري نارنجك در بازگشت با خود مي‌آورد و به فرماندهان مي‌گويد نگفتم اسلحه به دست مي‌آورم⚘ پيام شهيد: " اين جنگ يك نعمت است و اگر 20 سال هم طول بكشد ما ايستاده‌ايم و با او مي‌جنگيم." روحش صلوات ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❃بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن❃ . 🥀شهیدی که با کفن مشکی دفن شد! 🥀 🔰 امثال این زنها، زندگی خود را دادند تا تویی که کشف حجاب میکنی آزاد باشی و امنیت داشته باشی👌 _لبیک_یاحسین_است ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا📖 ✍با سپاهی از شهیدان خواهد آمد... 🔰امروز۸ آبان سالروز شهادت سربازان لشکر صاحب الزمان(عجل الله........) ⚘شهید حسین فهمیده ⚘شهید مدافع حرم محمدحسن دهقانی ⚘شهید مدافع حرم عزت الله سلیمانی ⚘شهید مدافع حرم محمد کیهانی <<ارواح مطهر شهدا،امام راحل صلوات>> ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔پسرش، همه‌ی زندگی‌اش بود و اینگونه شد که «زن» «زندگی»اش را داد؛ تا ما «آزادی» داشته باشیم... ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✅ به "میثم" گفتند: به "علی" دشنام بده؛ نداد. ✅ به "طیب" گفتند: به "امام" دشنام بده؛ نداد. ✅ به "آرمان" گفتند: به "آقا" دشنام بده؛ نداد. ✅هر سه، به جرم "ارادت"به"وَلیّ"شهید شدند. ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا