⚜️ آیةاللّه ناصری:(ره)
🌷 نماز شب، شفیع در نزد حضرت ملک الموت است.
موقعی که حضرت ملک الموت تشریف می آورند، نماز شب می آید و شفاعت او را می کند.
می گوید: «ایشان اهل نماز شب بوده است». البته او هم می داند. اما اينها جنبه تشریفاتی آن است.
🌷 دو رکعت نماز شب بخوان. حالا نماز شب هم نشد، نماز مستحبی بخوان. نماز قضا بخوان. نماز ِهدیه به پدر و مادرت بخوان.
🌷 هر دو رکعت نمازی که در شب بخوانی، بهتر از هزار رکعت است که در روز خوانده بشود.
#نماز_شب
شبتون بخیر ودرپناه خداوند محفوظ باشید💚
التماس دعا عزیزان🤲🏻
,,,,🍃🌹🍃,,,,
shahid_sref_64
لطفے بنما ڪه خاک پایت گردم
دامن بتڪان ڪه تا گدایت گردم
دلتنگ زیارت توام اربابم
من را به حرم ببر فدایت گردم
💚#السلام_علیڪ_یا_اباعبدالله💚
#صبحتون_حسینی
.......🍃🌺🍃.......
@shahid_aref_64
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگی نام دیگر این روزهاست.....
وقتی از این همه رهگذر یکی تو نیستی...!!!
#یاایهاالعزیز
💚اللهم عجل لولیک الفرج💚
.......🍃🌺🍃.......
@shahid_aref_64
▪️.......🍃🌺🍃.......
@shahid_aref_64
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۲۰ آبان سالروز شهادت مدافع حرم" #منصور_مسلمی_سواری " گرامی باد.
#صلوات
.......🍃🌺🍃.......
@shahid_aref_64
جانـِ مُولا دِگر از جُمعہ بِڪش دَستــ، بیــــٰا...
دِلمـــــٰانـ
تَنگـ شُدهـ
گــرچِہ
سِہ شَنبَہ
سـَــــتــ
بیـــــــــٰا..💔
.......🍃🌺🍃.......
@shahid_aref_64
📸خطرناک است :
ثروت بدون زحمت
دانش بدون شخصیت
علم بدون انسانیت
سیاست بدون شرافت
لذت بدون وجدان
تجارت بدون اخلاق
و عبادت بدون ایثار
.......🍃🌺🍃.......
@shahid_aref_64
اللهم عجل لولیک الفرج
📿 #نماز اول وقت
.......🍃🌺🍃.......
@shahid_aref_64
آنچه در دل داشتم بر روی کاغذ می نوشتم و در مقابلم می گذاشتم ،در اوج تنهایی خود با قلب خود رازو نیاز میکردم ،آنچه را داشتم به کاغذ می دادم و انعکاس وجود خود را از صفحه ی مقابلم دریافت میکردم ،و از تنهایی به درمی آمدم ...
اینها را ننوشتم که بر کسی منت بگذارم بلکه کاغذ نوشته ها بر من منت گذاشته اند و درد و شکنجه درونم را تقبل کرده اند...
شهدا گاهی نگاهی😭
.......🍃🌺🍃.......
@shahid_aref_64
💐پرداخت خمس قبل از شهادت
🥀🕊شهید مدافع حرم "#فرهاد_خوشه_بر"
✏️راوی : همسر شهید
🌹بعد از شهادت فرهاد منزل پدرم خیلی شلوغ بود و رفت و آمد زیادی انجام میشد. همین حین شخصی روحانی میآید و پاکتی را که میگفت امانتی شهید است به اقوام میدهد. شوهر خواهرم پاکت را که حاوی رسید خمسی دفتر مقام معظم رهبری بودبرایم آوردوپرسید:سال خمسی شهید کی بود؟ گفتم: عید فطر بود. اما تاریخ پرداخت خمس را که نگاه کردیم درست چندروزقبل ازآخرین اعزام فرهاد بود.فرهـاد خمـسش را بـه این روحانی نمیداد اما این دفعه آن قدر عجله داشت که فوری این مدت چند ماه را حساب کرده و پرداخته بود تا حتی به اندازه این مدت هم مدیون نباشد.
💐شادی روح پرفتوح شهید صلوات
.......🍃🌺🍃.......
@shahid_aref_64
💚 خاطرات شهدا نباید صرفا درمطالعه خلاصه شود👌
تفکر و عمل لازم است تا شهدایی شویم💚
کتاب «احیای تفکر اسلامی»
📚شهید مطهری:
ایمان به سه چیز محقق میشود: اعتقاد قلبی، اقرار به زبان و عمل به اعضا و جوارح. اصلاً ائمّهی ما عمل را جزو ایمان شمردهاند، یعنی کسی که عمل ندارد، ایمان ندارد.
#شهید_مطهری
.......🍃🌺🍃.......
@shahid_aref_64
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلمبراےلبخندتتنگاست ای سردارم♥️😔
خیلـــــــــےامتنگاست...،
خیال دیدن تو کو؟!..؛)💔
#حاجقـاسمسلیمـانی
.......🍃🌺🍃.......
@shahid_aref_64
#به وقت دلتنگی....
سه شنبه است امروز آقاجان.. دِلَم هوایِ جمکران دارد... جمکران بهانه است دِلَم تو را میخواهد....
کجایی مهدی جان.... کجایِ این جهان ایستاده ایی و بر من اشک میریزی....
چقدر تو صبوری آقای ِ من که میبینی گناهانَم را ولی باز رهایَم نمیکنی .... این همه سال منتظر نشسته ایی تا نوکرت آدم شود ولی نوکرَت در چه حال است و چه میکند؟!
هر کسی جایِ تو بود مرا رها میکرد ولی تو که هرکس نیستی.... تو امامِ زمانِ مني....
میخري _ مرا _ در _ زمانی_ که _ هیچ _ خریدار _ ندارم_🥀
🍂🍁نذر نگاه آقا امروز گناه نکنیم... روزتون مهدوی🍁🍂
🍂🍁التماسِ دعایِ فرج🍂🍁
.......🍃🌺🍃.......
@shahid_aref_64
#خواهرم_برادرم_بہ_گوشی📞
ما شهیدنشدیم ڪہ مرغ و میوہ ارزان شود
ماشهیدنشدیم تابے بصیرتے مهمان دلهایمان شود🌸
ماشهیدشدیم تاقحطے غیرت نشود
ماشهیدشدیم ڪہ بے حیایے وبیحجابے ارزان نشود🌸
.......🍃🌺🍃.......
@shahid_aref_64
چه برانی
چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاكم بكشانی…
نه من آنم كه برنجم ،
نه تو آنی كه برانی..
نه من آنم كه ز فیض نگهت چشم بپوشم ،
نه تو آنی كه گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد…
نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی...
كس به غیر از تو نخواهم ،
چه بخواهی چه نخواهی...
باز كن در كه جز این خانه مرا نیست پناهی ...
📚حضرت مولانا
📿 #نماز اول وقت
التماس دعا🤲🏻
.......🍃🌺🍃.......
@shahid_aref_64
بر آستان تو عمری سر ارادت ماست
دلم به زلف تو ای دوست، سخت پایبند است
السَّلامُ عَلَیْکَ يَا أبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىِّ بْنَ مُوسىٰ الرِّضا
#سلام_آقا
🕗به وقت عاشقی
,,,,🍃🌹🍃,,,,
shahid_sref_64
👌چرا هر چه ایمان افزایش می یابد، انسان شادتر وآرام تر می شود؟
💕داشتن خدا یعنی داشتن حداقل بخشی از قدرت واسماءخدا
🦋اینکه در روایات آمده، هر چه ایمان افزایش یابد، شخص شادتر وآرام تر می شود،به این دلیل است که وقتی ایمان هست،الله هست وجایی که الله باشد،رحمت،رحمانیت ومغفرت نیز همراه آن است.
👌تا به حال به این موضوع فکر کردی که چقدر رحیم هستی؟
🌺ویا چقدر ستار و پوشش دهنده عیوب دیگران ؟
💕ویا چقدر بخشنده ومهربان هستی؟......
✴️ویا به عبارتی دیگه
💕چقدر شبیه خدا شدی؟💕
استاد سجاعی
#'آرامش_با_خدا
,,,,🍃🌹🍃,,,,
shahid_sref_64
عزیزان و همراهان گرامی کانال...الان قصد بارگزاری یه داستان آموزنده رو دارم...گرچه طولانیه یمقدار اما بسیار زیباس،امیدوارم با دقت مطالعه کنیدو درس بگیرید....و دعامون کنید..👇👇👇👇
*📚از دزدی بادمجان تا ازدواج💍*
*🕋ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب*
یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام مسجد جامع توبه مشهور است.
علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا محل منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد.
یکی از طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود.
دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است
با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست.
بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود.
شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم
و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری.
این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت.
این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد.
به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست
اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میامد.
وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد.
این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید.
فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد
یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد.
باخودش گفت : پناه بر خدا.
من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟
از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه می گوید
وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند.
یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد.
شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت.
صدایش زد و گفت : تو متاهل هستی ؟
جوان گفت نه
شیخ گفت : نمیخواهی زن بگیری؟
جوان خاموش ماند.
شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟
جوان : پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟
شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب
و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است.
اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟
جوان گفت : بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟
زن هم پاسخش مثبت بود.
عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر.
دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد.
وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت.
جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود
زن از او پرسید : چیزی میل داری برای خوردن؟
گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟
مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد.
زن گفت
این نتیجه امانت داری و تقوای توست.
از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.
کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید
خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند...
💚سعی کن یه .جوری زندگی کنی
که خدا عاشقت بشود💚
,,,,🍃🌹🍃,,,,
shahid_sref_64