تلاوت یک آیه از"قرآن کریم"(آل عمران)بهمراه ترجمه آن،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین یوسف الهی ❤❤
.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوندبخشنده وبخشایشگر
مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَٰكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿٦٧﴾🍃🌺
ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه یکتاپرست و حق گرایی تسلیم بود، و از مشرکان نبود. (۶۷)🌺🍃
✨📖✨
«الکافي، ج 2، ص 448»
🌹پيامبر اکرم - صلّي الله عليه و آله - فرمود:
✨کسي که ده آيه در يک شب
بخواند، نوشته نمي شود از غافلين و هر کس پنجاه آيه بخواند در زمره ذاکرين نوشته
مي شود و هر کس صد آيه بخواند در زمره پارسايان نوشته مي شود.✨
آغاز ماه صفر و بوے اربعين
و صداے گامهاے دردآلود زینب
و ایام ورود اهل بیت علیهم السلام،
به «شام» تسلیت باد.
#واےاز_شام
#یا_ام_المصائب💔
حاج اسماعیل دولابی(ره):
غم بدون امکان گریه،
خیلی سخت است؛
اسمش حُزن است.
خزانهی حزن و غم عاشورا
در دل حضرت زینب است...😞
《مصباح الهدی ص ٣٠٣》
#سلامعلیقلبزینبالصبور💔
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌙 اول ماه صفر است 🌖
خونریزی وصدقه
ودود کردن اسفند فراموش نشود🎗
ان شاءالله با خواندن نمازاول ماه👆👆 ،واین دعا در اول
ماه صفر ازبلا دور بوده ، حاجت روا شوید:
نیت کنید👇👇👇
🔸سُبحانَ الله یا فارِجَ الهَمّ
🔸وَ یا کاشِفَ الغَمّ
🔸فَرِّج هَـمّی وَ یَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی
🔸وَ قِلَـّةَ حیلَتی وَ ارزُقنی حَیثَ
🔸لا اَحتَسِب یا رَبَّ العالَمین
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🔹 ۱۷ شهریور، روزی که کمر طاغوت شکست
🔹 عمال رژیم پهلوی کودکی را در مقابل چشمان پدر و مادرش کشتند
🔰 در آن روز، رژیم شاهنشاهی حتی به کودکان هم رحم نکرد و بار دیگر دست خود را به خون ملت ایران آلوده کرد. یکی از افرادی که شاهد کشته شدن کودکی در مقابل پدر و مادرش بود؛ میگوید: «یک بنده خدایی را در خیابان شکوفه در خانهشان را زدند. او بچه همان خانه بود. نمیدانم تا حالا آن خانه را فروختهاند یا نه ولی تا چندی قبل جای گلولهها روی در آهنی بود. در آن روز چند گلوله به در خورده بود و آنها آن بچه را جلوی پدر و مادرش کشتند.»👇
🔗 http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/3009
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#اخلاقانه👌
قدرت جذب شما،
به شدت وابسته است به
میزان توجهِ شما،
به نیازهای طرف مقابل...
☜اینکه شما انسانِ پرمشغله، شلوغ، و پردغدغهای هستید؛ اصلاً از شما، توجه به نیازهای دیگران، مخصوصاً آنان که حقی بر گردنتان دارند را، ساقط نمیکند!
☜ شما به میزان توجهی که به نیاز دیگران، و اهتمامی که در رفع آنها دارید؛
در قلب دیگران نفوذ کرده و عشقتان برایشان ماندگار خواهد بود.
#استاد_شجاعی
◍⃟🌴 ❤️
4_5888474839412385550.mp3
3.9M
🎤•|کربلایۍمحمدحسینحدادیان|•
🔊شور_هَنوزَمْمیسوزَمبِهیادِخاطِراتِ
اَرْبَعینآقا...؛😭💔•~
↓
#منومیبریحرمیانه
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#ترک_گناه #شهید_محسنحججی👌🏽
🍀🍀🍀
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
⭕ تصویرسازی زیبا به مناسبت فرار زندانیان فلسطینی از زندان رژیم صهیونیستی
🔺چند روز پیش ۶ اسیر فلسطینی از زندان فوق امنیتی اسرائیل با حفر تونل فرار کردند.
💯هرجای منطقه روحیه مقاومت و مبارزه هست نام حاج قاسم میدرخشد.
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
36_se_daghighe_dar_ghiamat_aminikhaah.ir (1).mp3
37.57M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
* توصیه به خواندن نامههای ۲۰، ۴۰، ۴۱ و ۴۳ نهجالبلاغه
* نکاتی از سیره علوی امامخمینی (ره) نسبت به رعایت بیتالمال و حقالناس
* حساسیت طلاب نسبت به شهریه
* آیا اهل جهنم هستیم یا خیر؟
* اینطور فرهنگسازی کنیم
* اعمال چه افرادی در برزخ، حسابرسی میشود؟
* تفاوت شیرینیفروشیها در چیست؟
* فکری برای دیههایی که باید پرداخت کنیم، کردهایم؟
* خمس نوعی حقالناس و بیتالمال است
* توضیح مفید و اجمالی خمس
* معرفی کتاب
- برداشتهایی از سیره امامخمینی (ره)
- در سایه آفتاب
🎧 جلسه سی و ششم
🎙#استاد #امینی_خواه
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✨🌷✨🌷
*🔘 داستان واقعی*🔘
*#رضاسگ_باز(!) یه #لات بود تو مشهد.*
*هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!*
*یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا (!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.*
*شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“*
*رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!*
*چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!*
*به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!*
*مدتی بعد....*
*شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!*
*چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“*
*رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود!*
*وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:*
*”آهای کچل با تو ام.....! “*
*یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“*
*رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!*
*چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“*
*چمران و آقا رضا تنها تو سنگر.....*
*رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!*
*شهید چمران: چرا؟!*
*رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!*
*تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه.....*
*شهید چمران: اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!*
*هِی آبرو بهم میده.....*
*تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....!*
*منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!🌹*
*رضا جا خورد!....*
*..... رفت و تو سنگر نشست.*
*آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!*
*تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟*
*اذان شد.*
*رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.*
*..... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!*
*وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....*
*رضارو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)*
*یه توبه و نما ز واقعی........🌹🍃*
*خاطرات شهید مصطفی چمران*
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
✨🌷✨
خندھ هاۍ دلنشین نعم الرفیق
نشان از آࢪامش دل داࢪد..
وقتے دلت با "خدا" باشد
لبانت همیشه مےخندد
اگࢪ با خدا نباشے هرچقدࢪ هم شادۍ ڪنے
آخࢪش دلت غمگین است...
#شهید_حاج_حسین_خرازی🌹🌷
#نماز_اول_وقت✨✨
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
همراهی شمایاران شهدایی🌷مایه ی دلگرمی خادمین شهداست👌
#ملتمس دعاهای خیرشماعزیزانیم🤲
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_نهم
💠 دیگر نمیخواستم دنبال سعد #آواره شوم که روی شانه سالمم تقلاّ میکردم بلکه بتوانم بنشینم و مقابل چشم همه با گریه به پای سعد افتادم :«فقط بذار امشب اینجا بمونیم، من میترسم بیام بیرون!»
طوری معصومانه تمنا میکردم که قدم رفته به سمت در را پس کشید و با دست و پایی که گم کرده بود، خودش را بالای سرم رساند. کنارم نشست و اشک چشمم قفل قلدریاش را شکسته بود که دست زیر سر و گردنم گرفت و کمکم کرد تا دوباره در بستر بخوابم و #عاشقانه نجوا کرد :«هرچی تو بخوای!»
💠 انگار میخواست در برابر قلب مرد غریبهای که نگرانم بود، تصاحب #عشقم را به رخش بکشد که صدایش را بلندتر کرد تا همه بشنوند :«هیچکس به اندازه من نگرانت نیست! خودم مراقبتم عزیزم!»
میفهمیدم دلواپسیهای اهل این خانه بهخصوص مصطفی عصبیاش کرده و من هم میخواستم ثابت کنم تنها #عشق من سعد است که رو به همه از #همسرم حمایت کردم :«ما فقط اومده بودیم سفر تا سعد #سوریه رو به من نشون بده، نمیدونستیم اینجا چه خبره!»
💠 صدایم از شدت گریه شکسته شنیده میشد، مصطفی فهمیده بود به بهای عشقم خودزنی میکنم که نگاهش را به زمین کوبید و من با همین صدای شکسته میخواستم جانمان را نجات دهم که مظلومانه قسم خوردم :«بخدا فردا برمیگردیم #ایران!»
اشکهایم جگر سعد را آتش زده و حرفهایم بهانه دستش داده بود تا از مخصمه مصطفی فرار کند که با سرانگشتش #اشکم را پاک کرد و رو به من به همه طعنه زد :«فقط بخاطر تو میمونم عزیزم!»
💠 سمیه از درماندگیام به گریه افتاده و شوهرش خیالش راحت شده بود میهمانش خانه را ترک نمیکند که دوباره به پشتی تکیه زد، ولی مصطفی رگ دیوانگی را در نگاه سعد دیده بود که بیهیچ حرفی در خانه را از داخل قفل کرد، به سمت سعد چرخید و با خشمی که میخواست زیر پردهای از صبر پنهان کند، حکم کرد :«امشب رو اینجا بمونید، فردا خودم میبرمتون #دمشق که با پرواز برگردید تهران، چون مرز #اردن دیگه امن نیست.»
حرارت لحنش به حدی بود که صورت سعد از عصبانیت گُر گرفت و نمیخواست بازی بُرده را دوباره ببازد که با سکوت سنگینش تسلیم شد. با نگاهم التماسش میکردم دیگر حرفی نزند و انگار این اشکها دل سنگش را نرم کرده و دیگر قید این قائله را زده بود که با چشمانش به رویم خندید و خیالم را راحت کرد :«دیگه همه چی تموم شد نازنین! از هیچی نترس! برمیگردیم #تهران سر خونه زندگیمون!»
💠 باورم نمیشد از زبان تند و تیزش چه میشنوم که میان گریه کودکانه خندیدم و او میخواست اینهمه دلهره را جبران کند که با مهربانی صورتم را نوازش کرد و مثل گذشته نازم را کشید :«خیلی اذیتت کردم عزیزدلم! اما دیگه نمیذارم از هیچی بترسی، برمیگردیم تهران!»
از اینکه در برابر چشم همه برایم خاصهخرجی میکرد خجالت میکشیدم و او انگار دوباره عشقش را پیدا کرده بود که از چشمان خیسم دل نمیکَند و #عاشقانه نگاهم میکرد. دیگر ماجرا ختم به خیر شده و نفس میزبانان هم بالا آمده بود که برایمان شام آوردند و ما را در اتاق تنها گذاشتند تا استراحت کنیم.
💠 از حجم مسکّنهایی که در سِرُم ریخته بودند، چشمانم به سمت خواب خمیازه میکشید و هنوز خوابم نبرده بود که با کابوس #خنجر، پلکم پاره میشد و شانهام از شدت درد غش میرفت.
سعد هم ظاهراً از ترس اهل خانه خوابش نمیبرد، کنارم به دیوار تکیه زده و من دیگر میترسیدم چشمانم را ببندم که دوباره به گریه افتادم :«سعد من میترسم! تا چشمامو میبندم فکر میکنم یکی میخواد سرم رو ببره!»
💠 همانطور که سرش به دیوار بود، به سمتم صورت چرخاند و همچنان در خیال خودش بود که تنها نگاهم کرد و من دوباره ناله زدم :«چرا امشب تموم نمیشه؟» تازه شنید چه میگویم که به سمتم خم شد، دستم را بین انگشتانش گرفت و با نرمی لحنش برایم لالایی خواند :«آروم بخواب عزیزم، من اینجا مراقبتم!»
چشمانم در آغوش نگاه گرمش جا خوش کرد، دوباره پلکم خمار خواب شد و همچنان آهنگ صدایش را میشنیدم :«من تا صبح بالا سرت میشینم، تو بخواب نازنینم!» و از همین ترنم لطیفش خوابم برد تا هنگام #سحر که صدایم زد.
💠 هوا هنوز تاریک و روشن بود، مصطفی ماشین را در حیاط روشن کرده، سعد آماده رفتن شده و تنها منتظر من بود. از خیال اینکه این مسیر به خانهمان در تهران ختم میشود، درد و ترس فراموشم شده و برای فرار از جهنم #درعا حتی تحمل ثانیهها برایم سخت شده بود.
سمیه محکم در آغوشم کشید و زیر گوشم #آیتالکرسی خواند، شوهرش ما را از زیر #قرآن رد کرد و نگاه مصطفی هنوز روی صورت سعد سنگینی میکرد که ترجیح داد صندلی عقب ماشین پیش من بنشیند...
#ادامه دارد
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
#انتظار
یعنی مادری که سالها قفل خانه را عوض نکرد!
نکند پسر مفقودالاثرش بیاید و پشت در بماند....
#مادران_چشم_انتظار🌹🕊
#محمد_حسین_یوسف_الهی🌷🕊
#صلوات_و_سلام🌹🏴
#عصرتون_شهدایی 💐🕊
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
4_5992447175785711406.mp3
7.24M
🎧 #شور احساسی و شنیدنی🖤
🎼 شده تا مهران میرم ...
🎤کربلایی #رضا_شیخی
🌙ویژه #اربعین_حسینی
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
دوستان قیمت این پک که شامل کیف و دفاتر و چند تا خودکار و مداد و تمام لوارم جانبی و جامدادی ایناست 180 تومنه. ولی به موسسه ما 100 میدن. همه مدیران و معلمان و افراد عادی هم میتونن توی این پویش شرکت کنن و هر چند تا خواستن واریز کنن. در نهایتم وقتی لوازم رسید اگر بخوان میتونن از ما تحویل بگیرن و خودشون ببرن به افراد مد نظرشون بدن.
✨ ماجرای رزمندگانی که با توسل به حضرت زهرا(س) از دست کوسه نجات پیدا کردند
🔻 اگه کوچکترین صدایی درمیاومد با تیر عراقیها سوراخ سوراخ میشدیم و اگه کاری نمیکردیم با دندونهای کوسه تیکه تیکه میشدیم👇
🔗http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/2795
~~~♥~~~♥~~~
#شهیدانه🕊
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093