••|💔🕌|••
#کربلا
#دلتنگی
اونجاڪہسٌھرابسِپھࢪۍگفت:
کٌجاسٺجـاۍِࢪِسيدَن🔗🚶🏻♀
وَپَھنڪَࢪدَنِیِڪفَرش
وَبیخیـٰالنِشَستن..!؟🌿
دَࢪجَواببٰایَدگٌفت:بِینٌالحَࢪَمِـین..ッ♥️
#اَللّٰھٌمَّالࢪْزٌقنٰاحَࢪَمـ✋🏻💔|••
࿐࿐❈اربعین دلتنگی❈࿐࿐
🇮🇷🕊
حاجییادتوحکشدهدرقلبما!!!💔
#بهوقتآسمان🌿🕊
#حاجقاسم❤️
#دلتنگی💔😔
#شبتون شهدایی🌷
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_چهل_و_یکم
💠 ساکت بودم و از نفس زدنهایم وحشتم را حس میکرد که به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد و #عاشقانه حرف حرم را وسط کشید :«زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بودی، مطمئن باش اینجام #حضرت_زینب (علیهاالسلام) خودش حمایتت میکنه!»
صورتم به طرف صورتش مانده و نگاهم تا #حرم کشیده شد و قلبم تحمل اینهمه وحشت را نداشت که معصومانه به گریه افتادم.
💠 تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمده و حس میکردم به هوای من چه وحشتی را تحمل میکرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقهاش بیشتر میشد و خط پیشانیاش عمیقتر.
دوباره طنین #عشق سحرگاهی امروزش در گوشم نشست و بیاختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظهای که به اتاق برگشتیم و اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود :«تکلیف حرم سیده سکینه چی میشه؟»
💠 انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود، #دلتنگی نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود که رو به ابوالفضل سوالش را پرسید و قلب نگاهش برای چشمان خیسم من میتپید.
ابوالفضل هم دلش برای حرم #داریا میلرزید که همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد :«فعلاً که کنترل داریا با نیروهای ارتش!» و این خوشخبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد و اینبار نه فقط #تکفیریهای داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است.
💠 فیلمی پخش شده بود از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست #ارتش_آزاد افتاده و آنها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند.
از هجوم وحشیانه ارتش آزاد، بیشتر مردم داریا تلاش میکردند از شهر فرار کنند و #سقوط شهرکهای اطراف داریا، پای فرار همه را بسته بود.
💠 محلههای مختلف #دمشق هر روز از موج انفجار میلرزید و مصطفی به عشق دفاع از حرم #حضرت_زینب (علیهاالسلام) جذب گروههای مقاومت مردمی زینبیه شده بود.
دو ماه از اقامتمان در #زینبیه میگذشت و دیگر به زندگی زیر سایه ترس و #ترور عادت کرده بودیم، مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهاییام در این خانه بود تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمیگشتند و نگاه مصطفی پشت پردهای از خستگی هر شب گرمتر به رویم سلام میکرد.
💠 شب عید #قربان مادرش با آرد و روغن و شکر، شیرینی سادهای پخته بود تا در تب شبهای ملتهب زینبیه، خنکای عید حالمان را خوش کند.
در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده که چشمان پُر چین و چروکش میخندید و بیمقدمه رو به ابوالفضل کرد :«پسرم تو نمیخوای خواهرت رو #شوهر بدی؟»
💠 جذبه نگاه مصطفی نگاهم را تا چشمانش کشید و دیدم دریای احساسش طوفانی شده و میخواهد دلم را غرق #عشقش کند که سراسیمه پا پس کشیدم.
ابوالفضل نگاهی به من کرد و همیشه شیطنتی پشت پاسخش پنهان بود که سر به سر پیرزن گذاشت :«اگه خودش کسی رو دوست داشته باشه، من نوکرشم هستم!»
💠 و اینبار انگار شوخی نکرد و حس کردم میخواهد راه گلویم را باز کند که با #محبتی عجیب محو صورتم شده بود و پلکی هم نمیزد.
گونههای مصطفی گل انداخته و در خنکای شب آبانماه، از کنار گوشش عرق میرفت که مادرش زیر پای من را کشید :«داداشت میگه اگه کسی رو دوست داشته باشی، راضیه!»
💠 موج #احساس مصطفی از همان نگاه سر به زیرش به ساحل قلبم میکوبید و نفسم بند آمده بود که ابوالفضل پادرمیانی کرد :«مادر! شما چرا خودت پسرت رو زن نمیدی؟»
و محکم روی پا مصطفی کوبید :«این تا وقتی زن نداره خیلی بیکلّه میزنه به خط! زن و بچه که داشته باشه، بیشتر احتیاط میکنه کار دست خودش و ما نمیده!»
💠 کمکم داشتم باور میکردم همه با هم هماهنگ شدند تا بله را از زیر زبان من بکشند که مادر مصطفی از صدایش شادی چکید :«من میخوام مصطفی رو زن بدم، منتظر اجازه شما و رضایت خواهرتون هستیم!»
بیش از یک سال در یک خانه از #داریا تا #دمشق با مصطفی بودم، بارها طعم احساسش را چشیده و یک سحر در #حرم حرف عشقش را از زبان خودش شنیده بودم و باز امشب دست و پای دلم میلرزید.
💠 دلم میخواست از زبان خودش حرفی بگوید و او همه #احساسش در نگاهش بود که امشب دلم را بیش از همیشه زیر و رو میکرد.
ابوالفضل کار خودش را کرده بود که از جا بلند شد و خندهاش را پشت بهانهای پنهان کرد :«من میرم یه سر تا مقرّ و برمیگردم.» و هنوز کلامش به آخر نرسیده، مصطفی از جا پرید و انگار میخواست فرار کند که خودش داوطلب شد :«منم میام!»...
#ادامه_دارد
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌷.....🌷
#دلتنگی🥀
هر موقع که دلتنگش میشویم پیش ما میآید و حتی بوی عطر خاصی را که استفاده میکرد را استشمام میکنیم. بارها شده هیچ کس در خانه نبوده و وقتی وارد خانه شدیم متوجه شدیم که بوی عطر محمدرضا در خانه است,حتی یکبار من از سرکار به خانه آمدم و اینقدر بوی عطرش زیاد بود که با تعجب رفتم و تلفن را برداشتم که به شوهرم زنگ بزنم وقتی تلفن را برداشتم دیدم خود تلفن بوی عطر میدهد و برایم خیلی عجیب بود. مجلس شهید رسول خلیلی که از ما دعوت کرده بودند و رفته بودیم, من اصلا طاقت نداشتم در این مجلس بنشینم و آنقدر از محمدرضا و رسول صحبت کردند که حالم خیلی بد شد. همین که نیت کردم بلند شوم یک لحظه بوی عطر محمدرضا آمد و کنار من صندلی خالی بود و احساس کردم محمدرضا کنار من نشسته که حتی برخورد شانههایش را احساس کردم.
راوی : مادر شهید محمد رضا دهقان
یادونامش باصلوات🥀
🌷.....🌷
3.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلتنگی💔😔
به شهدا بگو ...🌸
حرفای دلت رو ...
دلتنگی هات رو ...
هرچی تو دلت داری و میخواهی با شهدا بگی اینجا بگو🍃
نمیدونم چی ...
به زمزمه دلت گوش کن ...
بعد بگو...
اگه می خوای به شهدا چیزی بگی🌸
اگه دلخوری
اگه درد و دل داری
اگه می خوای گریه كنی،
اگه می خوای بخندی،
اگه حرفی توی دلت مونده كه نمی دونی كجا باید بزنیش🍃
اینجا بزن
اینجا خلوتگاه عاشقاست...🌸
-------------------------------------
⚘️شهیدعارف یوسف الهی
🆔@shahid_aref_64
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این جمعه هم رفت مولایم نیامد😔
ای غروب جمعه مولایم چه شد...😔
#
غروب_جمعه #دلتنگی#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هدایت شده از ﴿شهید حسین آقا یوسِف اِلهی﴾
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باید به یکی گفت
پریشانی خود را....🍃📿
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#شهید
#رزق_شبانه
#مشهد💔
#دلتنگی
#کانال_شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
پیشنهاد دانلود🌹
13.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 چه دمی می شود آن دم که شود رؤیتِ تو...
که به پایان برسد ظلم شبِ غیبت تو...
🌱 ای خوش آن دم که رسد رایحهی نابِ وصال...
به مشامم برسد عطر خوش قامتِ تو...
#امام_زمان
#دلتنگی
#علی_زین_العابدین_پور
28.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊✨کبوترانه دلم بی قرار گنبد توست...
.
.
💚✨چهارشنبه های امام رضایی
🎙✨راوی: علی زین العابدین پور
#امام_رضا
#علی_زین_العابدین_پور
#دلتنگی
13.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔✨شب جمعه شده و باز دلم رفت حرم... دل آشفته ى من، صحن تو را كم دارد...
.
.
🎙✨راوی: علی زین العابدین پور
#کربلا
#دلتنگی
#علی_زین_العابدین_پور
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️✨ هر چه زمان میگذرد، مردم افسردهتر میشوند، این خاصیت دل بستن به زمانه است! خوشا به حال آنکه به جای زمان، به «صاحب زمان» دل میبندد.
.
.
🎙✨راوی: علی زین العابدین پور
#امام_زمان
#غروب_جمعه
#دلتنگی
#علی_زین_العابدین_پور
#استوری_روز_جمعه
🔻 آدرس کانال روبیکا و ایتا علی زین العابدین پور🔻
https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor
https://eitaa.com/alizynolabedinpor
باشهداهَمــــراه باشیـــد 🦋💫
33.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام_حسین خیلی ها رو دعوت میکنه، میخره...😭
میگی نه؟!🥺
این کلیپ رو تا آخر ببین...
.
.
راوی: علی زین العابدین پور
#شب_جمعه #امام_حسین #کربلا #دلتنگی #حرم #علی_زین_العابدین_پور
🔻 آدرس کانال روبیکا و ایتا علی زین العابدین پور🔻
https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor
https://eitaa.com/alizynolabedinpor
اینستاگرام 👇🏻
@alizeynolabedinpour
باشهداهَمــــراه باشیـــد💫